حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با تاریخ پیامبر اکرم صحبت می‌کنیم

بحث جنگ احد خب عرض کردیم که در این جنگ زن‌ها هم شرکت کردند

و خب زن‌ها خیلی زن‌های قریش ۱۵ نفری که آورده بودند

خیلی تشویق می‌کردند و خیلی شعر می‌خوندن و حالا چیز وسایلی که اونجا داشتن به صدا در می‌آوردن

و شور و هیجانی رو برای قریشی‌ها درست می‌کردند

و بعد از اینکه خالد بن ولید لعنت الله علیه با ۲۰۰ نفر تونست

کوه احد رو از اون روزنه از اون شکاف دور بزنه و مسلمون‌ها رو و وارد بشه

خب مسلمون‌ها حالا یه غفلت بزرگ اینجاست کردن دیگه به هر حال

مشغول جمع کردن غنائم شدن غافل از اینکه از پشت سر مورد هجوم قرار گرفتند

هم غرور گرفتتشون هم طمع

ببینید این دوتا هر انسانی رو زمین می‌زنه خب کوتاهی اون کسانی که تیرانداز بودن کمان دار بودند

سبب شد که خالد بن ولید از پشت سر اینا داشتن غنیمت جمع می‌کردن

یهو دیدن شمشیرهاست که داره رو کمر اینا فرود میاد

شمشیری که رو سر و کمر اینا داره فرود میاد یکی از همون زن‌ها زنی هست به نام اِمرَه

وقتی دید خالد از پشت سر داره حمله می‌کنه فوراً پرچم قریش را از رو زمین برداشت و بلند کرد

یه قسمتی از سپاه فراری از دور دیدن پرچم بلند شد

ببین این بلند بودن پرچم موضوعیت داشت تا دیدن پرچم بلند شد

زنان قریش هم که در حال فرار بودند از پشت سر نگاه به پشت سر نگاه کردن دیدن که پرچم بلند شد

اینا همه یه عده از اون فراریا یه عده از این خانوما همه دور این پرچم جمع شدند

یه شور و هیجانی تو لشکر قریش افتاد بعد این زنا گریبان چاک کردن

و فریادهای دیوانه وار یه کاری کردن همه برگشتن همه اونایی که داشتن برمی‌گشتن سمت مکه

