حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■ بقیِه الله خَیرلَکُم اِن کُنتُم مُومِنین

●  این آیه کریمه می فرماید : باقیمانده الهی اون آخرین حجت برای شما خیر دارد.

منتها به یه شرط ،شرطش این است که شما ایمان داشته باشید.

عرض کردیم که ما ایمان داریم بهار میاد و لذا خودمون رو آماده می‌کنیم، دل‌هامون رو حالا دل‌هامون که نه، خونه ها مون رو آب و جارو می‌کنیم،

خونه‌هامون رو آماده می‌کنیم که بهار داره میاد منتها چقدر ایمان داریم که بهار اهل بیت می‌خواد بیاد؟

اگر ایمان داریم که بهار اهل بیت میاد باید خانه دل رو آب و جارو کنیم ،

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادن

که برون در چه کردی که درون خانه آیی

 

ما هی می گیم ، هی فریاد می‌زنیم می گیم

یابن الحسن یابن الحسن عجل علی ظهورک

 

هی از این حرفها میزنیم، ولی خب هیچ آمادگی نیست.

امام زمان رو مثلا حمایت کنیم، امام زمان علیه السلام کمک بکنیم.

 

تو احوالت مرحوم وحید بهبهانی رحمت الله علیه که از اعاظم علما بودند نقل شده که ایشان می فرمودند:

اوایل ورود من به کربلا بود من تازه رفته بودم توی کربلا ساکن شده بودم.

بعد یک مسجدی رو آمدن دادن دست ما گفتن شما اینجا امام جماعت، آقا یه وقتی ما نماز رو خوندیم ، مثلا الان حقیر چجوری اومدم منبر نشستم،

رفتیم نشستیم روی منبر رو شروع کردیم برای مردم مسجد سخنرانی کردن ، میگه وسط حرفها یهو بحث امام زمان علیه السلام پیش اومد،

میگه من گفتم مردم غیبت امام زمان از الطاف عنایات بزرگ خداست.

این جوری گفتم، گفتم که ما اگر عرضم به خدمت تون که الان امام زمان میومد تاب تحمل امام زمان رو نداشتیم،

یه بلایی سر امام زمان علیه السلام میاوردیم. گفتم اینکه الان اون حضرت نیست، این لطف خداست ، که الان حضرت در پس پرده غیبته از عنایات خداست.

 

میگه این رو که گفتم یهو دیدم همه مردم نمازگزاران به من چپ چپ نگاه می کنن ، یکی برگشت گفت معلومه که این شیخ راضی نیست آقا بیاد ،

گفت این شیخ معلومه که دوست نداره آقا بیاد که نکنه یه وقت آقا بیاد بساط ریاستش رو جمع کنه ،

یهو دیدم کم کم سر و صدا بلند شد از وسط بین جمعیتی که نشسته بودن پای منبر دیدم یه وقت منبری یه چیزی میگه خلاف انتظار سر و صدا بلند میشه پچ پچ می کنند،

خانم ها و آقایون اینها انگار مجلس بهم ریخت میگه که من ترسیدم.

همون جا رو منبر ترسیدم ، از منبر پایین اومدم بی سر و صدا عبا رو سر کشیدم و بعد انداختم رو سرم ،

قدیم اینجوری بوده معمولا هوا سرد بوده بارونی بوده ،عبا رو می نداختن روی عمامه ، عبا رو انداختم روی عمامه، سرم انداختم پایین بی سر و صدا در رفتم از مسجد ،ترک کردم.

میگه از مسجد خارج شدم رفتم خونه و درم محکم بستم ،با خودم گفتم عجب آخه چرا من این حرف رو زدم که مردم نفهمیدن و خیال کردن من از اومدن امام زمان ناراحتم.

 

میگه که نشسته بودم تو خونه داشتیم ، میگه یهو دیدم صدای در اومد دارن در میزنم پشت در رفتم گفتم که کیه،

گفت منم میگه من از صدا شناختم این از اون مریدای ماست تو مسجد اون از مریدان من بود،

تو مسجد که وقتی من می اومدم تو مسجد این بدو بدو بلند میشد می‌گفت ، سلامتی علما صلوات.

