حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

جلسه سی و چهارم

 

رسیدیم به اینجا حضرت می فرماید: خدای تبارک و تعالی صبر رو برای چی قرار داد؟

اگه دقت کرده باشین تو قرآن هی میگه صبربکنید مثلاََ بَشِّرالصابرین یا رسول اللّه به صبر کنندگان بشارت بده

چرا خدا صبر قرار داده؟ صبر رو خدا قرار داده وسیله ای برای اینکه شما مستحق بشی

استحقاق پیدا بکنی برای دریافت اجرو پاداش، خب صبر طبق اون چیزی که در روایات داریم

سه قسم است صبر در برار مصیبت ها بلاها یعنی وقتی مصیبتی به انسان می رسه

فرزندش عزیزش، دیگرانش کسانش از بین میرن یا مریض میشن بی تابی نکنه

بالاخره دار دنیاست دیگه اتفاق ها هم میفته زمین و زمان رو فحش نده

منکر خدا و پیغمبر نشه صبر پیشه کنه حوصله کنه تحمل بکنه

مگه چاره ای غیر از اینم هست؟ حالا این اگه خودش رو بزنه دادو بیداد بکنه مگه چیزی گیرش میاد؟

پس بهتر اجر خودش رو با این جَزَع و فَزَع ها زایل نکنه از بین نبره

بسپارد به خدا بله مصیبتی بود اومد بایدآدم ظرفش بزرگ باشه

بعضیا ظرفشون کوچیک همه چی پشت سرشون رو خراب میکنن میشکنن فرو می‌ریزند

خر ما از کرگی دم نداشت باجناق مون رو ببین مثل شاخ شمشاد داره راه میره

اون رو نگاه کن چجوریه، ما هرچی سنگ مال پای لنگه

باید اتفاقاََ اگه دیده باشین؛پ خدا اونایی رو که زیاد دوست داره توی سختیهای عجیب و غریب قرار بدن چی بشن؟

آبدیده بشن دوران دیده بشن بیان بالا حالا خدام خواسته یه بلایی بفرسته تو رو بیاره بالا

پس باید آدم سر کنه شما رو ما امتحان می کنیم خوف و گرسنگی یهو مالت کم میشه

یهو جانت حالا اونایی که صبر کردن بهشون بشارت بده

خوشا به حال اونا که تو این جور امتحانات و بلاها گفتارشونم تغییر نمیکنه

بجای اینکه کفر بگن اون ها اینجورین که وقتی مصیبت ها بهشون اصابت میکنه

جمله شون اینه حرفشون اینه ما از خداییم و به سوی خدا می رویم

حالا خدمتتون عرض بکنم اونا جلوتر از ما رفتن ما هم به اونا ملحق میشیم طولی نمیکشه

پدرم رفت منم بهش ملحق میشم، مادرم رفت منم بهش ملحق میشم نه اینکه کفر بگه

خدایی نکرده این یه قسم صبر  قسم دوم صبر، صبر در طاعت است

یعنی به جا آوردن واجبات دستورات الهی سختیها رو به جان بخره

همش به نماز نیستش که یه وقتی هم به جهاد است.باید بلند بشی اسلحه برداری بری

اون ور دنیا یه آقایی بود می گفت قیمه هاش به ما رسید سختیها و صورت سرخ کردن ها

کتک خوردن ها لای جرز دیوار گذاشتن ها به ما نرسیده خوش خوشانش به ما رسیده

انصافاَ جدی میگم گرفتاریها و سختیهایی که قدیمی ها کشیدن شهید ثانی با خونش می نوشت

ما با خوش خوشانش قیمه ش به ما رسید بدبختی هاش رو یکی دیگه کشیده

ما فکر می کنیم سختی در طاعت خدا یعنی همین نماز بله اینم سختیه

ولی خود جهاد یه سری اموری که اینجوری هستش کجا ما درک کردیم

حالا پس ببینید سختی در راه طاعت خدا فکر کردید همینجوری راه بازه در بهشت رو باز کردن میگن برو بهشت

فکر کردی اون امتحان ها و بلاها بر امت های گذشته وارد شد بر شما وارد نمیشه؟

اینجوری نیست ادامه ش میگه چی؟ آنقدر سختی و بیچارگی به اون ها رسید

قدیمی ها و زیر رو شدن تا اونجا که پیامبر و همه ی کسانی که به او ایمان آورده بودن

صداشون بلند شد داد زدن گفتند کجاست یاری خدا؟ چه زمانیه یاری خدا،

امتحان چی میشه بلا چی میشه؟ حالا یه بارون بزار نیاد ان شاءالله بیاد

ببین مردم چی میشن، چه حالی پیدا می کنن یه عده شروع می کنن به کفر گویی

پس اینم یه قسم از صبر، قسم سوم صبر، صبر در برابر معصیت

یعنی زمینه و وسیله ی معصیت برای کسانی فراهم میشه ولی بخاطر خدا ازاون چشم پوشی میکنن

آقا این خیلی سخته یوسف باشی زلیخا دنبالت باشه ازش فرار کنی

چی بگم آدم نمیتونه حرف بزنه همه چی رو بگه.آدم تو شرایط گناه باشه لقمه آماده

چرب و چیلی بعد بگی من نمیخورمدچرا نمیخوری؟ بخاطر خدا نمیخورم

خدا راضی نیست همه شرایط گناه فراهم باشه دلتم میخواد دلت داره واسه گناه میره

اما بکشی بیرون، یه آقایی بوده آهنگر بوده دستش رو می برده تو آهن ها و آتیش ها

آهن هایی که گداخته بوده میخواسته شکل بگیره؛ می گرفته قالب درست می کرده

یکی میاد میگه مرد حسابی تو دستت رو میکنی تو آهنا هیچی نمیشه؟

میگه نه میگه قصّه داره یه زنی اومد تو حجره من گفت آقا من بچه دارم اگه میشه

یه کمکی بکن گفت همینجوری که نمیشه کمکت کنم.باید یه چیزی بشه بهت بدم

خجالت کشید و رفت و دوباره اومد گفت آقا میشه یه کمکی به من بکنی؟

گفتم خانم من که گفتم رفت دوباره بار سوم اومد گفت آقا من بچه یتیم دارم

سه چهار تا بچه یتیم دارمدچاره ای ندارم من در خدمت تو هستم یه پولی بده

گفت باشه بیا برو تو اتاق وقتی رفت دیدم بدنش داره می لرزه ترسیده

گفتم غیر تو من کسی تو اتاق نیست گفت من اولاد فاطمه زهرا هستم از مادرم خجالت میکشم

میگه تا شنیدم بچه ی حضرت زهرا هستم از ساداتم حریف نفسم شدم

و خودمو کنترل کردم گفتم پاشو برو میخوام بگم خیلی سخته یه کسی خودشو مقابل گناه کنترل کنه

به این میگن صبر، صبر در برابر معصیت آدم اگه تونست تو این موقعیت ها فرار کنه

میشه یوسف خدا بهش تعبیر خواب میده میشه ابن سیرین

مثالهاش تو تاریخ زیاده بعد اون خانمه که داشت می رفت بیرون دعاش کرد

گفت خدا تو رو از آتیش جهنم حفظت کنه.بعد اون اومدم دیدم دستم به این آتیش ها نمی سوزه

خدا ان شاءالله به آبروی امام زمان علیه السلام به همه ی ما توفیق بده بنده خوب خدا باشیم

روز جمعه س متعلق به آقا امام زمان علیه السلام است. یه جمله عرض ادب کنیم عرض روضه کنیم

دلهاتون رو ببرم در خانه ی قمر منیر بنی هاشم ابالفضل العباس

وقتی که آقا میخواست سمت خیمه ها روان بشه؛ خب مشک بود میخواست مشک سالم برسه

اما دست راستش رو از بدن قطع کردن مشک رو به دست چپ گرفت دست چپ رو قطع کردن

به دندان گرفت مشک رو ببین حال آقا ابالفضل رو تصور کنيد چه حالی داشت

برای آوردن این آب مشک رو به دندون گرفت عبارت مقتل است

اما آدم باید دلش بسوزه میگه این که دستش افتاده چشمش که آسیب دیده

هر کی باشه دلش میسوزه میگه بزار بره بزار یه مشک ببره

اما اینا، زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد

فریاد العطش زبیابان کربلا

چی میشه بچه ی شیرخواره تو خیمه یه ذره آب بخوره

میگه این نامردا رحم نکردن به ابالفضل یه مرتبه تیر زدن به مشک

مشک پاره شد آب ریخت زمین اباالفضل اینجا سرگردون شد

چه کنه اگه برگرده خیمه ها آب نداره برگرده سمت شریعه دست نداره همینطوری موند به فدای دلت بشم ابالفضل

صلّی اللّه علیک یامظلوم یا اباعبدالله

چگونه من آب روان بنوشم واویلا واویلا

صدای العطش رسد به گوشم واویلا واویلا

سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *