بسم الله الرحمن الرحیم
?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
در رابطه با نبی مکرم صحبت میکنیم سیره و اخلاق اون حضرت بحث می کنیم.
ابن شهر آشوب که یکی از علمای بسیار بسیار جلیل القدر هست منتها متاسفانه اسمشون همینجوری میارند
مثلا چجوری ما میگیم آیت الله بهجت آیت الله مثلا فلان بهجت ایشون هم باید بگیم
همین جوری آیت الله ابن شهرآشوب ولیکن هی سر زبونا این جوری افتاده میگن ابن شهر آشوب
ایشون آورده که بعضی از آداب شریفه و اخلاق کریمه حضرت رسالت پناه که از اخبار متفرقه ظاهر میشه
اینکه اون حضرت از همه کس حکیمتر بوده از همه کس داناتر بوده بردبارتر بوده شجاعتر بوده
یعنی شجاعتر از او نبوده عادلتر بوده مهربانتر بوده و هرگز دستش به دست زنی نرسید که بر او حلال نباشه
سخیترین مردم بوده یعنی رو دست او سخی تر نبوده فرمود هرگز دینار و درهمی نزد او نموندش
و اگر از عطاش چیزی زیاد میومد و شب می رسید مثلا شب شده یه مقدار غذا تو خونه هستش دیگه
پیغمبر قرار نمی گرفت تا اینکه این غذا رو به مصرف برسونه
آقا غذا موندن تو خونه چیکار کنیم یا مثلا این وسیله اومده تو خونه این خرما اومده تو خونه این چی اومده این رو چیکار بکنیم
سر یع پیغمبر این رو رد میکرد میرفت نمیزاشت تا صبح بمونه اگر یه چیزی میومد تو خونه این رو سریع به مصرف میرسوندش
میفرماید حضرت بر زمین مینشست و بر روی زمین طعام با اینکه میز و صندلی بودهها اون زمان میز و صندلی بوده مبل بوده چی بوده
ولی مرام آقا رسول خدا این بوده که رو زمین می نشسته و روی زمین غذا می خوره و روی زمین میخوابیده
با اینکه تخت خواب بوده علین و جامه خودش رو خودش با دست خودش پینه می کرد
نمیداد به یکی دیگه ببره خودش در خونه رو اگر میزدند خود آقام میومد باز میکرد
نمی گفت فلانی برو در رو باز کن مثلا اینجوری نبوده که با اون مقامی که داشت با اون عظمتی که داشت نبی مکرم
گوسفند اگر قرار بود شیر ازش بدوشند خودش میرفت میدوشید پای شتر رو خودش میبست
ببینید اینا همش حکایت از روحیه خضوع وخشوع آقا نبی مکرم میکنه
بعد وقتی که خادم آسیاب میکرد دیگه خسته که میشد میومد کمکش میکرد
نمی گفت وظیفه ات هست اون مغیره بود خدا لعنتش کنه به اون غلام خودش ابولولو فشار میآورد که بعد تو مثلا کار زیاد بکنی
پیوسته سر پیغمبر زیر بود یعنی سرش این جوری پایین گردنش رو کج میکرد سرش پایین بود
سرش رو این جوری بالا نمی گرفت وقتی مردم بودند درحضور مردم تکیه نمیکرد
مثلا میومد جلو یه قدم میومد جلو از اونجایی که تکیهگاه بود یه قدم میومد جلو تکیه نمیداد در حضور مردم تکیه نمیکرد
غذا که می خورد انگشتان خودش رو میلیسید و هیچ وقت باد گلو نمی زد
بعضیها متاسفانه رعایت نمیکنند یه چیزی می خورن سر همون سر سفره باد گلو میزنند و خیلی زشت هم هستش
و اینها بعدم خیلی افتخار میکنند حالا بعضی جاها که کلا زسم سر سفره همه باید یه دونه باد گلو بزنند
آخه چه کاریه زشته آخه هیچ وقت ندیدم پیغمبر این کار رو بکنه اینطور بکنه
و نگاه به صورت مردم پیغمبر خیلی نمیکرد اصلا چرا یه نگاهی می کرد بعد سرش رو می نداخت پایین
اینکه مثلا زل بزنه تو چشم مردم هیچ وقت برای دنیا پیغمبر به خشم نیومد
عه که فلان چیز ما کم شد چون زیاد شد این جوری شد اون طوری شد
برای خدا غضب میکرد اما برای دنیا غضب نمیکرد گاهی اوقات میشد نبی مکرم از گشنگی سنگ به شکمش میبست
انقدر که گرسنه میشد سنگ به شکمش می بست دیگه بیشتر لباسهای پیامبر اکرم سفید بوده
بیشتر لباسهای پیامبر سفید رنگ بوده هیچ وقت لباس فاخر نمیپوشید
چرا یه لباس فاخر داشت اون رو نگه میداشت کی تنش میکرد روزهای جمعه
یه لباس داشت پیغمبر لباس فاخر بود اون لباس فاخر رو روز جمعه می پوشید
حکایت از اینکه روز جمعه خیلی مهمه روزهای جمعه اون لباس قشنگ رو میپوشید
لباس خوشگل رو میزاشت برای کی شما همین جوری باشید جمعهها اون لباس خوشگلتون رو بپوشید
جامه نو رو وقتی میپوشید جامه کهنه رو میبخشید یکی می خرید اون یکی رو می بخشید
نگه نمی داشت تو خونه انگشتر نقره تو انگشت کوچیک دست راست میکرد و بافقرا مساکین اینها مینشست با اینها غذا میخورد
یه عده ای در نزد پیغمبر گرامی بودند اونا کسانی که صاحب علم بودند صاحب به صلاح بودند
اخلاق حسنه رو پیغمبر بیشتر احترام میکرد نسبت به مردم از این ما میفهمیم که مردم هم
که پس به علما احترام میزارند این برخاسته از سیره پیغمبر اکرم هست.
چرا بعضیا میگن چه فرقی میکنه شما چرا برای علما مثلا اینقدر تره خورد می کنی؟
چرا انقدر برای علما این قدر هی مایه میزاری خرج میکنی؟ اصلا چرا اینجا بیشتر دادی به این عالم؟
این برخاسته از سیره پیغمبر هست خود نبی مکرم هم که به اهل علم میرسید اینها رو بیشتر احترام میکرد بیشتر در توقیرشون میکرد.
دارد که نبی مکرم هر کسی میومد میگفت غلط کردم سریع می گفت باشه عیب نداره دیگه از این غلطا نکن
عذر قبول میکرد مثلا مثل بعضیا باشه که مته به خشخاش بزاره بگه نه دیگه فلان و اینها
تبسم زیاد میکرد و صدای خنده اش بلند نمیشد و هیچ وقت زنان وخدمتکاران خودش رو نفرین نمیکرد
فحش نمی داد و هر وقت که غلام کنیز برای حاجتی میومدند نزد رسول
بلند میشد با اونها میرفت کار داری چی شده چه اتفاقی افتاده پیغمبر بلند میشد با این میرفت ببینه مثلا مشکل این چیه گره این چیه
درشت خو نبود صداش رو بلند نمیکرد ابتدا به سلام میکرد.
امام زمان می فرمود چرا شما سلام نمیکنید سیره پیغمبرتون هست سیره رسول شماست
چرا سلام نمیکنید به هم میرسید بعد مصافحه میکرد غیر از اینکه دست میداد بغلم میکرد پیغمبر
تو هر مجلسی که مینشست یاد خدا میکرد اکثر نشستن پیغمبر رو به قبله بود
یعنی یه جوری می نشست که رو به قبله باشه حالا شما همین طوری تمرین کنید تو خونه رو به قبله
و این هم من بگم که دیگه جا نمونه از مجلسی بلند نمیشد هرچند مختصر باشه
یه دقیقه نشست یه جا نشست از اونجا بلند نمیشد مگر اینکه بیست وپنج مرتبه استغفر الله میگفت و بلند میشد
روزی هفتاد مرتبه استغفرالله میگفت هفتاد مرتبه اتوبو الله میگفت
سیره پیغمبر اکرم بوده هیچ وقت صید نمیکرد اما گوشت صید رو میخورد
این طور بود از سبزی ها کاسنی رو پیغمبر دوست داشت و ریحان کوهی رو دوست داشت.
شیخ طبرسی آورده که تواضع و فروتنی اون حضرت به مرتبهی بود که تو جنگ خیبر
بنی قریظه بنی نضیر سوار بر آقا داره میره جنگ با یهود اما سوار بر یه درازگوش
این اوج خضوع و خشوع پیامبر اکرم بود که بر درازگوشی سوار شده بود
که لجامش رو جولش از لیف خرما بود سخته دیگه این لیف خرما نشست
بر اطفال و زنان سلام می کرد روزی شخصی به اون حضرت حرف میزد گفتگو میکرد
یهو بدنش لرزید پیغمبر اومد بغلش کرد گفت چرا از من میترسی من پادشاه نیستم
چرا ترسیدی از من. من که پادشاه نیستم که از من بترسی من یک بندهی هستم از بندگان خدا
این رو هم بگیم عرضم تمام.
انس بن مالک این ببین ده سال هم خادم رسول بوده این نیست که حالا فلان و اینها دیگه آقا پس
زن پیغمبر اینها چند سال با پیغمبر بودن اما آخرش تو زرد از آب دراومد
سال بن مالک لعنت الله علیه میگه من ده سال خادم رسول خدا بودم
ایشون تو این ده سال یه مرتبه به من اف نگفت ده سال خادم بودم کارگر بودم پیغمبر به من تو این ده سال یه مرتبه اف نگفت
و نفرمود کاری که کرده بودم رو نفرمود چرا انجام دادی چرا این کارو کردی من رو بازخواست نکرد
و کاری رو که نکرده بودم رو نگفت چرا نکردی گفت که برای اون حضرت یه شربتی درست کرده بودم که نیومد
دیر اومد دیگه دیدم دیر اومده برداشتم خودم اون شربت رو خوردم
حالا پیغمبرم روزه گرسنه از سر مثلا مسجد اومد میگه نپرسید که اون شربت رو بیار
من خورده بودم نپرسید که اون شربت چی شد و مثلا چیکارش کردی و اینها
همون جوری رفت تو بستر و گرفت خوابید.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروز دلهاتون رو ببرم در خانه حضرت رقیه سلام الله علیها باب الحوائج
این دختر خانم انشالله امروز دست ما رو بگیره خیلی دستگیری داره تو این عالم خلقت
از خیلیها دستگیری داره عزیزان کافیه امروز قسمش بدید به حق باباش حسین علیه السلام
خوشا به حال اونهایی که حرم حضرت رقیه مشرف شدند
اون حال و هوای حرم رو دیدند میگن اسباب بازی عروسک این جور چیزا میارند
یا پرتاب می کنند بالای ضریح بله تو کمدی بوده میذاشتن و اینها
یه عدهای سوال میکردن که چرا این عروسکها رو میارید شما توی این حرم و اینجا میذارید
و جواب دادن که آخه رسم اینه بچه یتیم رو باید با عروسک آرامش کرد
بچه یتیم میشه بابا از دست میده باید با اسباب بازی آرومش کرد
کجای عالم دیدی یه بچه یتیم رو با سر بریده باباش بخوای آرامش کنی
این مصداق نداره جز یه نفر جز یه جا اون هم خرابه شام نیمههای شب
از خواب بلند شد گفت عمه بابای من کجاس بابای من اینجا بود سر من رو به دامن گرفت
سر من رو به سینه چسبوند عمه من بابای خودم رو میخوام
انقدر گریه کرد اون نامرد از خواب بیدار شد گفت چه خبر تو خرابه
چرا این جوری می کنند گفتند اینها بهانه بابا کردند اینا یتیم هستند
اینا دختر بچه ی هست گفت ببرید آرام گفت کنید چه جوری آرام کنید
با عروسک نه با اسباب بازی نه پس با چی آرامش با سر بریده باباش
نیمههای شب بود تو دل شب بود یه مرتبه سر بریده بابا رو گذاشتن جلو این بچه
عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خراب شب یلدا شده
باب من ز سفر آمده اما
نه به پا بلکه به سر آمده
پاهاشو میخواد نشون بابا بده بابا بابا
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله
یه نگاه به صورت بابا کرد دید وضع بابا از خودش بدتره
پدر فدای سر نورانیت
سنگ جفا که زد به پیشانیت
یه نگاه به پیشونی کرد دید شکسته شده یه نگاه به لب و دندونا کرد دید لب و دندونا خون آلوده
زخم زخم تازه است معلومه همین تازگیها چوب خورده لبهاش رو روی لبهای بابا گذاشت
یه مرتبه دیدن سر از یه طرف افتاد ناز دانه هم از یه طرف
حسین جان حسین جان حسین جان