این میومد و سجاده برا من پهن می‌کرد و مثلاً تحویل می‌گرفت و از اون مریدای من بود ،

دیدم صدا صدای آشناست. از مریدای پر و پا قرص منه که هر روز میاد و فلان می کنه و اینها میگه که در و باز کردم یه غضبی کرد به من ،

یه قیافه خشمگین سجاده رو پشت در انداخت و گفت که بردار مرتد بی دین، مرید من برگشت به من گفت مرتد بی‌دین،

این سجاده، اینم بگیر. میگه گفتش که ما نمازهای خودمون رو پشت سر تو باطل کردیم این را گفت و رفت.

گفتم یا حضرت عباس اینکه خوب خوبه بود و ما رو تحویل می‌گرفت این طوری کرد ، وای به حال بقیه حالا باید منتظر باشیم بقیه بیان .

میگه آقا وحشت کردم درو بازم محکم بستم و خیلی حزن و اندوه تمام رفتم تو خونه نشستم از غصه خوابم نمی برد که ما چیکار کردیم ؟

این چه شبی بود برما گذشت و اینها …

میگه یه پاسی از شب گذشت مثلاً نصف شب گذشت، یهو دیدم صدای کوبه درب میاد دیگه گفتم اومدن که حساب من رو برسن ،خیلی قلبم در تلاطم افتاد با ترس اومدم پشت درب گفتم کیه؟

همون مردی که سر شب آمده بود‌سجاده رو، همون بود اما این سری دیدم صدا تندی نمیاد صداش به التماس میاد عاجزانه داره صدا می‌کنه میگه میشه درو باز کنی،

من یه خواهشی دارم یه عرضی دارم ، هی اینجوری ..

آقا ببخشید غلط کردیم، مثلاً داره معذرت خواهی می‌کنه . میگه خیالم راحت شد که چاقو نمی‌خواد بزنه درو باز کردم،

همین که درب رو بازم کردم افتاد رو پای من شروع کرد پاهای منو بوسیدن آقا ما غلط، آقا فلان ..

گفتم چی شده چرا اینجور حر فها رومیزنی واقعه مطلب اینکه من خوابیدم از این برخورد که سرشب با شما کردم اومدم خونه و یه چیزی خوردیم و گرفتم خوابیدم ،

همچین که خوابیدم تو خواب صدای منادی رو شنیدم که می‌گفت امام ظهور کرده،

آماده قیامت .وقتی شنیدم میگن امام ظهور کرده خیلی خوشحال شدم اصلاً به وجد اومدم با عجله شلوارم رو پا کردم، لباسام رو پوشیدم بدو کفش‌ها رو یکی پا کردیم اون یکی رو پا نکرده بدو اومدم ،

میگه دنبال آقا رفتم که آقا رو پیدا کنم‌ و آقا رو ببینم باعجله رفتم‌ سمت امام امام زمان تا مرا دید فرمود:

بیا که به وقت آمدی اول به حساب تو برسیم‌.

امام زمان من رو دید گفت خوب اومدی اول بیا به حساب تو برسیم تا نوبت دیگران بشه بعدفرمود گفتم آقا جان بیا آماده ایم حاضریم بیا به حساب ما برس ،

فرمود: این عبا که دوشته مال تو نیست از یه غاصب خریدی، از یه دزد خریدی حالا این رفته دزدی کرده این عبا رو آورده فروخته از غاصب خریدی این عبا مال تو نیست.

باخیال راحت عبا رو انداختم زمین گفتم باشه به صاحبش برمی گردونیم .

میگه آقا فرمود این قبا هم که تننته این هم مال تو نیست، این هم باید به صاحبش برگردونی .

این هم دراوردم قبا رو هم دراوردیم حالا ما موندیم و با یه شلوار و یه پیراهن،

میگه که کم کم رسید به خونه هی دونه دونه رسید گفت این خونه ای هم که توش نشستی این هم مال تو نیست، اون رو غاصبانه به تو فروختن میگه اقا به صاحبش رد کن .

