?قَالَ علیه السلام وَ قَد سُئِلَ عَن مَعنَی قَولِهِم لَا حَولَ وَ لَا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ إِنّا لَا نَملِکُ مَعَ اللّهِ شَیئاً وَ لَا نَملِکُ إِلّا مَا مَلّکَنَا فَمَتَی مَلّکَنَا مَا هُوَ أَملَکُ بِهِ مِنّا کَلّفَنَا وَ مَتَی أَخَذَهُ مِنّا وَضَعَ تَکلِیفَهُ عَنّا
حکمت شماره ۳۰۹
از حضرت امیر صلوات الله علیه سوال شد
معنیه قول آنها که میگن لاحول و لاقوه الا بالله
یعنی چی
به این میگن حوقله
به لا اله الا الله میگن تهلیل
الله اکبر چیه تکبیر
سوال کردند این حوقله یعنی چی
لا حول و لا قوه الا بالله
حضرت فرمودند
قطعا ما مالک نمیباشیم در مقابل خدا هیچ چیزی را
بقول امام همه اوست نگو چشم من بگو چشم خدا نگو گوش من بگو گوش خدا
نگو دست من بگو دست خدا
مال توعه از کجا آوردی اینارو
از خونه عمه مون ک نیاوردیم
از کجا اوردیم؟
لا نملک مع الله شی
مالک نمیشی مگر اون چیزی که خدا مارو ملکیت بده
اونم ملکیت چجوری میده
مالکیت اعتباری میده دیگه که حقیقی خداست اگر هم مثلا یه چیزی گیر ما بیاد
ثروتی خدای تبارک و تعالی فرزند بهمون بده خونه ای بهمون بده وسیله ای بده
او داره میده او مارو مالک میکنه او تملک میده
لهو ما في سماوات و ما في الارض
برای اوست آنچه که در آسمان ها و زمین است
چیزی اگه میاد تو جیبت تو حسابت نگو که بله ما زرنگ بازی در آوردیم اونی که داده به تو رو دستش و ببین
اونیکه از قبلش به تو رسیده
شکرش بجا بیار
و لا نملک ینی ما مالک نمیشیم
الا ما ملکنا مگر همون چیزی که خدا بخواد مارو مالک کنه
هر وقتم خدا یه چیزی بهمون داد مارو مالک کرد
ما هو املک بهی منا در حالی که خداوند سزاوار به اون ملکیت هست
ینی مالکیت حقیقی بازم خود خداست
ما اعتباری هستیم
مالک اعتباری هستیم
همون لباسی که تن شما هست شما مالک حقیقی اش نیستی مالک اعتباری ش هستی
هر وقت هم بهمون یه چیزی میده
مارو تکلیف میکنه
میگه من این لباس و بهت دادم تکلیف ش چیه اینه ک با این لباس عبادت منو بجا بیاری
من چشم بتو دادم تورو مالک کردم
ک این چشمو در راه اطاعت من خسته کنی نه اینکه در راه گناه خسته کنی
پس هر وقت خدا بهت چیزی میده بدون در مقابل ازت تکلیف میخواد
باید ببینی با این چجوری میشه اطاعت خدا کرد
عبادت خدا و خدمت به خلق کرد
و متی اخذه هر وقتم خدا ازت گرفت
خودرو رفت وسیله رفت میبینی پاهات میره دستات میره گوشت میره هر چی که داده بود داره یدونه یدونه ازت پس میگیره
حاج آقا خسرو شاهی قشنگ میگفت
آدم که پیر میشه میبینه دونه دونه داره میره
چشمش سو نداره گوش دیگه شنوایی نداره دستوپا میلرزه میبینی هیچی مال تو نبوده
چون اگ مال تو بود میتونستی نگهش داری دیگه
آری میبینی دست تو نیست
همش داره از بین میره
تو این وسط هیچ کاره بودی
خودتم مال خودت نیستی از کجا اومده همش یه جلوه اس
همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
ببین من عجیبم
بقول حاج آقا احتسابی
میگفت عجایب زیاده چندتا عجایب بگو
اهرام ثلاثه مصرو میخای بگی
نه اونا عجیب نيستن دیوار چین عجیب نیست
عجیب منو توییم
عجیب چشم ماعه
گوش ماعه پای ما دست ما اینا عجیبن
عجایب هستن
ما الان اینجاییم چجوری اومدیم
چجوری داریم میشنویم
اینارو خدای تبارک و تعالی دونه دونه از ما میگیره
هر وقت خدا از ما گرفت اون تکلیفی هم که به واسطه اون نعمت به ما داده بود
اون تکلیف هم از ما برمیداره اگر گوش ازت گرفت تکلیفش برمیداره
هر کدوم بگیره تکلیف ش هم برمیداره
این همه نقش عجب( چشم و گوش و راه رفتن مون) بر در و دیوار وجود(وجود اگه نگاه کنی همش عجیبه دیوار چین ولش کن اینارو نگاه کن )
یک فروغ رخ ساقیست که بر جام افتاد
یه جلوه ی خداست
آدم راه بره بگه لا حول و لاقوه الا بالله