بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۶۰
●و قال (علیه السلام): اذا تم العقل نقص الکلام
مولای متقیان حضرت علی علیه السلام میفرمایند ..
وقتی که عقل کامل شد سخن کم میشود
برخلاف اون چیزی که ما فکر میکنیم که هر کس رفت بالا زیاد حرف میزنه
نه اتفاقاً آدمی وقتی عاقل بشه کمتر حرف میزنه
علامه طباطبایی سکوت محض بود
کسی کنارش می نشست ساعتها سکوت میکرد و چیزی نمیگفت
مگر اینکه ازش سوال کنند و ایشون هم جواب بدن
آیت الله بهجت اصلاً کاملاً سکوت بود یه تسبیح دستش میگرفت
فقط ذکر میگفت و گاهی هم ذکر نمیگفت تسبیح و میچرخوند و تامل میکرد و فکر میکرد
بعضیا هم میومدن و تعجب میکردن از حالاتش
آیت الله فاطمینیا میفرمودند
که بنا به فرموده اهل معرفت برای دور موندن از گناه
این دوتا کار ضروریه
سکوت و کم حرف زدن این یکیش
و مشغول یکی از اذ کار بودن صلوات یا استغفار
یعنی از یه طرف سکوت کنی و از یه طرف مشغول این اذکار باشی
این دوتا کار ضروریه اهل معرفت این دو تا کار رو مهم میدونن که شماها به این دو تا کار عامل باشید
آیت الله حسن زاده آملی ایشون میفرمودند
به حرف در اومدن زوده
ولی سکوت خیلی مشکله و خیلی ریاضت میخواد انقدر کشیک نفس میخواد تا بتونه سکوت کنه
سکت الجاهل مختلف الناس و اگر جاهل سکوت بکنه بین مردم اختلاف نمیشه
همه گرفتاریها و اختلافها و بدبختیها اونجاییه که جاهلی پا میشه و حرف میزنه
اونجایی که میگن یه سنگی یه جاهل میندازه تو چاه صدتا عاقل هم نمیتونن درش بیارن
پس سکوت کردن زینت بردبارانه
اگر آدمی سکوت بکنه در جهنمو میبنده
ماها نباید در جهنم رو باز کنیم در جهنم چیه زبان زبان
پیغمبر فرمودند ، بیشتر کسانی که جهنمی شدند
از دو چیز : یک زبان . دو فرج
پیغمبر فرمودند این دو چیز بیشتر مردم رو جهنمی کرد
کسی اومد پیش پیامبر و گفت چه کنم گناه نکنم پیامبر فرمود دهانت دهانت را ببند اینو ببندی نجات پیدا میکنی
من صمت نجا
آیت الله بهجت همیشه میفرمودند که اگر میتونی دهانت را بدوز تا درهای دیگه به روت باز بشه درهای حکمت درهای رحمت به روت باز بشه
آدمی اگه عقلش بره بالا میگه اینجا دیگه من نباید حرفی بزنم.
جاهلا و نادونها میومدن به امام حسن علیه السلام میگفتن تو اینجوری هستی
تو اونجوری هستی چی میگفت سکوت میکرد و هیچی نمیگفت.
تو خونهام همین کارو بکنید سکوت کنید یه وقتایی میبینید یه نفر عصبانیه تو خونه سکوت کنید.
بعد اتفاقاً سکوت محبت هم میاره محبت اون کسی که سکوت میکنه توی دل میشینه.
اما اونی که پرحرفه آدم میخواد ازش فرار کنه.
تا میبینتش میگه اوخ اوخ این الان منو میگیره به حرف و دیگه ولم نمیکنه.
اما این نه این سکوتی که الان انجام بدی مثلاً بشینی تو خونه گوشی رو بگیری دستتو خانمش میگه
آقا من ازدواج کردم از خونه پدرم اومدم با این آقا و به جای اینکه دست منو بگیره ببره بیرون میاد تو خونه میشینه و گوشی رو دستش میگیره
دو سه ساعت هی توی این گوشی میره بالا میاد پایین.
اون سکوت به درد نمیخوره. اون سکوت توجهی توش نیست سکوتی خوبه که توجه توش باشه و دل تو بیدار کنه.
امیرالمومنین یه جاهایی سکوت کرد و حرف نزد. اگه حرف میزد کشور به هم میریخت.
بعضیها اشکال میکنن و میگن چرا مراجع تقلید حرف نمیزنن با این اوضاع اقتصادی و اینها
اولاً مراجع تقلید حرف میزنن منتها یه جاهایی مثل آقای نوری همدانی اعتراض میکنه منتها بعضی از مراجع اعتراض میکنند و میگن چرا.
منتها یه جاهایی آدم حرف نزنه بهتره مثلاً الان که هوا سرده هی یه نفر بیاد هی بگه هوا سرده هوا سرده و مردم جو زده میشن.
یه جاهایی اقدام لازمه حرف دیگه نمیخواد امیرالمومنین با سکوتش اسلام رو نجات داد با حرف نزدنش
اسلام رو نجات داد اگر یه چیزی میگفت اون موقع گرفتاریهایی میشد
آدم عاقل میدونه کجا بگه و کجا نگه و کمتر حرف میزنه.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امام حسین علیه السلام یه جوانی داشت که میگفت این شبیهترین مردم به پیامبر هستش
از چند جهت یکی از جهت خلق اخلاق شبیهترین به پیامبر بودند
یکی از جهت خلق از جهت صورت شبیهترین به پیامبر بودن یکی هم از جهت نطق حرف زدن حرف زدنشون هم شبیه پیامبر بود پیامبر چه جوری حرف میزد
قرآن میگه ما ینطق عن الهوا یعنی از روی هوا و هوا هوس حرف نمیزد
هرچی میگفت قرآن بود و کلام خدا بود و لذا و این جوان رعنا وقتی اومد به پدرش گفت اجازه میدی من برم ابی عبدالله
گفت برو پسرم ولی قبلش یه سر به خیمه عمه و خواهرات بزن برو ببیننت
وقتی اومد تو خیمه همه دورش جمع شدن به هر کی یه چیزی میگفت و ناله میزدن و گریه میکردن امروز مهمان علی اکبر امام حسینی
از همین جا دلتو ببر کربلا امشب شب جمعه شب زیارتی امام حسین صورت یا رو ضریح امام حسین بزار
و بگو یا اباعبدالله تو رو به علی اکبرت چون که اباعبدالله خیلی علی اکبرشو دوست داشت
چون که یه بار نشسته بودم تو مسجد زمستون بود فصل انگور نبود
گفت بابا دلم انگور میخواد بچه بود امام حسین به معجزه دست به ستون مسجد زد و خوشه انگور بیرون آورد
و یکی یکی این انگورها رو در دهان علی اکبر میگذاشت
گریه میکرد شاید برای این لحظه گریه میکرد گفت بابا دارم از تشنگی هلاک میشم یک جرعه آب میخوام
اما ابی عبدالله آبی نبود که بهش بده اینجا بود که گفت حات لسانک بابا زبانت رو در دهانم بگذار
صلی الله علیک یا مظلوم. یا اباعبدالله
قربون جوانت رعنات برم. همینطور که راه افتاد اباعبدالله بیاختیار دنبال بچهاش راه افتاد و حرکت میکرد
تا یه جایی که دیگه دست به محاسن گرفت دست به آسمان گرفت و گفتش.
خدایا خودت شاهدی جوونم رو فرستادم ما هر وقت که دلتنگ پیامبر میشدیم نگاه به علی اکبر میکردیم
انقدر این جملات جانسوز بود انقدر این جملات جان آدم رو به درد میآورد
اما من میخوام بگم یا اباعبدالله از چه حالی داشتی اون ساعت که صورت به صورت جوونت گذاشتی
و هی صدا میزدی ولدی علی بعد تو اوف بر این دنیا.
دیدن که ابی عبدالله سر بلند نمیکنه لشکر دشمن شروع کردن به خوشحالی کردن
شاید یه معنیش این بوده که گفتن حسین با دیدن جوونش تموم کرده.
حسین جان حسین جان