فرار می‌کردن سمت مکه همشون برگشتن جو کلاً ورق برگشت

از یه طرف چیزی که خیلی باعث می‌شد برای مشرکین برای دشمن ذوق و شوق درست بکنه

همون خبر دروغی بود که پخش شد که پیامبر خدا کشته شد

حالا اینجا بعضیا گفتن که می‌دونید چرا این خبر پخش شد

میگن مصعب بن عمیر همون کسی که پیغمبر پرچم داده بود دستش

گفته بود جلوی من حرکت بکن این مصعب بن عمیر شبیه پیامبر بوده

بعضیا اینجوری گفتن تو بعضی از تواریخ اومده

چون مصعب بن عمیر شبیه پیامبر اکرم بوده و جلو حرکت می‌کرده خب اومده

دفاع کنه از پیغمبر پرچمم دستش بود زدن دست راستش قطع شد

بعد زدن دست چپش قطع شد خب مصعب بن عمیر درحالی که دست نداشت رفت جلو

یه زخم دیگه زدن بهش یه شمشیر دیگه زدن شهید شد

علم که افتاد بعد میگن یه ملکی اومد حالا اینجا این مصعب افتاد زمین

یکی گفت کشتیمش مثلاً داد زد گفت محمد کشته شد

پس این فریاد که بلند شد به خاطر اینجا بود چون مصعب افتاد

یه عده فکر کردن رسول خدا افتاد و لذا فریاد زدن که کشته شد کشته شد

خیلی اینا خوشحال شدن اصلا فکر نمی کردن که اینجوری بشه که

آشیخ عباس قمی رحمت الله علیه ایشون می‌فرماید که

وقتی علم افتاد از مسلمون‌ها علم اسلام افتاد خدا یه ملکی رو فرستاد

به شکل مصعب بن عمر این علم رو دوباره بلند کرد

بعضیا سوال کردن گفتن که چرا اینا به روی همدیگه تیغ کشیدن

که بعد از جمله بابای جناب حظیفه یمان اینجا به دست خود مسلمونا کشته شد

ببینید صحنه صحنه عجیبی شده بود خب از اینا داشتن غنیمت جمع می‌کردن یهو دیدن

از پشت همینجوری تیر میاد و شمشیر میاد کمر شون می‌خوره و

بعد از اون طرف شنیدنوپیغمبر کشته شد یعنی یه لحظه اینا وحشت تمام وجودشونو گرفت

بعد برای اینکه از این مهلکه نجات پیدا بکنند همینجوری چشم بسته دیگه به هر کی می‌رسیدن شمشیر می‌کشیدن

شمشیر می‌زدن ۴۰ تاشون رها کردند به نیت رسیدن به غنیمت جمع کردن غنیمت ترک کردن اردوگاه رو

اون محل رو ۱۰ نفر موندن که خالد بن ولید گفت ۱۰ نفر رو می‌تونیم از پا در بیاریم

اومدن اون ۱۰ نفر رو شهید کردن این بخاطر این بود که به روی خودشون شمشیر کشیدن

یعنی همین مسلمون‌ها اینجا یه اتفاق خیلی تلخ افتاد

و اون اتفاق تلخ این بود یه شخصی بود به نام عبدالله بن قمه

به نظرم این باشه این خدا لعنتش کنه بعد از اینکه مصعب رو شهید کردن

پرچمدار اسلام را شهید کردن یه چند تا سنگ از رو زمین برداشت

اینا رو پرتاب کرد سمت پیامبر اکرم این یکی از سنگاش حالا خیلی حرفه‌ای بوده ضربه دستشم سنگین بوده

یکی از این سنگ‌ها می‌خوره به پیشانی آقا رسول خدا

پیشانی آقا رسول خدا در هم می‌شکنه پیشانی می‌شکنه

بعد همینجوری خون جاری میشه رو صورت آقا رسول خدا

حضرت سریع این خون‌های پیشانی رو پاک می‌کنه و نمی‌ذاره

خون صورتش رو زمین ریخته بشه که بعد حضرت خودشون می‌فرمایند که

اگر خون من رو زمین ریخته می‌شد حضرت فرمود من جمع کردم

خونی که جاری شد از پیشانیم اینا رو جمع کردم که به زمین نره و عذاب از آسمان فرود نیاد

که اگر این خون من مثلاً رو زمین ریخته بشه عذاب از آسمان فرود میاد

بعد می‌فرمود کیف یفلح قوم شجوا نبیهم

و هو یدعوهم الی الله تعالی

چجوری رستگار میشن گروهی که شجاعت کردن بر پیغمبرشون

سنگ انداختن بر پیغمبرشون در حالی که پیغمبرشون دعوت می‌کرد اون‌ها رو به رستگاری

دعوتشون می‌کرد به خدا پیغمبر نفرین نکرد عتبه بن ابی وقاص خدا اونم لعنت کنه

که دید اوضاع مساعده یه سنگ برداشت پرتاب کرد به سمت پیامبر

سنگ دوم خورد به لب‌ها و دندان‌های آقا رسول خدا

که دارد دیگه لب‌ها و دندان آقا رسول خدا بله جراحت دید آسیب دید

بعد بعضی‌ها نوشتن که یه کسی اومد شمشیری زد به آقا رسول خدا

منتها شمشیرهای متعدد وارد کردند منتها چون رزه داشت آقا رسول خدا

این شمشیرها کارگر نشد و نقل شده تو همین گیرودار ۷۰ ضربه آقا رسول خدا خورد

حضرت منتها حضرت بازم نفرین نکرد با اینکه پیشانیش شکست لب‌ها و دندونش شکست و آسیب جدی دید

اما هی می‌گفت اللهم اغفر لقومی..

خدایا این قوم منو ببخش این‌ها نمی فهمند علم ندارند شعور ندارند

از رو نادانی شون دارن این کار رو می کنند خدایا اینها رو ببخش

دعا می‌کرد با اینکه ضربه خورده بود با اینکه اینجوری

می گفت اللهم اغفر لقومی انه لا یعلمون

اتفاق تلخ دیگه‌ای که اینجا افتاد متاسفانه متاسفانه شهادت جناب حمزه بود

شهادت جناب حمزه خیلی اینجا واقعاً سخت و دردناک بود

جناب حمزه مثل شیر آشفته حمله می‌کرد یعنی هر کسی رو که جلوش بود می‌زد

همینجوری از کشته‌های اونا پشته می‌ساخت

یه غلامی بود یه برده‌ای بود به نام وحشی که این رو هند آورده بود هند جگرخوار

و گفته بود که اگر تونستی یکی از این سه نفر رو بزن یا پیامبر یا علی یا حمزه

بعد او گفتش که من نمی‌تونم به پیغمبر برسم چون که خب دور و ورش شلوغه دیگه

به امیرالمومنینم نمی‌تونم دست پیدا کنم چون علی علیه السلام وقتی می‌جنگه همه جا رو می‌بینه

یعنی اینطور نیستش که از پشت سرش غفلت کنه از راستش چپش غفلت کنه

فقط یکی رو میشه زد اونم حمزه است که وقتی او حمله می‌کنه فقط جلوشو می‌بینه هرکی که جلوشه می‌زنه

میگه چند بار از پشت درخت اومدم بزنم و خلاصه یه نیزه پرتاب کرد

خیلی این نامرد رو حساب زده بود به نقطه‌ای از بدن جناب حمزه خورده بود

یعنی مابین بدن یعنی زیر ناف حضرت رو هدف قرارداد

و خب شمشیری که زد از اون نیزه‌ای که پرتاب کرد این نیزه

همین طور شکافت از پشت سر اومد بیرون میگه جناب حمزه خواست

به من برسه ولی من فرار کردم می‌خواست انتقام بگیره

یه نگاه کردم دیدم که او زمین افتاد زمین افتاد بعد رفتم و خودم رسوندم

به بالین حمزه و بعضیا میگن حالا به هر حال سینه رو شکافتن

و جگر حمزه رو بیرون آوردند جگر حمزه رو بیرون آوردن

آوردن دادن دست هند جگرخوار هند جگرخوار لعنت الله علیها

اون اومد بخوره بهدامر الهی به معجزه الهی این جگر تبدیل شد به سنگ

برای اینکه با بدن این زن ملعونه آغشته نشه و خب جگر رو انداخت بیرون

خودش اومد بالا سر حضرت حمزه گوش‌ها و اعضای حضرت حمزه رو برش داد برید

اینا شروع کرد مثله کردن همه رو به یه نخ بست و حالت گردنبند انداخت گردنش

خیلی اینا ببینید اصلاً کینه و … پیامبر فرمود سگ رو هم مثله نکنید

چه برسه به آدمی حالا یه نکته اینجا بگم شاید مغفول مونده

خیلی از گویندگان ما از این نکته غفلت کردن و اون اینکه

اون ۱۴ تا زن دیگه‌ای که دیدن هنده خدا لعنتش کنه حمزه رو اینجوری

مثلاً گوششو بینیشو چشمشو مثله کرده گردنبند کرده

اون هام گفتن چه کار خوبی رفتن سراغ بقیه شهدا

شهدای دیگر رو هم مثله کردند اینم جز نقطه‌هایی که معمولاً گفته نمی‌شه

شهدای دیگر رو مثله کردند یعنی فقط بدن حضرت حمزه نبود که اینجا مثله شد

بدن‌های دیگه هم مثله شد اینا تو پوست خودشون نمی‌گنجیدن

که بعد خدا لعنت کنه ابوسفیان رو ابوسفیان اومد دید که بله

بدن حضرت حمزه.. اینها مثلا فامیل بودن پسرعمو بودن

اومد دید که بله مثلاً بدن حضرت حمزه رو زمینه و سینه شکافته شده

و بدن ریخته بیرون و اعضا و جوارح هم که نداره

مثلا منظورم انگشت های دست گوش بینی چشم بینی

این‌ها هم که جدا شده ملعون بالا سر حضرت حمزه وایستاد و

با نیزه نیزه رو فرو کرد تو دهان حضرت حمزه گفتش که

خدا لعنتش کنه ببین شما این کینه رو ببین ۱۰۰ برابر بدتر بالا رفته تو یزید دیده شد

همینا تو یزید دیده شد تو کربلا دیده شد و این نیزه رو فرو کرد تو دهان حضرت حمزه

گفتش که ها فریادی زد گفتش که ها خب می خواستش بگه که

بچش بچش ای عاق تو عاق پدر و مادرت هستی

بچش ای عاق یه نفر از خود مشرکین این صحنه رو دید فریاد زد

گفتش که آی مردم ابوسفیان رو نگاه بکنید ببینید

این بزرگ مکه است مثلا این بزرگ مکه است ببینید با پسر عموش داره چیکار می‌کنه

نگاه کنید ابوسفیان تا گوشش شنید این سه حرفو سریع نیزه رو برداشت

از دهان حمزه و گفتش ببخشید ببخشید کسی در مورد این مسئله حرف نزنه

و سرشو انداخت پایین و خدا لعنتش کنه رفت

۷۰ نفر از مسلمون‌ها تو این جنگ کشته شدند شهید شدن

و خب حالا تا انشالله بقیه رو انشالله جلسه بعد خدمتتون عرض بکنیم

نکات خیلی مهمی هستش اینا رو من انشالله جلسه آینده خدمتتون می‌گم.

خب من وقتی داشتم این قصه شکسته شدن پیشانی پیغمبر رو نگاه می‌کردم

یاد کربلا افتادم اون ساعتی که از دور با سنگ قلاب ردن

پیشانی امام حسین شکست یعنی مثل جدش رسول خدا پیشانی شکست و غرق خون شد

آقا امام حسین علیه الصلاة و السلام هم مثل جدشون رسول خدا

نخواستن خونشون روی زمین ریخته بشه تو اون لحظه

همین فوراً دشداشه دامن عربی رو بالا زدن و خون‌هایی که رو صورت بود رو پاک کردن

و خدا لعنت کنه حرمله رو خدا لعنت کنه حرمله رو

تا دید سپیدی قلب امام حسین رو دید با تیر سه شعبه به قلب ابی عبدالله زد

خب این پیشانی امام حسین بود اینجا شکست

اما لب‌ها و دندون‌های امام حسین کجا شکست

لب‌ها و دندون‌های امام حسینم چند جا شکست

یکی تو گودال شکست خب اینا با نیزه به دهان امام حسین می‌زدند

یکی بالا نیزه وقتی سر امام حسین علیه السلام بود

از رو پشت بوم‌ها با سنگ زدند لب‌ها و دندان امام حسین آسیب دید

یکی هم تو مجلس یزید بود تو مجلس یزید

این خیلی تلخه من ببخشید اینجوری روضه می‌خونم ایشالله فرج امام زمان علیه السلام باشه

ایشالا به حق همین روضه جد غریبش حسین فرج امام

میگه وقتی که نامردها داشتن نگاه به ناموس امام حسین می‌کردند تو مجلس یزید

اصلا یه ملعونی بلند شد گفت یزید این دختر رو بده به من برا کنیزی ببرم

خب این جوو می‌خوام بگما جو یکی باید اینجا جوو بشکنه

و اون کسی نبود جز صوت قرآن حسین علیه السلام

مجلس یزید یه مرتبه دیدن صدا قرآن بلند شد

همه حواسا پرت شد این صدا قرآن از کجا داره میاد

یزید نگاه که گفت کیه داره قرآن می‌خونه یه مرتبه متوجه شدن دیدن از تشت طلا سر بریده داره قرآن می‌خونه

معطل نکرد چوب خیزران را برداشت خدا حفظ کنه آقای جوادی آملی رو

می‌گفت چوب خیزران اولاً درستش خیزران می‌گفت حالا ما اشتباهی می‌گیم خیزران

می‌گفت این یه چوب خیلی محمکمی برای عصا استفاده میشه

چون عصا باید چوب محکمی باشه که پیرمرد دستش می‌گیره یا هرکی

که این زمین مثلاً نشکنه زمین نخوره میگه محکم‌ترین چوب همین چوب

تا دید که صدا قرآن میاد چوب خیزران را برداشت انقدر به لب و دندان حسین زد

صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله

تو خرابه شام نازدانه رقیه چشمش به سر بریده افتاد

سر بابا رو بغل گرفت دید لب‌ها و دندان ها شکسته

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *