حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

بحث در رابطه با مجالس و سیره اون حضرت بود با مومنین کفار این‌ها

در سیره ابن هشام هست که میگه وقتی که لشکر اسلام حمله کردند به جبل الطیر و اونجا رو فتح کردند

اسرایی از اونجا به مدینه آوردند عرضم خدمتتون که همون سمت مکه

که دارد در میان اون‌ها دختر حاتم طائی بود

و وقتی پیامبر اکرم رو دید این گفت که یا رسول الله هلک الوالد و غاب الوافد

پدرم از دنیا رفته برادرم علی هم فرار کرده رفته سمت شام

بر ما منت بزار ما رو ببر شام تا خدا هم بر تو منت بگذاره

اینو گفت و روز اول و دوم پیامبر جوابی به دختر حاتم نداد

مثلا سرشو آقا انداخت پایین و رد شد روز سوم که دوباره مثلاً چشمش به پیامبر افتاد

امیرالمومنین کنار پیامبر بود اشاره کرد به دختر حاتم که اون عرض خودتو تکرار کن اون خواهشی که داشتی رو تکرار کن

این زنه همون حرفو گفتش گفتش که یا رسول الله هلک الوالد و غاب الوافد

بابام هلاک شده سرپرست ما هم که علی باشه پا به فرار گذاشته

بر ما یه منتی بگذار و اینها ، پیامبر اکرم فرمودند که

من هم مترصد قافله با امانت هستم که پیدا بشه منتظرم یه قافله امینی پیدا بشه تو رو بسپارم به اون قافله

تا اینکه تو رو ببره به برادرت ملحق بکنه ببینید این نوع رفتار کریمانه

شما حالا بیاید ببینید پیدا می کنید تو جاهای دیگه

بابا اینا همین امت چی کردن با اهل بیت پیامبر اکرم

پیامبر اکرم ببین با یه زن اسیری که خانواده‌اش حالا تو کفر بودن دیگه

باشه حاتم طائی میگیم خیلی کریم بوده و ببین چی بوده و ابنها ولی بالاخره کافر بوده دیگه

ببین برخورد پیامبر با اینا چه جوری بوده بعد برخورد مسلمونا با خانواده خود پیامبر

دختر امیرالمومنین رو اسیر بیارن اینجوری با اون وضعیت با اون شکل

به هر حال دارد که وقتی پیامبر می‌خواست یه لشکری رو بفرسته مثلاً برای جنگ و این‌ها که برن مثلاً یه نقطه‌ای بجنگن و این‌ها

پیامبر سران لشکر رو اون فرماندهان لشکر رو صدا می‌زد برای اینا یه جلسه خصوصی می‌ذاشت

بعد تو اون جلسه این جملاتو پیامبر می‌فرمود

به نام خدای تعالی حرکت کنید با بسم الله حرکت کنید

بعد استقامت جویید به خدا جهاد کنید برا خدا و بر ملت رسول خدا

والی مله رسول الله دارد که پیامبر این جملات را می‌فرمود

می فرمود هان ای مردم مکر نکنید از غنایم سرقت نکنید سرقت رو روا ندونید

کفار رو بعد از قتل چشم و گوش و اعضای بدنشونو قطع نکنید

چه کاریه شما یکی رو کشتید حالا ولو کافر چشمشو گوششو در بیارید و چه کاریه اینا

اینها رو پیامبر به اینا گوشزد می‌کرد می‌فرمود پیرمردا بچه‌ها خانم‌ها رو نکشید

حالا وارد یه شهر شدید هی شمشیرتو بردارید هی این و اون رو بزنید آخه بچه چه گناهی داره زن چه گناهی داره

فرمود زن‌ها رو نکشید پیرمردا پیرزن‌ها رو نکشید

و اونایی که تو غارها رهبان ها رفتن تو غار و تو بیقوله و این‌ها کاری به اونا نداشته باشید

درختان رو از بیخ نزنید مگر اینکه مضطر باشید مثلاً اگه این اینجا اینو نزنید شما نمی‌تونید حرکت کنید

مگر اینکه نخلستون‌ها رو نسوزونید اینا رو به آب غرقشون نکنید

بعد با درختای میوه کاری نداشته باشید و مزرعه این‌ها رو نسوزونید حالا وارد می‌خواید یه جایی بشید بجنگید و اینا

کبریتو آتیشو برداری بندازی تو مزرعه اینها نکنید این کارا رو

فرمود که جانوران حلال گوشت را نابود نکنید

مگر از برای غذا می‌خوای بخوری آره یه گوسفند مثلاً منتها اینکه برداری همه رو بکشی و اینا

فرمود آب مشرکین رو با زهر آلوده نکنید مثلا چاه هاشون رو با زهر آلوده بکنی و آبشون رو خراب بکنی و اینها

بعد فرمودند که شبیخون بر دشمن نزنید حتی ببینید این‌ها جز دستورات اولیه پیامبر اکرم هستش

بعد می‌فرمود از هر جهادی جهاد با نفس بالاتره از هر جهادی جهاد با نفس رو پیغمبر بزرگتر می‌دونست

تو روایت هست وقتی لشکر اون حضرت از جهاد با کفار برگشت

پیغمبر فرمود مرحبا آفرین به جماعتی که جهاد کوچکتر رو به جا آورده

و بر او هست جهاد بزرگتر عرض کردند که یا رسول الله جهاد بزرگتر چیه

پیغمبر فرمود جهاد با نفس اماره اینکه تو به خانوم نامحرمی که خلاصه روسری سرش نیست و هزار قلم آرایش کرده

داره از تو خیابون رد میشه به اون نگاه نکنی این سخت‌تره تا اینکه تفنگ بگیری شمشیر بگیری دستت بری کفارو تار و مارشون کنی

اون سخت‌تره اینکه به نفست بگی نگاه نکن اینکه به نفست بگی که خلاصه اینجا الان اینطوری رفتار نکن اینجوری رفتار بکن

این سخت‌تره فرمود جهاد با نفس جهاد اکبره

فرمود که من رو پیر کرد سوره هود سوره واقعه سوره مرسلات و سوره عم یتسائلون این چند تا سوره من رو پیر کرد

که توش در رابطه با احوال قیامت و عذاب امت‌های گذشته صحبت کرده

دارد که امام رضا این روایت اینو امام رضا فرمود

فرمود که ملکی به نزد رسول خدا اومد گفت که پروردگار تو رو سلام می‌رسونه می‌فرماید که

اگر می‌خوای صحرای مکه رو همه رو برات طلا می‌کنیم صحرای مکه مگه یه ذره دو ذره جاست

این صحرای مکه فرمود اگر بخوای یا رسول الله صحرای مکه رو همه رو برات طلا می‌کنیم

اگه بخوای حضرت سر رو به سوی آسمون بلند کرد گفت پروردگارا می‌خوام یه روز سیر باشم بگم الحمدالله

خیلی قشنگه‌ها یه روز سیر باشم تو رو حمدت کنم یه روزم گرسنه باشم خب بگم خدایا بارالها به من رزق بده

ازت سوال کنم ازت خواهش کنم خدایا اگر اینجوری قرار باشه که تمام صحرای مکه رو برای من طلا بکنی

دیگه من فردا کی دستمو بلند کنم بگم چی الحمدالله

التماست کنم که بگم خدایا بهم بده خب دیگه آدم نه حمدش میاد نه خواهشش میاد نه التماسش میاد

بعد امام رضا فرمود پیغمبر سه روز از نان گندم سیر نشد

یعنی امروز می‌خورد فردا نبود که بخوره دو روز می‌خورد روز سوم نبود

اینجوری بود پیغمبر سه روز از نان گندم سیر نخورد سیر نشد

تا به رحمت الهی واصل شد امیرالمومنین فرمودند با رسول خدا بودیم داشتیم خندق حفر می‌کردیم

یه مرتبه دیدیم که دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها در حالی که یه پاره نونی تو دستشه

ببین نون کامل نه ها یه تیکه نونی تو دستشه وارد شد

ما داشتیم خندق حفر می‌کردیم دیدیم فاطمه اومد در حالی که تو دستش یه تیکه نونه

پیغمبر فرمود فاطمه جان این چیه گفتش که بابا یا رسول الله یه نونی من برای حسنین درست کردم

یه نونی برای حسنین پختم دلم نیومد برای شما این یه تیکه رو نیارم

گفتم این یه تیکه رم بیارم که شما بخورید

دارد پیغمبر فرمود فاطمه جان الان سه روز داخل شکم بابات غذا نرفته

سه روز بابای تو الان غذا نخورده این اول طعامیه که من دارم می‌خورم بعد از این سه روز

ابن عباس میگه پیغمبر روی خاک می‌نشست و بر روی خاک غذا می‌خورد

این دبدبه و کبکبه‌ای که خیلیا دارن اصلاً پیغمبر اکرم نداشت

بعد گوسفند رو با دست خودش می‌بست نمی‌گفت که فلانی بیا این گوسفند رو مثلاً حیوونو ببر ببند

خودش با دست خودش می‌بست اگر یه غلامی بود یه برده‌ای بود پیغمبر رو صدا می‌زد

می گفت بیا مثلاً سر سفره ما با ما غذا بشین بخور پیغمبر قبول می‌کرد دعوتش رو بعد به خونه خودش اجابت می‌کرد

دارد که امام صادق علیه السلام فرمود که پیغمبر هر روز ۳۶۰ مرتبه به عدد رگ‌های بدنش می‌گفت الحمدالله رب العالمین کثیرا علی کل حال

اینو می‌گفتن بعد روایت هستش که پیغمبر اکرم یه کاسه شیری آوردن براش که عسل توش ریخته بودن

هم زده بودن شیر عسل بعد حضرت به دهان گذاشت وقتی فهمید که این شیر عسله از دهان برداشت

فرمود این دو تا آشامیدنی هست یکی شیر یکی عسل که از یکی به دیگری میشه اکتفا کرد

یعنی همون یه دونه رو مثلاً آدم بخوره بعد پیغمبر فرمود من نمی‌خورم هر دو رو حرام هم نمی‌کنم

اینجوری نباشه که فردا یه کسی شیر عسل دیدی داره می‌خوره بگی حرامه

من نمی‌خورم شیر عسل حرام نیست من نمی‌خورم و می‌خوام که فروتنی کرده باشم برای خدا

یعنی علت اینکه نمی‌خورم اینه که دوست دارم برای خدا فروتنی کنم

و هر کس که فروتنی کنه برای خدا خدا او رو بلندش می‌کنه خدا او رو می‌بره بالا

هر کس تکبر کنه خدا او رو پستش می‌کنه

هر کس تو معیشت خودش میانرو باشه اقتصاد داشته باشه تو زندگی تو خرج کردن خیلی حرفه من خیلی رو این دقت می‌کنم

هر کس که میانه رو باشه اقتصاد داشته باشه تو زندگیش

یعنی یه مرتبه خرج زیادی نکنه بعد یه مرتبه هم نیاد سفت بگیره سخت بگیره به زن و بچه و به خودش

اصلاً خرج نکنه وسط هرکس میانه رو باشه خدا او رو روزی میده

هرکس اسراف کنه خدا او را محرومش می‌کنه

حاج آقا می گفت بخورید خدا دوستتون داره اما اگر دور بریزید و اسراف بکنید خدا خدا محرومتون می‌کنه

هر کس مرگ رو بسیار یاد کنه خدا او را دوستش می‌داره

یاد کنید مرگ را که عاقبت بالاخره ما هم کارمون تمام میشه.

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

این چه شمعی است که جان‌ها همه پروانه اوست

یه جمله ذکر مصیبت کنم عرض روضه کنم

چه روضه‌ای قشنگ‌تر از روضه علی اصغر امام حسین علیه السلام

یه لحظه عرض مصیبت می‌خوام بکنم از این باب الحوائج کربلا

این آقازاده خیلی دل امام حسین رو برد این داغش با این مصیبتش سوزوند دل امام حسین رو

اینکه بعضی مقاتل می‌فرماید که آقا اباعبدالله دستشو برد زیر گلوی علی اصغر

این خون‌های گلوی علی رو گرفت تو دستش به آسمون پاشید

این حکایت از بی‌تابی امام حسین داشت این حکایت از دیگه اون اوج مصیبت داشت

انقدر خون از این گلوی علی رو گرفت مثلاً قطره قطره میومد نمی‌دونم چه جوری

اینا رو می‌گرفت می‌پاشید به آسمان امام باقر فرمود به خدا یه قطره از اون خون به زمین برنگشت

یه قطره از اون خون به زمین بر نگشت هاتفی صدا زد که یا حسین آقا جان رهاش کن

بچه رو دیگه ولش کن رها کن تا کی می‌خوای خون گلوشو به آسمون بپاشی

به ما بسپارش ما خودمون اینجا براش یه مرضعه یعنی یک کسی که یه خانمی که به این شیر بده ما قرار دادیم براش

که او بزرگش می‌کنه تو برزخ بعضیا گفتن این مرضعه مادرش فاطمه زهراست

اون کسی که با یه سینه‌اش محسن رو شیر میده با یه سینه اش محسن رو شیر میده

او همون فاطمه زهرا سلام الله علیهاست

از من گل نشکافتمو با تیر گرفتن شیرخواره بی‌شیرم از شیر گرفتن

این حرمله آخر خانه خرابم کرد

آبی نداد اما از غصه آبم کرد

لعنت به حرمله که جای من تو را زد

تیر سه شعبه بر گلویت بی هوا زد

عرضم تمام همین یه جمله سهم پدرا و مادرامون

صد مرتبه مردم خون جگر خوردم

از حنجره تو تیر تا که در آوردم

ای وای علی اصغر

ای وای علی اصغر

همه با هم بگیم و روضه خون علی اصغر امام حسین

ای وای علی اصغر ای وای علی اصغر

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *