بسم الله الرحمن الرحیم
■ حکمت شماره ۱۸۲
● وقال (علیه السّلام): العَجَبُ لِغَفلَهِ الحُسَّادِ عَن سَلَامَهِ الاَجسَادِ
●شگفتا که حسودان از سلامتی خود غافل مانده اند.
آقا جانمون امیرالمومنین علیه السلام جان عالم به فداشون میفرمایند که:
در شگفتم ، العجب یعنی تعجب است، برای غفلت حسودان،
که چه جوری حسودا غافلند از، عن سلامه الاجساد ،چه جوری حسودا غافلن از سلامتی جسمها ؟
خب اینجا دو جور معنی شده.
یه معنایی که حالا آقای مکارم حفظ الله آوردن تو همین کتاب، که خب چه جوری مثلاً آقا از سلامتی خودشون غافلند.
چون بالاخره حسد روح رو درگیر میکنه قلب آدمو درگیر میکنه، تو فشار میندازه و بر اثر همین فشاری که به قلب و روح وارد میشه کم کم جسم بیمار میشه.
بعد حتی گاهی اوقات از شدت حسد دق میکنه. حسود اینجوریه دیگه دق میکنه و می میره.
خب همش نگاه میکنه میبینه شخص محسود، یعنی اونی که داره بهش حسادت میکنه، اون هر روز داره پیشرفت میکنه نعمتی بهش میرسه،
این هر لحظه غم و اندوهش بیشتر میشه گاهی اوقات حالت افسردگی، گاهی اوقات بیماری جسمانی. این نشون دهنده اینه که روح و جسم با هم ارتباط دارن دیگه .
خب به این شکلا خودشون نشون میده خب پس سلامتیش مختل میشه.
چه جوریه که آدم حسود غافل از اینه که داره جسم خودش داره از بین میره .
آقا جانمون امیرالمومنین میفرماید:
تعجب این که آدم حسود چرا خودش داره جسم خودشو نابود میکنه غافله .
این یه معنا که ایشون آوردن ، بقیه هم به همین معنا تقریباً آوردن .
اما یه معنا هم هست که آقای فیض الاسلام آورده، ایشون میفرماید که:
نه معنیش اینه میفرمایند،
تعجب از غفلت حسودان هست از سلامتی اجساد محسودان ، نه خود حسود.
سلامتی اونایی که داره بهش حسادت میکنه . یعنی ببین مثلاً این آقای حسود داره نگاه میکنه میگه ببین فلانی مثلاً چه خونهای داره، چه بچههایی دارن بچههای اون ،داره به بچه های اون آقا حسادت می کنه.
در حالی اون سلامتی که اون آقا داره بالاتر از اون خونهایه که داره .
چه جوریه به سلامتی اون آقا حسادت نمیکنه ،واقعا هم همینه، الان خدای نکرده برای آدم یه اتفاقی بیفته ،
حاضره خونشو بفروشه از اون مریضی نجات پیدا بکنه.
مثلاً اگر بهش بگن که این خدایی نکرده قدر سلامتیاتونو بدونید، الان نشستید اینجا قشنگ سلامتی دارید اینا، تحمل میکنید میشینید تعقیبات میکنید …
حالا اگر خدایی نکرده آدمی مریض بشه دکترا بگن که یه هفته بیشتر باقی نمیمونی ،
مگر اینکه یه آمپولی هست از فلان جا میاد این قیمتش مثلاً ۲ میلیارد،
میگی خونه رو بزارم برای فروش اون ۲ میلیارد بدم اون آمپوله رو بگیرم بزنم من بیشتر زندگی کنم.
ببین چقدر این سلامتیه ، آقا تو حاضری تمام زندگیتو بفروش اون سلامتیه رو به دست بیاری.
آدم حسود چرا به سلامتی او نگاه نمیکنه؟ چرا به خونش نگاه میکنه؟
پس اینجا آقای فیض الاسلام میگه تعجب از غفلت حسودان درباره سلامتی محسودان .
مثلاً برادران یوسف چرا حسادت کردن به مثلاً مقام یوسف ، چرا به اون سلامتی حضرت یوسف حسادت نکردن …
جفتشم خوبه جفتشم شاید باشه مد نظر آدم نباید بگه آقا یا این یا اون ، ممکنه جفتشم باشد.
خب خدای متعال انشالله به همه شما خیر بده .
میگه که قل اعوذ برب الناس
ملک الناس
اله الناس
من شر الوسواس الخناس
الذی یوسوس فی صدور الناس
من الجنه و الناس
این از این شر جن و انس و اینجور چیزا ما به خدا پناه میبریم.
تو سوره قبلیش میگه
و من شر حاسد اذا حسد
خدایا از شر حسودان، از شر حسودان به تو پناه میبریم .
یکی از چیزهایی که باعث میشه زندگی جلو نره، چشم شور حسودان.
خدایا از شر حسادت و حسودان و اینها به تو پناه میاریم .
یه چند جمله هم ذکر روضه امروز روز عرفه است
دعا کردن ،خیلی دعا کردن خیلی مجربه فرمودند دعا بکنید
خب بیشتر از اینکه خودتونو دعا کنید دیگران رو دعا کنید
خدا انشالله کمکمون بکنه توفیقاتمونو بیشتر بکنه
روز عرفه فرمودند بیشتر از اینکه خودتون دعا کنید دیگران را دعا کنید ذوی الحقوقین تون رو دعا کنید
و هر کسی که احساس میکنید بعد مثلاً پدر مادر
خدایا بارالها پدر و مادرمونو ببخش و بیامرز
امروز روز شهادت آقا مسلم بن عقیلم هستش غریب کوفه
امروز بیایم یه ناله برا جناب مسلم بزنیم سفیر کوفه سفیر ابی عبدالله الحسین علیه السلام
شاید مثل امروز آقا مسلم بن عقیل در به در تو این کوچهها خیابونا یه نفر در باز کنه پناه بهش بده
همه درها به روش بسته، اومد تکیه داد به دیوار خانهای یه نفسی بگیره خسته شده بود دیگه از بس این کوچهها رو رفته بود
امان از دربدری امان از بی پناهی غربت تکیه داده بود به دیوار خانهای
همینجوری داشت استراحت میکرد
یه پیرزنی پسرش رفته بود بیرون نگران بودی اینا هی میومد دم در کوچه رو نگاه میکرد و اینها
یهو دید چشمش افتاد به جناب مسلم بعد گفتش که آقا شما اینجا چی میخواید جناب مسلم گفت یه خورده آب داری به من بدی
ظرف آبی پر کرد آورد برد داد به جناب مسلم
جناب مسلم نوش جان کرد بعد دوباره اومد پیرزنه نگاه کرد جناب مسلم بازم نشسته گفت مگه شما کس و کار تو این شهر ندارید
مگه چشم انتظار مگه بچه مگه نداری خانواده
برید دیگه منتظرمپن جناب مسلم که اومد پاشه یه چیزی آروم گفت
گفت آخه من تو این شهر بیکس و کارم خونه ندارم غریبم
گفت مگه شما کی هستید گفت من مسلم بن عقیلم
تا اسم جناب مسلمو شنید گفت آقا من کنیز شما این خانهام خانه شما
یه مرد پیدا شد تو این شهر به جناب مسلم خونه بده
تعارف کرد به جناب مسلم بخواهید تو همین روضه گرههاتون باز میشه حاجاتتون من اعتقاد دارم تو همین روضه صبح ما خیلی گرهها باز میشه
یا اباعبدالله
راه داد به جناب مسلم آخرالامر توسط پسر همین پیرزنه جناب مسلم افتاد تو دام ابن زیاد
خانه رو محاصره کردند جناب مسلم از خانه اومد بیرون شروع کرد به جنگیدن جنگ نمایانی کرد
با مکر و خدعه جناب مسلم را دستگیر کردند دست جناب مسلم رو بستن آوردن دارالعماره
جوابی داد به ابن زیاد و ابن زیادم زد ابروی جناب مسلمو شکافت
بعد گفت ببرید بالا دارالعماره اونجا سرش رو از بدن جدا کنید بدنشو پرتاب کنید پایین
دارد جناب مسلم وقتی اومد بالای دارالعماره گفت تشنمه یه خورده آب بدید جنگیده بود ساعتها
یه ظرفی رو پر آب کردن دادن دست جناب مسلم اومد که بخوره چون لب بالاش پریده بود تو جنگ لب بالاش افتاده بود دندونش شکسته بود دهنش پر خون بود
همچین که اومد از این ظرف آب بگیره بخوره این دهانش خون افتاد تو این کاسه
کاسه پر از خون شد نتونست از این آب دو سه مرتبه عوض کردن
گفت انگار قسمت نیست ما آب بخوریم باید تشنه جان بدیم
میخوام بگم آره یا مسلم بن عقیل
همه شهدای کربلا تشنه جان دادن تو هم باید تشنه جان بدی
بمیرم برات یا مسلم
همچین که یه نگاهی کرد سمت مکه دیدن داره گریه میکنه اشک میریزه گفتن چته چرا گریه میکنی
گفت گریه م برا خودم نیست
گریهام برا اون آقاییه که نامه نوشتم بیا دست زن و بچهشو گرفته داره میاد سمت کوفه
میخوام بگم حسین جان
کوفه میا کوفی بیمروت شرم و حیا ندارد یعنی ابی عبدالله اگر میای تنها بیا
بچهها رو نیار خواهرت زینبو نیار
کوفه شلوغه اینجا به دختر بچههاشون قول گوشواره میدن
حسین حسین
یه جمله هم بگم عرضم تمام
مردم پای دارالعماره وایساده بودن
یه وقت دیدن یه سر افتاد
یه بدن بی سر افتاد
سر سر مسلم
بدنم بدن جناب مسلمه ای
حسين جان حسین جان