بعد فرمود اون زنی هم که در اختیار داری، همسر مشروع تو نیست.

این خواهر رضایی توئه تو اشتباهی باش ازدواج کردی، میگه همچین که آقا داشت اینا رو می گفت اصلا آب سردی بود سر ما داشت می‌ریخت یهو من خیلی ناراحت شدم ،

یهو همین وسط این پسرم  قاسم اومد یهو دیدم امام زمان علیه السلام فرمود این پسر تو هم ولده شبه هست،

این شمشیر و بردار گردنش رو بزن.

یهو این رو که گفت دیگه من رد دادم، بلند شدم گفتم تو سیدم نیستی چه برسه به امام زمان.

با عصبانیت گفتم یهو از خواب پریدم فهمیدم که حق با حاج آقاست که می گفت غیببت امام زمان از الطاف الهیه.

ماها ادمش نیستیم ماها اصلا زمینه نداریم که یه کسی، امام‌زمان یه جامعه ای میخواد یه بساطی یه سفره ی میخواد که حضرت بیاد اونجا حکمرانی بکنه ،

وقتی میگه آقا بیا بیا، نه اینکه بگی حالا ، بگو فردا صبح من میام بزار ما امشب رو کار خودمون را بکنیم نه،

همون لحظه هر چی دستت رو بزاری زمین و حرکت کنی سمت آقا امام زمان علیه السلام.

اگر یه لحظه غفلت کنی یهو دیدی امام زمان را  ترور کردند.

این ترما اومد پیش امام حسین صبح بود گفت آقا جون من یه سر برم این زن و بچه‌ام تو کوفه اینا رو یه آب و دون بدم برمی‌گردم ،

خیالت راحت آقا فرمود : برو. رفت زن و بچه رو یه آب و دون داد وقتی برگشت کربلا رسید دید سر امام حسین بالا نیزه است

دید سر اقا امام حسین من برم من برم زن وبچه رو آب و دونه بدم‌ امام زمان تو مخمسه است

تو گرفتاری افتاده غریب افتاده

تو میگی من برم فلان کنم یه حموم بکنم برم مثلا چیکارکنم

آقای تو اومده حالا خدا رحم کنه

من امیدوارم آقا مثلاً ما می‌دونیم بهار میاد ولی تو زمستون لباس گرم می‌پوشیم درسته

ما می‌دونیم بهار میاد تو ولی زمستون در و پنجره رو می‌بندیم سرما نیاد یخ کنیم

بعد آدم مجهز باشه آماده باشه حالا اینکه بهار میاد حالا ول کنیم همه قصه رو رها کنیم همه زندگی رو رها کنیم نه

باید نماز ما بشه مثل نماز امام زمان علیه السلام و اونها که میخوان ظهور امام زمان رو

باید زندگی ساده داشته باشد اینها بنابر روایات باید زندگی ساده داشته باشن

بعد باید کلی فکر بکنن جهانی فکر بکنن خودش ماها متاسفانه تو بعضی جاها تو ظاهر پیشرفت کردیم ولی تو باطن پیشرفت نکردیم

امیدواریم خدای متعال توفیق بهمون بده انشالله قلب‌هامون پاک بشه.

یک زمینی حاصلخیز بشه که امام زمان علیه السلام میاد هرچی گفت ..

بزرگوراران من الان به شما میام عسل میدم شما تو خونه میری نگاه می‌کنی تو ظرفشویی می‌بینی یه ظرفی از دیشب غذا خورده شده منتها شسته نشده این عسل رو بالا غیرتاً می‌ریزی تو اون ظرف دیشب غذا خورده شده توش

هی اینور اونور آخر داد میزنی حاج خانم یه ظرف تمیز بده

امام زمان میخواد بیاد کلام امام زمان باید تو این قلب بشینه

وقتی این قلب کثیف باشه این روح کثیف باشه بلند میشه بر علیه آدم ها شمشیر می کشه

خب این ساعت آخر سال ۱۴۰۲ با ذکر امام حسین علیه السلام تمومش کنیم

بگیم الحمدالله خدایا شکرت که این لیاقت رو به من دادی که من تو مجلس امام حسین بشینم چشمم تر بشه به مصیبت امام حسین علیه السلام

آقایون خانم ها خدا را خیلی شکر کنید این لیاقت رو به من دادی که گریه کن امام حسین باشی

مگه گریه کن چه خصوصیتی داره برای تو چه فایده‌ای داره

اول فایده‌اش اینه که خدا گناهانت و میامرزه این رو کی گفت این وعده امام رضاست

اگر برای امام‌حسین گریه کنی خدا همه گناهات رو می‌آمرزه کبیره یا صغیر زیاد یا کم فرقی نمی‌کنه خدا می‌آمرزه

 

بعد دیگه چی گیرت میاد اگر الان روضه خون امام حسین باشی گریه کن امام حسین چی گیرت میاد

فرمود دعای فاطمه زهرا سلام الله علیها گیرت میاد

مگه نشنیدی وقتی آقا رسول خدا جانهای عالم به فداش اومد داخل دید خانم فاطمه زهرا دخترش تو خلوت داره هی گریه می‌کنه

گفت دخترم برای چی گریه میکنی با کی تو خلوتت حرف میزنی

گفت بابا دارم با این بچه که تو بطن منه با این بچه حرف میزنم

دیدی مادر با بچه‌ای که تو شکمشه حرف میزنه گفت دخترم خب چی میگه تو چی میگی

گفت بابا یه وقتایی صدا میزنه یا اماه انا الغریب من غریبم

یه وقتایی صدا میزنه یا اماه العطشان من تشنه ام یه وقتی هم صدا میزنه یا اماه ان العریان

 

گفت دخترم‌ خدا به تو حسین میده پسری میده اسمش حسین

گرگ‌های این امت سر او رو بین دو نهر آب با لب تشنه از بدن جدا می‌کند

این رو که گفت دیگه خانم فاطمه زهرا خیلی از خود بی خود شد و شروع کرد به گریه کردن اضطراب و التیاب

گفت دخترم آروم‌باش آروم باش از خون حسین تو درخت اسلام سیراب میشه

این درختی که داشت خشک میشد این درختی که داشت ازبین می رفت با خون سر حسین تو دوباره زنده میشه

بعد یه سوال خانم کرد من روضه‌ام همین سوالها باشه

گفت بابا آیا اون لحظه که حسین من رو می‌کشن شما هستید گفت نه دخترم

گفت آیا باباش علی هست گفت نه دخترم

گفت آیا من هستم گفت نه دخترم

بعد سوال کرد پس کی براش گریه می کنه گریه کنش کیه

فرمود دخترم به خدا یه مردانی رو میاره یه زنانی رو میاره از امت آخرالزمان

شماها رو داره میگه به خداها شماها هستید این گریه کنا

فرمود مرداشون مثل زن بچه مرده گریه می‌کنند تو مصیبت حسین تو

مردا مثل زن بچه مرده گریه می کنندبعد اینها رو که گفت دل بی بی شاد شد

دستاش رو به آسمون بلند کرد صدا زد گفت خدایا به من فاطمه نصف عبادت‌های من فاطمه تو الله اکبر نصف عبادت های بی بی

نصف عبادت های من فاطمه توی پرونده گریه کنان حسین باشه

پیغمبرم دستش رو بلندکرد امیرالمومنین هم دستش رو همون جور که فاطمه زهرا می گفت اونها هم گفتن

جان های عالم به فدای تو حسین جان‌

خواهرت زینب چی کشید اون لحظه ی که می دیدشمشیر دار با شمشیر میزنه نیزه دار با نیزه میزنه

از حرم تا قتلگاه

زینب صدا میزد حسین

دست و پا میزد حسین

زینب صدا میزد حسین

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خارو خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست

این هم سهم همه پدرا و مادرا باشه

صدا زد حسین جان

سر نعش حسین زینب بزارید

به گفتا ای برادر سر نداری

خم شد لبها ش رو روی رگهای گلو صدا زد

اللهم فتقبل منا هذا القربان

خدا این قربانی رو از ما قبول کن

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *