حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سیزدهم

صحبت در رابطه با حدیث عنوان بصری هست عرض کردیم

عنوان بصری از امام صادق صلوات الله علیه طلب می کنه وصیت توصیه ای

حضرت صادق صلوات الله علیه به ۹ چیز توصیه می‌کند

سه تا از این‌ها در رابطه با ریاضت نفس و تعدیب نفس بود

که حالا این سه تا در رابطه با اینکه مثلاً تا اشتها پیدا نکردی غذا نخور

چیزی که میل نداری رو نخور چون باعث حماقتت میشه و

گرسنه نشدی نخور خواستی چیزی بخوری از حلال بخور

نام خدا رو ببر وقتی می‌خوای چیزی بخوری نام خدا رو ببر و می‌خواهی هم بخوری حتماً این حدیث رو یادت بیار

ما اینو گفتیم می‌خواستید این صبحونه بخورید ناهار بخورید شام بخورید

پیامبر خدا فرمود آدمی هیچ ظرفی رو بدتر از شکمش پر نکرده

حضرت صادق فرمود خواستید غذا بخورید این حدیث رو یادتون بیارید

حالا خب ایشالا صبحونه ناهار شام که سر سفره بخورید این حدیث رو یادتون بیارید

خب بریم سراغ سه تای بعدی امام صادق فرمود سر سفره می‌شینی

قبل اینکه بخوری این حدیث رو یادت بیار که پیامبر فرمود

آدمی هیچ ظرفی رو بدتر از شکم خودش پر نکرده خدمتتون عرض کنم که

اما اون سه چیزی که در رابطه با حلم و بردباری

اینو ما خیلی ما لازم داریما اینو خیلی لازم داریم فکر نکنید فقط به درد منبر میخوره یه چیزیه

این اصلاً تو متن زندگیه ما با این درگیریم با این مورد

حضرت می فرمایند فمن قال لک ۱. هر کسی که به تو گفت

اگر یه چیزی یه کلمه به من بگی ده تا می شنوی ببین دیدی بعضی وقتا….

حضرت فرمود که فقل تو بهش بگو اگر ده تا چیز به من بگی من یه چیزم به تو نمیگم

ده کلمه به من بگی من یک کلمه هم نمیگم میگه چی میگه یه دونه بگی من چند ده تا میگم

تو بگو اگه ده تا بگی یه دونه هم نمی‌گم یه دونم حیفه که به تو بگم

۲. اگر کسی اومد تو رو سبت کرد شتمت کرد ناسزا گفت به تو

خب گفت تو مثلاً فلانی یه ناسزایی به تو گفت فحاشی کرد یه فحشی داد

یه چیز بدی گفت مثلاً گفت تو مثلاً اینی تو اونجوری خب یه چیز زشتی به تو گفت

بعد شما به او بگو اگر راست میگی در این فحشی که دادی به من

در این ناسزایی که به من گفتی تو داری راست میگی خب من واقعا این هستم

اگر تو در این چیزی که گفتی از خدا می‌خوام خدا منو ببخشه

خدا منو آدم بکنه و اگر در رابطه با این چیزی که گفتید دروغ گفتی به من

گفتی خب از خدا می‌خوام که بابت این چیز زشتی که به من گفتی خدا تو رو ببخشه

اومد پیش امام باقر علیه السلام گفت بقر گفت من باقرم

گفت مادرت آشپز بوده فرمود مادر من خب آشپزی شغلش بوده

عار نیستش که حالا یه کسی باید پشت میز باشه

بازم برگشت گفت مادرتو اینجوری بوده گفت مادرتو اینطوری بوده

یه چیز بدی بود بعد حضرت باقر فرمود اگر چیزی که به مادر من گفتی راسته

خدا مادر منو ببخشه اما اگه این چیزی که تو گفتی نسبت به مادر من

دروغه من از خدا می‌خوام که خدا تو رو ببخشه طرف آب شد رفت رو زمین

آب شد رفت رو زمین حالا ببینید این منطق منم باید باشه منطق شما هم باید باشه

اگه این باشه دیگه خیلی از این جنگ و دعواهای خانوادگی و فامیلی و همسایه‌ای و اینا همش جمع میشه

یدفعه می بینی کشور به آشوب کشیده میشه سر همینجور چیزا

خب اگر کسی اومد تو رو بیمت داد ترسوند می‌ترسونتت که من فحش میدم

بهت آبروتو می‌برم چیکارت می‌کنم فلانت می‌کنم دیدی گاهی اوقات

بعضی ها هنر دارن اگر تو رو وعده داد به فلان و اینجور چیزا

تو هم او رو وعده بده به خیرخواهی بگو عیب نداره من تورو دعات می‌کنم

اون به تو وعده میده که بیچاره ات می‌کنم تو هم وعده بده بگو

منم تو رو وعده می‌کنمت دعات می کنم منم بهتر از این اینم در رابطه با سه چیز در رابطه با حلم

اگه کسی می‌خواد راه خدا رو بره اینا لازمه باید حتماً تو زندگیش باشه

خدا انشالله توفیق انجام این دستورات رو ما عطا بفرمایید

صلی الله علیک یا اباعبدالله

این که آقا اباعبدالله صلوات الله علیه روز عاشورا انقدر جنگید که

از جنگیدن خسته شد بعد خواست یک نفسی بگیرد در بعضی از کتب هست

که آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام جبرئیل آمد و به او عرضه داشت

که یا اباعبدالله شما قصدتون چیه آقا اباعبدالله الحسین فرمودند

آقا قصد خدا چیه بنده چه به تدبیر خدا چی می‌خواد خدا چی اراده کرد

جبرئیل رفت و برگشت گفت یا اباعبدالله خدای تبارک و تعالی اراده کرده که

تو رو شهید ببینه قصد کرده که تو رو کشته ببینه

و زن و بچه‌ات رو اسیر ببینه اینجا دارد که آقا اباعبدالله تن به شهادت داد

دیگه حضرت توقف کرد همچین که توقف کرد یه نگاه به سمت راست کرد

دید نه علی اکبر هست نه عباس هست یه نگاه به سمت چپ کرد

نه حبیب نه زهیر نه بریر پشت سر رو نگاه کرد دید ۸۴ زن و بچه

دوباره صدا بلند کرد هل من ناصر ینصرنی هل من معین یعییننی

کسی هست منو یاری کنه یه مرتبه صدای شیون از خیمه‌ها بلند شد

آقا برگشت سمت خیمه‌ها صدا زد تا من هستم بلند بلند گریه نکنید

یه خانومی از خیمه آمد بیرون صدا زد یا اباعبدالله یه کودکی تو خیمه داری

این تا صدای ناله شما به غربت رو شنید از تو گهواره خودشو انداخت بیرون

یعنی بابا هنوز غریب نشدی رو منم حساب کن منم هستم

ابی عبدالله طلب کرد این بچه رو اما تا نگاه به صورت این بچه کرد

دید که از شدت عطش من این صحنه رو می‌گم شما تصور کنید

چشماتو گودی افتاده بدن این بچه داره می‌لرزه امام حسین دید

اگه این بچه تو خیمه بمونه جون میده دیگه فرمود بدید به من ببرم سیرابش کنم

ببرم براش طلب آب بکنم روبروی دشمن داشت حرف می‌زد

خیلی بده‌ها یه دفعه آدم یه مرتبه وسط حرفاش آقا نگاه کرد دید

این بچه داره دست و پا می‌زنه به گلوی بچه نگاه کرد دید از این طرف تا اون طرف بریده شده

اصغر من کی به زبان آمده

حرمله با تیر و کمان آمده

بلبل من لباش ترک خورده بود

تیرش نمی‌زدن خودش مرده بود

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *