اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صل الله علی سیدنا و نبینا و حبیبنا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا الذی سمی فی السماء باحمد و فی الارضین با ابوالقاسم المصطفی محمد و آله و سلم و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین
هدیه به پیشگاه آقا امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا محبت کنید یک صلوات بلند بفرستید به پیشگاه آقا امام رضا علیه السلام یک صلوات بلند بفرستید در خصوص حرکت امام رضا علیه السلام از مدینه به سمت طوس صحبت کردیم و نکاتی را خدمت شما بزرگواران معروض داشتم امشب هم به حول قوه الهی هم چند کلامی صحبت می کنم در ادامه همین مطلب اما بیشتر هدفم این است که این لقب غریب الغربا را که امام رضا علیه السلام را میگویند غریب بیشتر نمود کنه بیشتر تفسیرهای متعددی میکنند که بیشتر ذوقی است مثلاً اینکه امام رضا علیه السلام اونجا تنها افتاده است هر کدام از امام ها با یکی دوتا از امام های دیگر هستند منتها اگر بخواهیم دقیق و علمی بحث بکنیم تو همین مسیر باید بحث کنیم پس بحث خیلی دقیق و لطیف است است که انشاالله توجه بفرمایید به برکت صلوات
مامون شخصیتی است در تاریخ و علم سیاسی، که اورا هم شان ناپلئون می دانند دانشمندان سیاسی میگویند او هم ردیف ناپلئون است و بسیار شخص حیّالی بوده حیله گر بوده حیله گر به تمام معنا و شخص بسیار زیر کی بوده و فرد سیاستمدار خب او شخص بدنامی است در جامعه می خوام یک مثال بزنم ببینید اوایل انقلاب به کسی می گفتند شازده چی میشد له میشد خوششون نمیومد بگن شازده اوایل انقلاب که انقلاب شد کسی خوشش نمیومد که بهش بگن شازده مامون هم اینطوری بود نامش منفور شده بود در جامعه شاید به این علت که پدرش امام کاظم علیه السلام رو ۱۴ سال در زندان قرار داده بود بعدش هم عموی هارون تشییع جنازه مفصلی برای امام کاظم علیه السلام گرفته بود تیر شون به هدف نخورده بود یکی این جهت بوده و عرضم به خدمتتون جهت های دیگری هم میشه شمرد یکی هم اینکه برادر خودش امین رو کشته بود به خاطر خلافت بدنام بود از اون طرف در مدینه فرزندان پیامبر مخصوصاً بنی علی فرزندان امیرالمومنین خیلی محبوب شدن خیلی توی جامعه موقعیت پیدا کردن موقعیت عجیبی داشتند بنی علی و لذا دید که امام رضا علیه السلام آوازه اش دارد همه جا را می گیرد مخصوصاً اینکه او خب سمت آل محمد رو دارد مردم رو می آورند به سمت امام رضا علیه السلام و خیلی محبوب شده امام رضا علیه السلام و همین امام رضا علیه السلام را با تهدید و اجبار از مدینه حرکت حرکت داد که جلسه گذشته خدمتتون عرض کردم امام رضا علیه السلام رو مثل یک اسیر آورد یک برده پناه میبرم به خدا العیاذ بالله برده و چطور باهاش معامله میکنند این با امام رضا علیه السلام مثل یک برده معامله میکرد امام رضا علیه السلام را می کشاند این ور و آن ور غربت را اگر میخواهید بفهمید این بحث رو خوب توجه کنید امام رضا علیه السلام را می کشاند دنبال خودش بعد برای اینکه امام رضا علیه السلام را بدنام کند اومد چیکار کرد سکه زد به نام امام رضا علیه السلام تمام سکه های رایج مملکت همه به نام
امام رضا علیه السلام بود میخواد چیکار کنه میخواد بدنام کنه امام رضا علیه السلام رو میخوادبگه ببینید این کسی که میگه خدا خدا سکه های این مملکت به نام اوست این کسی که همش می گفتید از خدا دم می زند اینطوری است آخه کدام پادشاهی حاضر می شود که این کارها را بکند در تاریخ ما نداریم پادشاهی آمده باشد سکه بزند به نام یکی دیگه این چه حقه ایی داشته چه فکری داشته که اینطوری وارد می شود سکه می زند به نام امام رضا علیه السلام نه فقط یک جا ضرب داشته باشند همه جا ضرب بوده در شیراز در عثمانی در خود طوس ضرب داشتند در نقاط دیگر هم همچنین همه جا موظف بودند این سکه ها تازمان موکل عباسی در مملکت بوده
و اینی که میگفتند رضا اسم سلطنتی امام رضا علیه السلام بوده که میخواستند امام رضا علیه السلام رو معذرت می خواهم می خواستند خورد کنند اسم رضا را به کار می بردند بعداً این اسم را روی فرزندان امام رضا علیه السلام نیز قرار دادند یعنی به امام جواد علیه السلام می گفتند ابن رضا این پسر همون ولیعهد به امام هادی علیه السلام می گفتند ابن الرضا ثانی پسر همون ولیعهد است با این اسم می خواستند امام رضا علیه السلام را خراب کند که باباین سلطنتی است کی گفته این آخرتی است کی گفته این مثلاً خدایی است این سلطنتی است درصدد این بر آمد امام رضا علیه السلام یک درگیری پیش آمده بود در منطقه ماوراءالنهر،ماورالنهر طرفداران امین بودن این ها آشوب کرده بودند شورش کرده بودند مامون می خواست این ها را سرکوب کند می خواست این ها را در نطفه خفه بکند خودش رفته بود برای جنگ ببینید امام رضا علیه السلام را نیز دنبال خودش کشانده بود کسی را که ولیعهد میکنید در آن مقام و رتبه دیگر چه کاری است امام رضا علیه السلام را چرا با خودش برد امام رضا علیه السلام را نیز با خودش کشاند برد سمت ماوراءالنهر بعد وقتی آنجا وارد شد یک مرتبه دید یک عدهای بلند شدند آمدند و خودشان را پرت کردند به پای مامون سجده کردن به پای مامون سمت جنوب ایران خوزستان این حرکت سمت جنوب ایران اتفاق افتاد داشت میرفت به اون سمت ،سمت خوزستان یک عده ای سجده کردند به مامون او گفت گفت اینها کی هستند اینها را بیاورید پیش من اینها را آوردند پیش مامون گفت شما چرا اینطوری می کنید شما مگر دین ندارید گفتند نه ما هیچ دینی نداریم هیچ اعتقادی نداریم گفت آخر نمی شود که گفت باید یک دینی داشته باشید تحقیق کرده بود می دانست که این ها چی هستند میدانست این ها آفتاب پرست هستند همین هایی که سجده کردند خورشید را می پرستند بعد گفت نمی شه شما باید یک دینی داشته باشید از این دین هایی که در قرآن هست یکی را انتخاب کنید اینها آمدند بگویند ما یهودی هستیم خوب مامون مخالفت می کند مسیحی هستیم مسلمان هستیم مسلمان که نیستیم گفتند ما صابئین هستیم کلمه صابئین در قرآن هست بعد گفت حرفه شما چیست گفت شغل شما چیه گفتند ما جادوگری می کنیم تو کار طلایم و در کار گنج حرفه ما در این سه تا کار است دید این ها خیلی در جادوگری وارد هستند خیلی اینها حرفه ایی هستند یه چند تا از اون جادوگران حرفه ای را با خودش برداشت آورد به طوس مجلس تشکیل می داد برای اینکه امام رضا علیه السلام را خراب کند
امام رضا علیه السلام نه خانومش کنارش بود نه فرزندش نه پدری نه مادری هیچ کسی با امام رضا علیه السلام نبود حتی اصحابشان این چیزی که میگویند امام رضا آمد به نیشابور و ۱۰۰ هزار نفر دور امام رضا علیه السلام را گرفتند نه اینکه شیعه باشند اینها هیچ کدام شان شیعه نبودند قلم و دوات دستشان گرفته بودند و میگفتند برای ما حدیث بخوان نه این که اینها مثلاً شیعه هستند این قلم و دوات گرفتن در دست اون زمان مُد بوده است یه نفر قلم و دوات در دستش می گرفته می گفتند که این یه چیز دیگه است من یادم میآید که یک زمانی پیپ مد بوده است یک عده پیپ شان را در می آوردند و آن زمان موجود و کسی که پیم داشته میگفتند آدم متشخصی است آدم بزرگی است پیپش را در می آورد و با یک ژستی می ایستادند اون زمان هم قلم و دوات در دست گرفتن مد بود اینها قلم و دوات دستشان گرفته بودند و آمده بودند دور امام رضا علیه السلام میگفتند حدثنی اما امام رضا علیه السلام این ها را محل نمی داد نمی خواستند حدیث یاد بگیرند برای فهمیدن بلکه میخواستند بگویند ما از پسر پیامبر حدیث گرفتیم به هرچی می رسیدند میگفتند شما حدیث ندارید از پیغمبر حالا اینجا جمع شدن دور امام رضا علیه السلام اصرار اصرار اقا شیخ عباس میگه امام رضا علیه السلام پرده را که برداشت آنها تا چشمشان به امام رضا علیه السلام افتاد ضجه شان بلند شد شروع کردن به گریه کردن بالاخره امام رضا علیه السلام فرمود قال الله کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی کلمه لا اله الا الله دژ مستحکمی است هر کسی وارد این دژ شود از عذاب خدا در امان است پرده را انداخت آنها مثل ماست ایستاده بودند امام رضا علیه السلام کمی که شتر جلوتر رفت دوباره پرده را بالا داد و گفت بشرطها و شروطها و اما من شروطها من هستم شرط لا اله الا الله دوباره آنها ایستاده بودند و فقط به دنبال نوشتن بودند وقتی داری میگه من شرط شم خوب بیفتید دنبالش بیافت دنبال امام رضا علیه السلام دیگه
اما آنها امام رضا علیه السلام رو غریب گیر آورده بودند فقط مثل یک اسیر داشتند او را جابجا می کردند از این شهر به اون شهر مجلس تشکیل داده بود تا امام رضا علیه السلام را خراب کند آورده بود امام رضا هم نشسته بود امام رضا علیه السلام که صاحب علم فقاهت بود نشسته بود این جادوگرانی که از خوزستان آورده بود به آنها گفت می روید و این طناب های تان را �اندازید روی صورت امام رضا علیه السلام اینها طناب به گردن آمدند وارد مجلس شدند طناب را ول داد به سمت صورت امام رضا علیه السلام مار شد شبیه به مار شد این مار به نظر آمد که امام رضا علیه السلام مثلاً بترسند صورتش را بکشد عقب و اینها هرهر بخندند ببینید چقدر غریب گیر آوردنت یعنی شاید شما بتونی به این معنا بگید که امام حسین علیه السلام اینجوری غریب نشد که امام رضا علیه السلام غریب شد به امام حسین علیه السلام نمیگیم غریب الغربا اما به امام رضا علیه السلام میگیم غریب الغربا کاری که با امام رضا علیهالسلام کردن با امام حسین علیه السلام نکردند چرا می آمدند و با بغض شمشیر می زدند اما دیگهاین طور مسخرش نمی کردند امام رضا علیه السلام یک نگاهی به این جادوگران کرد و و گفت با ولی خدا با ادب باشید نکنید این کارها را و دوباره این مار رو دوبار ول داد به صورت امام رضا علیه السلام آقا فرمود نکنید این کار را با ولی خدا با ادب باشید اینها را مامون جسور و پررو کرده بود حالا پول داده بود چی کار کرده بود اینها هی طناب را میانداختند به صورت امام رضا علیه السلام و به شکل مار در می آمد و هر هر می خندیدند امام رضا علیه السلام تهدید کرد و گفت نکنید خندیدند و گفتند تو بلد نیستی اگر بلد بودی تهدید نمی کردی اینجا امام رضا علیه السلام به آن شیری که در پرده بود اشاره کرد
شیر آمد و آنها را درید شیر آنها را در هوا زد نمی خواهم داستان آن شیر را بگویم منتها میخواهم بگویم که غربت امام رضا علیه السلام را ببینید که چه غربتی دارد که وسط اینها یک نفر نیست که طرفداری امام رضا علیه السلام را بکنند
بعدش مجلس تشکیل داده مجلس درستکرده مجلس ولیعهدی امام رضا علیه السلام بعد امام رضا علیه السلام را با زور با اکراه آورده در مجلس آقا نشستند یک دفعه دیدند که یک کشتی بزرگ آوردن در مجلس پر از طلا خود کشتی از طلا بود از طلا ساخته شده بود
توش پر از جواهرات اینها را گذاشته بودند روی دوشش چهار تا برده ی سیاه پوست این ها را کشان کشان آوردند در مجلس مامون هم جوری نگاه کرد و گفت یا ابوالحسن مال شماست برادرم امپراطور روم این را فرستاده است همون کاری که یزید کرد با امام سجاد علیه السلام این رومی ها را جمع کرد و سر مقدس امام حسین علیه السلام در تشت بود همه این کارها را دارد با امام رضا علیه السلام می کند برادرم امپراطور روم این را فرستاده آخه یک فیلم درست کردند فیلم اینطور نبود شما نگاه میکردی میگفتی به به چه تکریم می کردند از امام رضا علیه السلام چکار کردند با امام رضا علیه السلام نه این نیست اینجوری نیست امام رضا علیه السلام را واقعاً به مانند یک نمی خواهم آن لفظ را به کار ببرم بعد گفت این مال شماست که مردم بگویند که این ابوالحسن خدایی است ببینید چه شکوهی دارد چه جلالی دارد امام رضا علیه السلام فرمودند این مال من نیست این مال بیت المال است گفت نه این مال شماست مال خود شماست آقا فرمودند نه اما او گفت این ملک خود شماست این را بکن در تخم مرغ و بزن به سینه دیوار مال خودت است آقا فرمودند معوض ندارد گفت نه مال شماست قربون امام رضا علیه السلام برم که چقدر مهربان است یک نگاه کردی دید این برده ها کشتی روی دوششان است عرق دارن میریزه از سر و صورتشان آقا فرمودند بگویید این بردها کشتی را بگذارند روی زمین این ها گرسنه اند بگید غذا بیاورند برای اینها زائراش که می آید در حرم همین برخورد را همین الان هم دارد زائر امام رضا که می ایستد در حرم سریع پذیرایی ازت می کند خیلی ناراحتی اما وقتی میری به حرم امام رضا علیه السلام میای بیرون انگار که غم و غصه ها در دلت نیست همه غم و غصه ها از دل رفته خستگی تو را از تنت در میآورد امام رضا علیه السلام الان همین جوری است گفت بگویید این برده ها بنشیند غذا بیاورید این ها گرسنه اند بعد آقا فرمود تبر بیاورید کشتی را تیکه تیکه کنید شنیدم در این شهر فقیر زیاد است که می خواست امام رضا را اینطور خراب کند ببینید چطور کار دارد می کند امام رضا علیه السلام گفتند فقیر زیاد است در این شهر همه را تقسیم کنید بین فقیر ها آقا گفتند این برده ها هم مال من هستند یا نه گفت اره آش با جاش است همه اش مال تو است آقا فرمودند این برد ها را هم من آزاد کردم این در راه خدا از این طلا ها هم به این برده ها بدهید مامون موند انگار سنگ در گلویش گیر کرده بود همینطور موند مجلس تشکیل داده بود تا امام رضا علیه السلام را تخریب کند اما همینطور موند که چه بلایی دارد سر خودش می آید دارد روزبهروز منفورتر میشود بعد که دید نشد گفت آوازخوان ها کجا هستند شاعرها کجا هستند شعرا بیایند جلو شعرا را صدا زد گفت هرچه دوست دارید بخوانید این ها می خواندند و آن طرف یک عده میرقصیدند عرق نشست بر پیشانی امام رضا علیه السلام آخه آدم با یک عالم معمولی این کار را نمیکند عالم معمولی را بیاورد در مجلس و به رقاصه ها بگوید که برقصید یک خورده حیا میکند
اینجا امام رضا علیه السلام را آورده آخر با امام این معامله را باهاش می کند شاید هیچ کی از قبلی ها با امام ها چنین معامله ای را نکرده بودند شما چند وقت پیش که شهادت امام صادق علیه السلام بود شنیدید که این نانجیب که امام صادق علیه السلام را آورده بود اینگونه با امام صادق معامله نکرده بود اما این ببینید چگونه با امام رضا علیه السلام معامله می کند گفت رقاص ها بلند شدند و برقصند آنجا یکی میخوند یکی میزد و یکی میرقصید امام رضا علیه السلام عرق نشست بر پیشانیاش سرش پایین بود غریب ببینید کی هست چطور غریب گیر آوردند بعد مامون روش را کرد به امام رضا علیه السلام و گفت آقا مجلس شماست شادی کنید و بخندید برای چی دارید عرق میریزید برای چی صورتتان انقد رنگش متغیر شده آقا فرمودند نه این مجلس رقص مجلس من نیست من مدعو هستم دعوت شدم گفت نه این مجلس برای شماست آقا فرمود اگر این مجلس برای من است میگذاری من مدیریتش کنم مجلس را خودم بچرخانم اونجوری که دوست دارم شود گفت که بله آن طور که خودتون دوست دارید انجام دهید آقا فرمود که شاعر ما اهل بیت کجاست دعبل کجایی دعبل بلند شد گفت شروع کن شعر بخون دعبل معرکه کرد شروع کرد به شعر خواندن تا رسید به اینجا بلند شو فاطمه ای دختر بهترین خلایق ببین ستاره های آسمان در سرزمین تفتیده کربلا افتادن ای فاطمه زهرا اگر ببینی حسین لب تشنه کنار فرات افتاده هر آینه صورت خود را با سیلی سرخ می کنی و ندبه می کنی برای حسین یک مرتبه دیدند مجلس به هم ریخت همه شروع کردند به گریه کردن همونجا گفت که این را باید بکشید فایده ای ندارد باید به امام رضا علیه السلام را بکشید آوردند اینجا اینطور غریبانه و مظلومانه امام رضا علیه السلام را و آخر سر دیدند که به هیچ طریقی حریفش نمی شوند رو آوردن به مسموم کردن امام رضا علیه السلام حالا دل هامون رو ببریم به حرم امام رضا علیه السلام یک چیز دیگر هم بگویم که شما اهل دل هستید و امام رضایی جوری ازت پذیرایی میکند و جوری تحویلت میگیرد که گفتم که خودش غریب است اما جوری تحویلت می گیرد زن و شوهری بودند که زنه امام رضا ایی نبود مرد از این ولایتی ها بود یک چند روزی از زندگیشون گذشته بود مرد برگشت به خانمش گفت که ایا بلیط مشهد میگیرم و بریم به مشهد گفت نه به هیچ وجه گفت بابا مگر چیه میرویم به مشهد گفت که نه من با امام رضا علیه السلام هیچ کاری ندارم گفت باشه تو نمیای نیا من میروم به زیارت امام رضا علیه السلام توبمون در هتل گفت باشه به شرطی که یک هتلی بگیری که به دور از حرم باشد که اصلا نبینم حرم رو گنبد امام رضا رو نبینم گفت خیلی خوب رفتند مشهد این زنه می رفت تفریح می کرد اطراف مشهد این ور و اون ور اینجا گونه هم خودش میومد یک ساعتی در حرم امام رضا می نشست با امام رضا حرف میزد سه روز چهار روز تموم شد موقع برگشت سوار ماشین شدن داشتند میومدن از قضا امام رضا بعضی اوقات میاد خودش دنبالتون میبینی امام حسین خودش میفرسته دنبالت بابا مسیحی است با امام رضا کاری ندارد دارد مسیر خودش رو می رود وهب رو میگم وهب یه وقت اومد از سر چاه آب برداره از قضا امام حسین را دید که اومده اونجا و داره اب برمیداره چشمش به جمال امام حسین افتاد همونجا دل داد به امام حسین علیه السلام اینجوری است یک مرتبه میبینید که راهرو یک جور تنظیم می کنند که نگاهت به اون جا بیفته داشتن برمیگشتند سوار ماشین زن یک چشمش به گنبد امام رضا علیه السلام افتاد گفت یا امام رضا تو شهر شما به ما خیلی خوش گذشت همین یه خورده که رفتند جلو وسط راه زن از خواب بیدار شد و گفت همین الان دور بزن گفت چرا دور بزنم چی شده برای چی دور بزنم گفتم میگم دور بزن گفتم بگو بعد من دور بزنم گفت امام رضا آمده بود به خوابم گفت همین که تو شهر ما به تو خوش گذشت ما راضی بودیم همین اندازه که تو اومدی اینجا به تو خوش گذشت ما راضی و خوشنودیم حالا که میری حرم امام رضا یک کاری باهات میکنه که خوشنود برگردیم