حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

? تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با سیره آقا رسول خدا و اخلاق نبی مکرم بحث می‌کنیم.

در روایت هستش که اون حضرت سیر پیاز تره چیزهایی که بوی مثلا بعد از خوردن بوی نامطلوبی داره تناول نمی‌کردند

و هیچ وقت طعامی رو هم مذمت نمی‌کردند اگر از یه غذای خوششون نمی‌اومد می‌گفتند من از این غذا بدم میاد

این غذا چیه خیلی از ماها هست ذائقه‌مون نسبت به غذاهایی یا میوه‌هایی خوب نیست

اما حق نداریم در موردش مثلا بد بگیم و مثلاً بعضیا نسبت به بعضی از کلمه‌ها حساسیت دارند

آه نگو دیگه این چیه میگی اگر خوشش می اومد آقا رسول خدا از اون غذا تناول می‌کرد می‌خورد

و الا ترک می کرد و در مجلس تو مهمونی‌ها حضرت مثلاً زودتر از همه دست به غذا می‌برد و دیرتر از همه هم از غذا دست می‌ کشید

این برای این بود که حضار روشون بشه خجالت نکشند این از آداب میزبانی هست دیگه

و از جلوی خودشون غذا تناول می گردند اگر چیزی می‌آوردند محضر حضرت از همون جلو

دست خودشون دراز مثلا بدنشون رو کش نمی‌دادند از اون ور سفره غذا بردارند

بعضیا هستن جلوش غذاس ولی نقشه می‌کشه که یه جوری حمله کنه اون ور سفره این آداب خوبی نیستش

انگشتان خودشون رو بعد از غذا یکی یکی می‌لیسیدند و بعد از طعام دست می‌شستند و دست شون رو بر روی می‌کشیدند

و تا ممکن بود تنها از غذا چیزی نمی‌خوردند مثلا سعی می‌کردند چیزی می‌آوردن محضر حضرت یا غذایی درست می‌کردند

دوتا یی سه تایی چهارتایی صدا می‌زدند همه هم صدا می‌زدند همه هم اون کسانی که اونجا بودند می‌اومدند سر سفره با آقامی‌نشستند

تو آب آشامیدن اول بسم الله می‌گفتند یه خورده که می‌نوشیدند از لب برمی‌داشتند الحمد الله می‌گفتند تاسه مرتبه

هی بسم الله می‌گفتند آب می‌خوردند الحمدالله بسم الله می گفتند آب می‌خوردند الحمدالله تا سه مرتبه

گاهی اوقات میشد به یه نفس هم می‌آشامیدند گاهی اوقات تو ظرف چوب آب می خوردند

گاهی اوقات تو ظرفی که از پوست تهیه شده گاهی اوقات توی ظرفهای سفالی و از همین قبیل

گاهی از دهانه مشک آب می آشامیدن خود مشک رو برمی‌داشتند سر و ریش خودشون رو به سدر می‌شستند و روغن مالیدن رو دوست داشتند

ژولیده بودن موها رو حضرت کراهت داشتند خوش شون نمیامد

وقتی داخل خونه که می شدند سه نوبت رخصت می‌طلبیدند و دارد که حضرت با دو انگشت غذا نمی‌ خورد

سه انگشت و بیشتر غذا تناول می‌کردند این هست در تاریخ که هیچ عطری هیچ عطری با عرق اون حضرت برابری نمی‌کرد

یعنی عرق اون حضرت بهترین عطرها بود خوشبوترین عطرهای دنیا بود

و هیچ وقت بوی بد بر مشام اون حضرت نمی‌رسید

آب دهان مبار کش بر هر چی که می‌افتاد برکت می‌ کرد مثلا تو چاه آب شور بود

وقتی آب دهان اون حضرت می‌افتاد شیرین میشد از این قصه‌ها زیاد هستش خیلی نقل شده و برکت پیدا می‌کرد اون مکان اون شی اون چیز

دارد که بر هر مریضی که آب دهان اون حضرت اصابت می‌کرد حضرت می مالید آب دهان مبارکش رو

می‌ مالید اون مریض شفا پیدا می‌کرد به هر لغتی حضرت می‌تونست سخن بگه

یعنی اگر یه کسی از روم بلند میشد میومد پیش پیغمبر ، پیغمبر باهاش عر بی حرف نمیزد رومی حرف میزد

یه ترکی میومد پیش پیغمبر پیغمبر باهاش عربی حرف نمیزد ترکی حرف میزد

هر زبانی هر لغتی که هر کسی به هر زبانی میومد پیش او اون حضرت به اون زبان باهاش حرف میزد

تلکم می کرد قادر بر نوشتن بود قادر به خواندن بود با اینکه هرگز ننوشت اما می‌تونست بنویسه می‌تونست بخونه

یه عده ای توهین می‌کنند به آقا رسول خدا نمی‌دونم مثل آب خوردن میگن پیغمبر خوندن و نوشتن بلد نبود

خودت خوندن و نوشتن بلد نیستی پدر جد و آبادت خوندن و نوشتن بلد نیستن

پیغمبر قادر بر خوندن بود قادر بر نوشتن بود چرا این حرف رو میزنید روی چه حسابی این حرف رو میزنید.

بر هر دابه‌ی چه اسب چه شتر چه مثلا قاطر چه درازگوش بر هر دابه ی که پیغمبر سوار میشد اون دابه پیر نمیشد

بر هر سنگ و درختی که از کنار او عبور می‌کرد او سلام می‌داد مثلا از کنار درخت عبور می‌کرد درخت سلام می‌داد

حالا اینها رو ببینید خیلی هم چیزهای ساده ای هست منتها گفته نمیشه خب تشریح نمیشه

شما می بینید یعنی چی از کنار هر درختی ازکنار هر سنگی که پیغمبر عبور می‌کرد اون اشیا اجسام سلام می‌دادند

السلام علیک یا رسول الله

السلام علیک یا حبیب الله

مگس پشه امثال این چیزها هیچ وقت دیده نشد بر روی حضرت بنشینه هیچ وقت مگس روپیغمبر نمی تونست بشینه

پشه رو پیغمبر نمی‌تونست بشینه می‌دیدند مثلا رو ابوبکر می مشینه رو عمر می‌شینه اما نمیاد رو پیغمبر بشینه

اصلا و ابدا این رو پیغمبر بیاد مگس و پشه بشینه دیده نشد که یک مرتبه مثلاً روی

حالا ماها خودمون رومنبر میریم گاهی اوقات مگسه پشه تو همین محرم و صفر من چند تا پشه خوردم

حالا میومد تو دهنم چیکارکنم هی می‌خواست بره تو دهنم هر کاری می‌کردم اینجوری می‌زدم بره

اون ور نمی رفت پیله می‌کرد آخرش می‌رفت تو دهنم می‌فهمیدم رفت تو دهنم

بعدحالا جلو مردم دارم سخنرانی می‌کنم چه جوری نمیشد بیایم مخصوصا

تو بعضی از خونه‌ها رفتیم سخنرانی کنیم توش چیز بود نمی‌دونم چه مدلی هر روز مثلا روز دومشم مگس اومد

روز سومشم پشه اومد خلاصه اینطوری اما تو بدن پیغمبر اصلا و ابدا مگس پشه چیزای این مدلی نمیومد بنشینه

و هیچ پرنده‌ی از روی سر پیغمبر پرواز نمی‌کرد اصلا دیده نشد که مثلا یه کبوتری بیاد از رو سر پیغمبر عبور بکنه

وقتی نبی مکرم روی زمین نرم مثل شن ماسه وقتی حرکت می کرد نگاه می‌کردی جای پاش دیده نمیشد

آقا باید بره پایین دیگه ولی اصلا جای پاباقی نمی‌موند

دارد که وقتی رو سنگ راه می‌رفت حضرت نگاه می‌کردی می‌ دیدی روی سنگ جای پای پیغمبر هستش

و با اون همه تواضعی که نبی مکرم داشت مهابتی از اون حضرت تو دلها بود که هیچ کسی نمی‌تونست زل بزنه تو صورت پیغمبر به روی مبارک پیغمبر خیره بشه

دارد که خود نبی مکرم می فرمود من چند تا صفت رو هیچ وقت ترک نمی‌ کنم

چند تا صفت رو تا آخر عمرم کنار نمیزارم یکی اینکه با غلامان خودم روی خاک بشینم باهاشون غذا بخورم

رو خاک نشستن با غلامان طعام خوردن بر درازگوش سوار شدن

چون آقا این درازگوش سوارشدن این کلاس آدم رو میاره پایین مثل اینکه یه آخوندی بگه من هیچ وقت تو عمر تا آخر عمرم ترک نمی‌کنم

تو ماشین پیکان سوار بشم و اینها حالا تو پیکان ماشین پیکان چیز داره دیگه افت داره دیگه

حالا یه کسی سوار بشه ولی نبی مکرم می‌فرمود که من تا آخر عمرم بر دراز گوش سوار شدن رو هیچ وقت ترک نمی‌کنم

دوشیدن بز به دست خودم و پوشیدن پشم سلام کردن بر اطفال رو اینها چیزاییه که من تا آخر عمرم ترک نمی‌ کنم.

