بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۳۹
●قال(علیه السّلام) : لا تَصحَبِ المَائِقَ ، فَاِنَّهُ یُزَیَّنُ لَکَ فِعلَهُ وَ یَوَدُّ اَن تَکُونَ مِثلَهُ.
●با احمق مشورت مکن که کارهای احمقانه خود را برای تو زیبا جلوه می دهد و دوست دارد تو هم مثل او باشی.
حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم فدای او میفرمایند که :
لا تصحب ، به معنای ، اون لا، لای نهی.
امیرالمومنین نهی میکنه ، یه وقت نفی میکنه.
نفی می کنه یعنی رفیق نمیشود ، اما اگر نهی باشه یعنی رفیق نشو،
لا تصحب یعنی با کی دوست نشو ؟
المائق ، کسی که حماقتش زده بالا. دیگه خیلی اوج گرفته.
لا تصحب المائق
چرا با احمق جماعت رفیق نشو ،
فانه یزین لک فعله
به خاطر اینکه احمق کارش رو شما زیبا جلوه میده ، یه کاری انجام داده حالا اومده داره تعریف میکنه.
میاد تعریف میکنه یه کاری انجام داده بعدم پشت سرش اومده هی میگه،
رفتم این کارو کردم کارستون .
و یود ان یکون مثله
بدتر از همه اینه ، که دوست داره .
یودو ، یعنی دوست میداره .
ان تکون مثله ، اینکه تو هم مثل اون باشی. توهم بیای همون کارو انجام بدی ، دقیقاً همون کاری که انجام داده تو هم همون کارو انجام بدی.
میارتت تو راه ، به خطت میکنه . میگه تو هم بیا این کارو انجام بده ،
این خیلی خطرناکه ، سعی میکنه که زینت بده بعد اصرارم داره که همه مثل او باشن .
ایشونم تو شرح میفرماید : میگه از اونجایی که در انسان چیزی است به روحیه محاکات ، که میخواد خود رو شبیه دیگران بکنه .
بعد همنشینی با احمق این تاثیر رو داره که کم کم شما را هم شبیه خودش میکنه پناه بر خدا .
احمق حالا نشانههاش توی روایات بررسی بکنید یا همین جا توی نهج البلاغه ،
مثلاً در مورد احمق یه جاهایی صحبت کرده.
که عاقل اونیه که اول فکر میکنه حرف میزنه ، احمق اون یکی اول میگه بعد فکر میکنه.
اینجوریه بله احمق دنیا براش مهمتر از آخرتشه.
خلاصه احمق اینجوری ، حضرت اینجا میفرماید که ،
قصه اون ریش رو گفتم براتون دیگه مثلاً حالا این یه نمونشه ها.
فرمود که اونی که بیشتر از یه قبضه ریش بزاره احمق.
البته اونی که اهلیت نداره . یه وقتی هست یکی اهلیت داره مثلاً دانشمند ، آدم با تقوای ، بزرگی اون ریش بزاره اون عیب نداره.
ولی اونی که اهلیت نداره ، دیدی بعضی از این جوونا این همه تا نافش ریش اومده ،
بدم فکر میکنه آره یه کسی ، واقعا آقا این همه ریش برای چی گذاشتی ؟
نه چهار کلاس سواد داره ،هیچی.
بعد یکی این روایت رو اومد خوند و که هر کی بیشتر از یه قبضه ریش بزاره احمقه.
بعد گفت بزار ببینیم ما جزء احمق ها هستیم یا نه ،
دستش رو اینجوری گذاشت دید یه خورده بیرونه ، یه خورده بیرونه.
گفت ای وای چه کنیم ، اینجوری گرفت جلوی این چراغا بود قدیما ،
چراغا بود .گفت بگیرم جلوی این چراغ یه خورده، همین که گرفت و اینا این دستش سوخت .
دستش که سوخت ول کرد دستشو ، دستشو که ول کرد ریش رو گرفت ، سوخت.
ریش آتیش گرفت ،بعد تق تق می زد تو صورتش که این آتیشو خاموش کنه .
هی می کوبید تو صورتش ، سوخت دیگه ریش سوخت .
بعد تو حاشیه کتاب نوشت، به تجربه ثابت شده است .
همین روایتی که گفته که بیشتر از یه قبضه ریش باشه احمقه ، گفت به تجربه ثابت شد.
پناه بر خدا . آدم با احمق رفیق نشه که فرمود،
اگه با احمق رفیق بشی احمق کارشو خوشگل جلوه میده برای تو ، بعدشم میخواد که تو هم بیای تو این خط.
این خیلی بده ، پناه بر خدا .
جلوه میده دیگه با اون حرفاش میخواد زینت بده حرفشو
صل الله علیک یا اباعبدالله