بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۳۶۰
●وقال (علیه السلام): مَا أَخَذ الله عَلی اَهل الجَهل آن یَتعلمُوا حتَّی اَخذ علَی اهلِ العِلم ان یَعلَموا
مولا علی علیه الصلاة و السلام جان های عالم فدای او می فرمایند که:
ما اخذ این ما، مای نافیه س
یعنی خدا نگرفت، اخذ نکرده،پیمان نگرفته ازکی؟
از جاهل ها، نادون ها
خدا از جاهل، نادون جماعت پیمان نگرفت به رفتن پیش اهل علم و یاد گرفتن ،
مگر اینکه قبلش پیمان گرفته از علما.
معنیش اینطوری میشه ؛ قبل از اینکه از جاهل ها پیمان بگیره ، از عالم پیمان گرفته .
از اهل علم گرفته که وظیفه شماست که راه بیفتید برید این آدمای نادون رو بکشید بیارید.
ولذا پیغمبر چقدر حریص بود به هدایت، حریص بود به یاددادن،
سواد آموزی بعد آگاه کردن، بینش دادن. اینکه پیامبر خدا راه میافتاد،
تو همین کتابی که شما خوندید جانشین پیامبر که راه میافتاد آقا رسول الله میرفت دونه دونه قبیلهها رو سر میزد ،
به قبیلهها میگفت اینا رو آگاه میکرد اینکه پیامبر خدا بلند میشد میرفت تو بازارها ،
چند تا بازار بود عجیب و غریبهها این احوالات ، پیغمبر اکرم میرفت تو بازار محل کسب و کار
تو بازار چون باید یه امنیتی باشه اگر بخواد بازار دعوا بشه، شلوغ بشه ،
نمیتونن مردم بازار یا کاسبی کنند و لذا تو اونجا معمولاً هیچی نمیگفتن .
آقا رسول الله می رفت تو بازار توی سرو صدا هی راه می رفت می گفت قولوا لاالا الله تفلحوا
هی اینها رو هدایت می کرد بعد اونا جرأت نمیکردن یقه به یقه بشن.
و لذا پیغمبر تو بازار می رفت حرفش رو میزد تو بازار ، بعد مثلاً موسم حج که میشد بلند میشد میاومد کنار کعبه شروع میکرد،
هی به آگاه کردن، به هی به تذکر دادن پس ببینید انبیاء، اولیاء، علماء این وظیفه ی که به گردنشون هست،
این رسالتی که به گردنشون هست بالاخره یاد گرفتن باید واجبه براشون یاد بدند.
پس ببینید حضرت امیر میفرماید : نگرفته از خدا از اهل علم از اهل جهل تعلم رو مگر اینکه قبلش
اخذ علی اهل العلم ان یعلموا
از اهل علم پیمان گرفته بر اینکه علم بیاموزند.
اون یه خطابه جاهل که برو دنبال علم قبل از اینکه این خطاب رو به جاهل بکنه ،
خدا خطاب به عالم کرده که دلت بسوزه به حال کسی که نمیدونه ،
براش وقت بزار و چه صدقه ای بهتر از یاد دادن و یاد گرفتن.
و میفرماید ؛ اون کسی که مینشینه اصلاً تو جامعه باید انسان کار بکنه ،
زحمت بکشه بهترین کارها یاد گرفتن و یاد دادنه،ارزشمند ترین کارها همین هستش.
بعد هر چقدر اون علم به درد جامعه بیشتر بخوره اون گوینده ارزشش بیشتر میشه .
یعنی اگر ما صبحها یک کسی روبیاریم اینجا برای شما ریاضی بگه ،
این چقدر به درد جامعه می خوره ،چقدر مفید برای جامعه هست اون شخص هم به همون اندازه مفیده .
یه کسی اخلاق بگه این اخلاق تو جامعه چقدر مهمه اون شخص به همون اندازه درجه ش میاد بالا .
همین طور ببینید میگن شرافت علم به موضوع اش هست،
موضوع علم یه وقتی میشه مثلاً پارچه چقدر این پارچه شرافت داره ، این علم پارچه هم همون اندازه ،
یه وقت هست جغرافیاست ، یه وقت از تاریخه ببین بزرگوار یه وقت است موضوع علم خداست،
امام زمان هستش ، شرافت اون شخص چقدره علمش هم همون قدر شرافت داره .
اون کسی هم که میاد درباره اون صحبت میکنه به همون اندازه میشه شریف دقت کردید.
پس خدا بهمون توفیق بده توی این مسیر قدم برداریم .
بهترین صدقه ها یادگرفتن و یاددادن هست.
یه حدیث از امام صادق علیه السلام داریم برای من خیلی لذت بخش بود، خیلی لذت بخش بود
حضرت صادق علیه الصلاة و السلام فرمودند :
حدیث حلال و الحرام یخذوانهم من صادق
یه حدیث از حلال و حرام ، یه کسی بیاد بشینه بگه فلان چیز حرام است،
فلان چیز واجب است، فلان چیز مستحب است، فلان چیز مکروه است ،
یه حدیثی که از حلال و حرام شما از یه آدم درست وحسابی، آدم معتمد بگیری ،
خیر من الدنیا این از همه دنیا بالاتر.
من ذهبه و الفضه
اگر تمام این دنیا طلا بشه، نقره بشه بزارن یه طرف این حدیث واجب و حرام رو بذارن یه طرف کدوم بالاتره؟
این حدیث بالاتره . می فرمود ، خیر اصلاً دنیا رو این حدیث رو بشین گوش کن ولذا این تشویق به علم آموزی چقدر.
این کلمات امیرالمومنین الحمدالله ، ما تو این یک سالی که گذشت سر سفره کلمات معجزه آسای امیرالمومنین بودیم.
شما ببینید کلمهها کم از اون شمشیرهای امیرالمومنین نداره،
این کلمهها کم از اون رد شمس نداره،
نمیدونم کم از اون معجزات عجیب و غریب امیرالمومنین نداره ،
همین کلمات رو این کلمات کلماتی که مثلاً بعضیها ، اون آقا گفتش من هزار بار این خطبه رو خوندم ،
گفت هر باری که خوندم خطبه رو ، نمی دونم دویست و شانزده رو من هربار که این خطبه رو خوندم چیزهای عجیب و غریب گیرم اومده.
چیزای به علمم اضافهتر شده . این اصلا نهج البلاغه یه چیز عجیبیه ما توجه نمیکنیم اگر دل به دلش بدیم میکشه ما رو تا عرش تا ثریا ما رو میبره.
خدا به هممون توفیق بده به حق محمد و آل محمد تو مسیر علم همیشه قرار بگیریم و همیشه تو مسیر علم باشیم .
لحظهی درنگ نکنیم لحظهی توقف نکنیم تا اون لحظه جان دادن بدانیم و بمیریم بهتره از او بمیریم.
خدا انشالله یاری مون کنه تو مسیر علم آموزی.
حالا دیگه این قصههاش انقدر زیاده، انقدر زیاده که آدم نمیدونه کدومش رو بگه.
طرف اومد پیش امام حسین علیه السلام
فما یزیل الرجل آقا امام حسین فرمود آدمی به چه چیزی زینت پیدا میکنه او چی گفت ،
العلم مع حلم علمی که همراه با چی حلم باشه
آقا فرمود اگر این نبود چه گفت
بعد از علم حالا اگر علم نبود مال مع هو بمروه باهاش یه مروتی هم باشه
آقا فرمود اگر این نبود چی گفتش که
فقر مع صبر
صبر داشته باشه
منتها علم در درجه اول چیه یادگیری علم
هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون
اون آیا اون کسایی که میدونن با اون کسایی که نمیدونن برابرند ؟ شما اینا رو میزاری تو یه ترازو؟
موقع تحصیل غنیمت شمار
بیهوده از دست مده وقت کار
صرف به بازیچه مکن عمر خویش
تا نشوی موسم پیری پریش
نکن دیگه پیر بشی بگی خاک بر سرم نرفتم دنبال علم هیچی یاد نگرفتم
لا یعرف الحر من البر
هیچی نمیفهمم حر رو از بر تشخیص نمیدم اینکه قلبت بشه گنجینه اسرار، قلبت بشه گنجینه علوم محمد و آل محمد (ص)
جانهای عالم فدای تو یاامیرالمومنین روز یکشنبه ست
من عمداً اینطور میخونم برای شما عزیزان میخوام خودم یه چیزی گیرم بیاد
دلم میخواد تو این هفته که داریم یه روضه حضرت زهرا سلام الله علیها توش باشه
هر چند دلمم نمیاد از روضه امام حسین چیزی کم بکنم
منتها بالاخره این روضه خانوم فاطمه زهرا یه چیزیه یه دریه
یه گنج گرانبهایی که برای ما انشالله غنیمت باشه و برای ما سرمایه باشه
بگم که امیرالمومنین رو قسم بدیم به خانمش فاطمه زهرا
وقتی پیغمبر دست فاطمه رو سلام الله علیها داد به دست امیرالمومنین فرمود
این امانت باشه علی جان پیش تو این امانت باشه صحیح و سالم امانتی داد دست امیرالمومنین
بمیرم برا دلت علی جان اون ساعتی که میخواست خانومش فاطمه زهرا رو تک و تنها یکه و تنها
حاج آقا مرتضی تهرانی میگفت گفت امیرالمومنین شنیدید دیگه اول مظلوم عالمه
اول مظلوم عالم حاج آقا مرتضی تهرانی میفرمود این اول
اول زمانی نیست مثلاً بگیم آقا تو نفر اول ولو بود نفر دوم
بعدش فلانی گفت اول زمانی نیست این خیلی تعبیر قشنگیه فرمود اول کیفیه .یعنی تو کیفیت مظلومیت
هیچ کسی رو دست امیرالمومنین نمیاد دقت کردی چی هست خواستم بکنم
ولذا تو اون لحظه ای که آقا می خواست خانمش فاطمه رو بزاره تو قبر
نمیدونست چه کنه یه مرتبه میگه دیدم دو تا دست شبیه دستان پیغمبر از قبرظاهر شد
فرمود علی جان امانتی که بهت دادم رو به من برگردون
اینجا جا داشت امیرالمومنین بگرید یا رسول الله امانتی که به من داده بودی پهلو شکسته نبود
امانتی که به من دادی صورتش نیلی و سوخته نبود
صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت رسول الله
هستیم بودی رفتی از دستم
تو چرا رفتی من چرا هستم
همه با هم
فاطمه جانم فاطمه جانم فاطمه جانم