هستش که حضرت مزاح می‌کرد اما حرف باطل نمیزد اما بعضی ها شوخی می کنند ترک ها فلان آقا چرا به ترکا توهین می‌کنی

شوخی می‌کنند میگن مثلا فلان شهر فلان آقا چرا این حرف باطل میزنی می‌خوای بخندونی

می خوا ی جوک بگی بقیه رو چرا مسخره می کنی چرا این قوم و قبیله‌ها رو مسخره می‌کنی اما پیامبر حرف میزد اما باطل نمی‌گفتش

نقل می‌کنند که یه زنی اومد احوال شوهر خودش رو پیش پیغمبر نقل کرد

گفت شوهرم اینجوریه پیغمبر گفت آهان همون مردی که تو چشمش سفیدی هست زنه گفت نه تو چشمش سفیدی نیستش

که بعد اومد تو خونه برای همسرش گفت همسرش گفت خب زن تو چشم من سفیدی هست دیگه

چرا گفتی نه فلان و اینا گفت آقا فرمود تو چشمش سفیدی هست خب آره دیگه تو چشم من سفیدی هست دیگه

نقل می‌کنند یه پیرزنی اومد و گفت که یا رسول الله دعا کنید که برای من یه دعا کنید که من از خدا بخواید برای من که

من برم بهشت پیغمبر فرمود حاج خانم پیرزنا بهشت نمیرن بعد خیلی رفت تو لک و اینها

اومد بیرون و بلال دیدید این پیرزنه رو گفت حاج خانم چرا ناراحتی گفت پیغمبر فرمود

پیرزن بهش نمیره ناراحتم بلال اومد پیش پیغمبر گفت یا رسول الله پیغمبر فرمود سیاه‌ها هم بهشت نمیرن

آقا اون هم رفت تو لک گفت ای بابا ما هم پس بهشتی نیستیم

عباس عموی پیغمبر یه پیرمردی بود اونم اومد دید این دو نفر ناراحتند گفت یارسول الله این دو نفر پیغمبر فرمود پیرمردا هم بهشت نمیرن

آقا این سه تا با هم رفتند تو لک صدا زد اینا رو فرمود بابا خدا وقتی شما رو بخواد ببره بهشت خوشگلتون می‌کنه

جوونتون می‌کنه از سیاهی همه در میان رو به سفیدی میرن از پیرمردی و پیرزنی در میان همه به سمت جوانی میرن

خانوما میشن دختر چهارده ساله اینجوری نیست که در زیبایی و جوانی و باکرگی و اینجور چیزها وارد بهشت میشن

و از این قصه‌ها هست شوخی‌های حضرت و میومدم پیش حضرت هم شوخی می‌کردند.

ابن شهرآشوب رحمت الله علیه ایشون روایت کرده که یه خانومی اومد محضر آقا رسول خدا

گفت فلان مرد اون آقا از دست اون یه مرد من شکایت دارم پیغمبر فرمود چی شده چیکار کرده

گفت یا رسول الله این منو بوسید بعد پیغمبر مرده رو صدا زد مرده رو شخص رو صدا زد گفت برای چی این زنه رو بوسیدی

خجالت چرا این کارو کردی گفت یا رسول الله اگر من بد کردم حاضرم قصاص بشم

اون یه دونه بوسیدم اونم بیاد یه دونه ما رو ماچ کنه خلاص مساوی بشیم

دارد پیغمبر تبسم کرد فرمود دیگه چنین کاری نکن گفت دیگه نمی‌کنم گفت دیگه نمی‌ کنم این کار رو

حالا اینجا خود شیخ عباس قمی رحمت الله علیه ایشون می‌فرماید که

اگر کسی خوب نگاه کنه با انصاف نگاه کنه این اخلاق حسنه پیغمبر رو ببینه

این رفتارهای حمیده پیغمبر رو ببینه به علم الیقین می‌فهمه که این پیغمبر ما حقه که این رو متوجه میشه

حقانیت رسول خدا را از همین اخلاق حسنه می‌تونه در بیاره

که آقا این رفتارها از یه شخص معمولی و از یه شخص عادی صادر نمیشه

با توجه به رفتارهایی که تو زمان آقا رسول خدا مردم مکه داشتند اینا یه عده‌ی بودند با اینکه تکنولوژی داشتندبا اینکه

تمدن داشتند اما ازاخلاق حسنه عاری بودند اینها حسد داشتند فسادداشتند

حتی تو ایام حج مثل حیوون عریان می‌شدند لخت مادرزاد عریان می‌شدند دورکعبه دست میزدند سفیر می‌کشیدند

خدای تبارک و تعالی حکایت اینا رو گفته تو قرآن

و ما کان صلاتم عندالبیت الامکان و تسلیه

میومدند گرد کعبه می‌چرخیدند لخت مادرزاد کف میزدند پیغمبر ببین این رفتارها رو این اخلاق حسنه رو

تو این جامعه پیاده کرده این مردم رو آورده تو خط روی خط عارضم به خدمتتون که حالا دیگه به هر حال این هستش.

دیگه بخوایم مطلب بگیم حرف زیاد هست در رابطه با اخلاق آقا رسول خدا منتها به همین مقدار کفایت می‌کنیم.

انشالله جلسات بعد وارد معجزات رسول خدا میشیم معجزات نبی مکرم.

این کتاب منتهی الامال شیخ عباس قمی هستش صاحب کتاب مفاتیح الجنان.

صلی الله علیک یا اباعبدالله

دلهامون رو ببریم حرم باصفای امام حسین علیه السلام

امروز روز پنجشنبه است امشب هم که میاد شب جمعه میشه شب زیارتی امام حسین علیه الصلاة و السلام

از خدا بخواهیم یه شب جمعه کرب و بلای امام حسین رو درک بکنیم

از خدا می‌خوایم که انشالله یه شب جمعه صورت رو ضریح شش گوشه امام حسین بزاریم

رو قبر مطهر ابی عبدالله الحسین بزاریم

چقدر نام تو زیباست اباعبدالله

حرمت عرش معلاست اباعبدالله

به قربون حرمت قربون‌کربلات بشم

ای که مرا خوانده‌ی راه نشانم بده گوشه‌ی از کرب و بلا جا و مکانم بده

عزیزان حاضرید یه جمله روضه برای امام حسین بخونیم

روضه علی اکبرش رو بخونم من برای شما

شما هم گریه کنید همین که آه بکشید تو روضه امام حسین علیه السلام همین که تباکی بکنید وجببت له الجنه بهشت براتون میشه

بمیرم برای ابی عبدالله از اون ساعتی که جوونش اومد گفت بابا اجازه میدی من برم جانم رو فدات بکنم

ابی عبدالله فرمود که برو پسرم عزیز دلم

دارد علی اکبر می‌رفت سمت میدان امام حسین هم بی‌اختیار پشت سرش می‌رفت

تا یه جایی که دیدند یه دست به آسمون بلند کرد یه دست به محاسن شریفش گرفت گفت

خدا خودت شاهدیا جوانم رو فرستادم همون کسی که هر وقت دلمون برای پیغمبرت تنگ میشد نگاه به صورتش می‌کردیم

علی اکبر وارد میدان شد همه دیدند این جوان شبیه‌ترین مردم به پیغمبره

بعضیا می‌گفتند نگاه کن خود پیغمبر اومده به جنگ ما

بعضیا اینطور گفتند که شمشیراشون رو غلاف کردند گفتند ما با پیغمبر جنگ نداریم

این معجزه س این پیغمبر خداست این تا اینکه صدای علی بلند شد

اناعلی بن حسین بن علی بن ابیطالب

من علی هستم تا اسم علی رو شنیدند بغض و کینه‌ هاشون رو چنان ضربه زدند به فرق سر علی مثل هی سر حیدر کرار شکافته شد

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

همچین که از روی مرکب زمین افتاد صدا زد بابا جدم رسول خدا آمده من رو سیراب کرد

بابا برای تو هم آبی قرار داده اینجا دارد ابی عبدالله به سرعت وعجله آمدند

اما همچین که چشمشون به علی افتاد دیگه ننوشتند از روی اسب پایین آمد بلکه نوشتند

فسقط عن الفرس

از روی اسب زمین افتاد

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *