حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام

👈 زهیر بن قین

توضیح دادیم دو جلسه امروز جلسه سومش هست بخش پایانیش هست که در رابطه با شهادت زهیر بن قین هست

جالب هست اینا رو بدونید ، امربن حجاج وقتی نگاه کرد که دلاوران لشگر ابن سعد میرن و مثل آب خوردن خیلی راخت طعمه ی شمشیر شیران شکاری میشن

میرن مثل آب خوردن کشته میشن مقابل دلاور مردان لشگر امام حسین بلند شد داد زد

ابن حجاج داد زد گفتش که ای مردم احمق شما با این جماعتی که از سینه ی مادرشون شجاعت رو مکیدند

شما با اینا دست و پنجه نرم می کنید میرید و اینا تلف میشید فایده ای نداره تک به تک و اینجور چیزا فایده نداره

که قیامتم تک به تک برید حریف زهیر نمی‌شید که حریف عباس نمی‌شید شماها تک تک برید همتون نابودید

گفتش که با لشگر برید از لشگر یه خوردشون از یمین بره از سه گروه از چند جهت محاصره کنیم حمله کنیم

همه جانبه حمله کنیم عمر سعد وقتی شنید ابن حجاج اینجوری داره میگه گفت حرف درست و زدی حالا وقتشه که همه جانبه حمله کنیم

اینجا دارد امربن حجاج از کنار فرات میمنه سپاه امام حسین حمله کرد شمر بن ذی الجوشن از جانب میسره حمله کرد

ابن حجاج از سمت راست شمر از سمت چپ بعد اینا هجوم آوردند و دیگه تا می‌تونستن زدن عمر سعد دید فایده نداره

لشگر امام حسین آدماش دونه دونه مثل داماد نو خط که میره در حجله عروس قشنگ تر میان وسط میدان

چنان می جنگن و اصلا باکی ندارند بعد اینجا دارد ملعون دستور داد ۵۰۰ نفر از لشگرش

دیدید تیرانداز توی جنگ این خیلی هنر نیس جوانمردی نیست جوانمردی اینه که شمشیر داری شمشیر بردار بیا بجنگ

این که از دور وایستی و تیر بزنی این مردانگی نیستش که

جوانمردی نیستش که مثلا شما تو همین فیلمایی که دارید نگاه می کنید یه تیکه از فیلمی که دیشب داد حریف نمیشدن

وایمیستادن از دور کمین می کردند یا آقا ابوالفضل العباس رو چجوری زدن به نظر شما با چی زدن ؟

با تیر زدن اینقدر تیر زدن به بدن آقا که نامرد گفت ۵۰۰ نفر تیر بردارید اصحاب امام حسین رو تیر باران کنید

از دور بایستید هدف بگیرید بزنید اینا اینجوری اومدن و تیر باران کردند

و دارد که عرصه خیلی تنگ شد به سمت خیمه های امام حسین دیگه من همین انداره بهتون بگم

اینا تا نزدیک طناب های خیمه امام حسین رسیده بودند بحث خیلی حساسه

بعد یه اتفاقی افتاد خب بچه ان دیگه خانمن دیگه الان تو هجوم قرار گرفتن یهو صدای ناله های شیون از خیمه بلند شد

صدای گریه ی بچه ها ، عرصه تنگ شده بود جالب اینجاست شبث بن ربعی ملعون

شبث پا شد بانگ زد سر عمر سعد گفت مادرت بر تو بگریه مادرت به عزات بشینه

از این بچه ها چی میخوای این عمر سعد برای اینکه براش بد تموم نشه سرکوفت نشنوه لشگریانش نگن این چه کار زشتی کردی

دستور داد عقب بکشید تو همین حمله که انجام شد یهو حمله کردن پنجاه نفر از اصحاب امام حسین شهید شدن

تو سرگذشت های دیگه ما می گفتیم تو کدوم حمله کشته شدن تو همین حمله کشته شدن

تو حمله ای که همه جانبه حمله کردن نزدیک اون طناب ها شدن

طناب خیمه ها شدن شمر فریاد زد گفت آتیش بیارید تا من این خیمه ها رو بسوزونم

دارد امام حسین با صدای بلند فریاد زد گفت پسر ذی الجوشن تو آتیش می طلبی تا اینکه اهل بیت منو بسوزونی

ببینید دست امام حسینم گیر دیگه امام حسینم داره با اینا می جنگه

انگار دستش نرسه به این ملعون فریاد زد ملعون تو آتیش داری طلب می‌کنی تا اهل بیت منو تو آتیش بسوزونی

میگم شاید یاد مدینه افتاده امام حسین اون ساعتی که ملعون گفت هیزم بیارید

من این خانه و اهلش رو بسوزونم خانم فاطمه زهرا فرمود حتی اگه دختر پیغمبر باشه تو این خونه

گفت حتی دختر پیغمبر حالا امام حسین دید خیمه هاشو دارن آتیش می زنند

تو آتيش طلب میکنی اهل بیت منو بسوزونی ؟خدا تو رو به آتیش جهنم بسوزونتت

این عربده میزد آتيش بیارید یهو به گوش زهیر رسید زهیر وقتی شنید عربده ی شمربن ذی الجوشن رو

مثل شیر آشفته در اومد حمله کرد سمت شمر درود و رحمت خدا بر زهیر

اینکه میگن یکی نبود تو مدینه مثل زهیر که حمله کنه به اون کسی که میگفت آتیش بیارید همینه

یه نفر نبود مثل زهیر مرد باشه زهیر وقتی شنید که این ملعون گفت میخوان خیمه های امام حسین رو بسوزونم

حمله کرد مثل شیر آشفته بعد دارد که اطرافیان شمر رو همین زهیر به جهنم واصل کرد

بعد دونفری این جا حر بن یزید ریاحی رو آورده که حر به همرا زهیر حمله می‌کردن سمت این لشگر

خیره میشد اون یکی اسیر میشد اون یکی به کمک میرفت تا اینکه حربن یزید شهید شد

بعد زهیر مثل شعله ی سوزنده برسر این ها فرود می امد رجز می‌خواند و یک صد و بیست نفر از لشگر دشمن فقط زهیر یه تنه به درک واصل کرد

در روایت ابی مخنفم هست زهیر وقتی دید حبیب شهید شده

حبیب بن مظاهر یه نگاه به صورت امام حسین کرد میگه که نگاهی کرد تو صورت امام حسین دید شکستگی ظاهر شده

زهیر نگاه کرد به صورت امام حسین دید بالاسر جنازه حبیب ایستاده

داره حبیب و نگاه می کنه انگار شکستگی تو صورتش ظاهر شده

اومد جلو گفت یابن رسول الله پدر و مادرم فدات بشه این شکستگی چیه

شما چرا اینطوری شدید حسین جان آیا ما بر حق نیستیم

آقا ابا عبدالله فرمود بله به خدا قسم من یقین قطعی دارم که هم ما و هم شما بر حقیم

زهیر گفت پس ما باکی نداریم برای اینکه ما سمت بهشت سیر می کنیم

اینجا دارد زهیر ارجوزه خونده دلداری داده به امام حسین

ببین این مرد کی بوده که دلداری داده که جونم فدات پدر و مادرم فدات

ما میریم جدت رو ملاقات می‌کنیم الان ما میریم امام حسن رو ملاقات می‌کنیم

الان ما میریم بابات علی رو ملاقات می کنیم همینجوری گفت ما الان میریم مادرت زهرا رو ملاقات می‌کنیم

اینا رو گفت و عاشقانه حمله کرد به دشمن دارد چند تا نامرد اومدن سر از بدن زهیر برداشتند

وقتی خبر شهادت زهیر به گوش امام حسین رسید جمله ای گفت امام حسین

گفت زهیر جان خدا تو رو دورت نندازه همیشه در نظر خدا باشی زهیر

خدا لعنت کنه قاتلان تو رو همون هایی که تو رو کشتن اونایی که تو رو کشتن خدا به صورت خنزیل در بیاره

رفت با ایمان کامل زین جهان در دیار قرب حق کردی مکان

و این سرگذشت یکی از یاران خوب امام حسین  به نام زهیر بن قین هستش

خدا رحمت کنه حاج آقا مرتضی تهرانی رو من از ایشون شنیدم ایشون می‌فرمودند که

بله قصه ی کربلا تموم شد تنها روی زمین مونده بود بدون غسل کفن

خانم زهیر غلامش رو صدا زد به غلامش گفت بیا اینجا غلام گفت بله یه کفن داد دست غلامش

گفت مولات رو می شناسی اربابتو می شناسی گفت بله می شناسم این کفن رو داد دست این غلام گفت

میری تو این کشته ها اربابت زهیر رو پیدا میکنی مولای خودت زهیر رو پیدا میکنی

این زهیر رو با این کفنش میکنی غلام رفت حاجتاتون رو مد نظرتون باشه گرفتارید مریض دارید

این غلام رفت یه ساعتی اومد خانم زهیر دید کفن تو دستشه

به غلامش گفت اربابتو پیدا نکردی گفت چرا پیدا کردم گفت پس چرا کفنش نکردی گفت آخه دیدم ارباب زهیر بی کفن باشه زهیر کفن داشته باشه

گفت نمیشه آخه به فدای تو بشم حسین جان بدنت رو سه روز رها کردند بدون غسل بدون کفن

اینا دیگه کی بودن چه امتی بودن سر ابی عبدالله ۴۰ منزل

به فدای بدنت به فدای زخم های بدنت به فدای اون سر بریده تو یا ابا عبدالله

راس تو میرود بالای نیزه ها

من زار میزنم در پای نیزه ها

آه ای ستاره ی دنباله دار من

زخمی ترین سر نیزه سوار من

ای بی کفن چه با این پاره تن کنم

با چادرم تو را باید کفن کنم

من میروم ولی جانم کنار توست

حسین جان تا سالهای سال شمع مزار توست

اینم بند آخرم باشه

با گریه آمدم اطراف قتلگاه

گفتی که خواهرم برگرد خیمه گاه

بعد از دقایقی دیدم که پیکرت در خون فتاده و بر نیزه ها سرت

جانم حسین جانم حسین

حسین جانم حسین حسین جانم حسین

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد

آری آن‌ جلوه که فانی نشود نور خداست

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *