حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام

👈 زاهر بن عمر اسلمی

یکی از شهدا شخصی است به نام زاهر بن عمر اسلمی ایشون یه مرد شجاعی بوده

دلیر و محب و دوستدار اهل بیت صلوات الله علیهم و رسول خدا و این یار بود و از اصحاب شجره بوده توی غزوه حدیبیه و خیبر

ملازم رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده ، کنیه ش ابومجرا

و پسرش ازش روایت داره در کوفه ساکن بوده و مصاحب عمر بن حمق خزائی ،

عمر بن حمق خزاعی یکی یاران باوفای امیرالمومنین بوده که خیلی برجسته است

عمر بن حمق خزاعی حاصل این که بعضی‌ها آوردند که این آقای زاهر بن عمر مصاحب بوده یا غلام بوده

یه جوری بوده حالا خیلی همراه بوده انگار از اون کسایی بوده که چسبیده به این عمر بن حمق بوده با هم یکی بودند حالا غلامش بوده.

بعضی جاها من دیدم مولا آورده مولا به معنای غلامم میاد یعنی یه جوری دو طرف است حالا یه لطافتی تو این کلمه هستش بعدا خدمتتون عرض می‌کنم.

میگه که در سال شصت از هجرت به مکه مشرف گردید جناب زاهر بن عمر با امام حسین علیه السلام ملاقات کرد

تو مکه‌ امام حسین رو دید دیگه از امام حسین جدا نشد تا روز عاشورا

در اون حمله اولی که شد به خیمه‌ های امام حسین اونجا شهید شد.

منتها از شخصیت این زاهر بن عمر بحث شده و نکاتی را آوردند. عمر بن حمق یعنی همون مولای زاهر از کسانی بوده که رسول خدا او رو بشارت به بهشت داده

و بعد از امیرالمومنین علی علیه السلام باقی بود. معاویه دنبال عمر بن حمق می گشت که این آقای عمر بن حمق

وقتی میگم آقای عمر بن حمق کنارش زاهر بن عمر میاد چون اینها باهم بودند همیشه

یا اینکه غلامش بوده اینها وقتی میگم عمر بن همه شما دیگه تو ذهنتون بیارید دیگه زاهرم کنارش هست.

عمربن حمق جزء جمعیت حجر بن عدی بوده ، حجر بن عدی تو زمان حکومت زیاد بن ابی اینا بلند شدند

به طرفداری امیرالمومنین علی علیه السلام یه گروهی رو تشکیل دادند تو مسجد کوفه بعد تو مسجد کوفه

احادیث امیرالمومنین رو مومنین فضائل امیرالمومنین رو مذاکره می‌کردند

زیاد بی ابی لعنة الله علیه شما تو زیارت عاشورا این شجره خبیثه رو لعن می کنید

و آل زیاد و آل زیاد توی زیارت عاشورا آل زیاد که می گید همینه دیگه زیاد ابن ابی خیلی آدم پست و کثیفی بوده.

این طبری میگه که زیاد لعنت الله علیه روی منبر بود داشت صحبت می‌کرد بعد حالا این دل و جیگر می‌خواد

این زیاد بن ابی همونیه که تو مسجد کوفه هشتاد نفر رو دست برید دستاشون رو قطع کرد

ببین دل و جیگر می‌خواد با یه چنین آدم پست و و لعین روبرو بشی

میگه زیاد بن ابی رو منبر بود عمر بن حمق خزاعی بلند شد سنگریزه بهش پرتاب کرد

اون داشت صحبت می‌کرد این عمر بن حمق سنگریزه برداشت کوبید این پرتاب کرد سمت صورت زیاد

بعد زاهر بن عمر که امروز بحث ما در مورد ایشونه این هم تا دید عمر بن حمق سنگریزه می‌ندازه

این هم بلند شد سریع یه مشت از این فرش نبود که حصیر نبود که میومدند می‌نشستند روی خاک سنگریزه بود و اینها

روی اینا نماز می‌خوندند مثل الان اینجوری این مدلی و فلان اینا

این هم سریع یه مشت از این سنگریزه‌ها برداشت کوبید تو صورت این زیاد بن ابی ملعون

و یعنی می خوام بگم که هم در قول هم در فعل با عمر بن حمق زیاد بن ابی یکی بود

یه نگاهی کرد به عمر بن حمق و زاهر بن عمر که یه نفری هم بلندشد نگاه کرد یه نفر از مامورا بلند شد به نام بکر بن عبید

یه عمود برداشت این رو کوبید تو صورت عمربن حمق،

عمر بن حمق افتاد روی زمین قبیله ش اومدند و دورش رو گرفتند به سرعت خارجش کردند

بردند یه جا مخفی کردند خبر به گوش معاویه رسید گفت هرجوری شده این دو نفر رو دستگیر کنید

عمربن حمق و زاهر بن عمر رو هرجوری شده این دو نفر رو دستگیر کنید اینا شبانه فرار کردند

و رفتند سمت موصل تو موصل یه غاری بود اونجا مخفی شدند

خبر به گوش حاکم موصل رسید که اینا اومدند اونجا و این هم یه سپاه برداشت یه لشکر فرستاد برای اینکه این دو نفر رو دستگیر کنند

وقتی که اومدند دستگیر بکنند زاهر بن عمر سوار اسب خودش شد خیلی مرد قوی‌ای هم بوده همین زاهر

آدم شجاع و قوی و اینا بوده نترس بوده عمر گفتش که می‌خوای چیکار کنی به زاهربن عمر گفتش که می‌خوای چیکار کنی ؟

گفت می‌خوام با اینا جنگ کنم عمر بن حمق به این زاهر گفت می خوای چیکار کنی سوار اسب شدی ؟

زاهر گفت می‌خوام با اینا جنگ کنم عمر بن حمق گفت فایده نداره برای تو

خودت رو الکی اینجا جونت رو هدر نده انگار خبر داشت از عاقبت زاهر گفت هدر نده جونت رو اینجا کشته نشو

گفت چیکار کنم گفت بزار فرار کن من با اینا می‌دونم چیکار کنم دیگه

تو برار جونت رو بردار و برو که ایشون هم همین کار رو کرد حرف اربابش رو گوش داد از اونجا فرار کرد

بعد وقتی فرار کرد این آدمای مامور موصلی فکر کردند که عمر بن حمق فرار کرده بعد اومدند این رو گرفتند عمر بن حمق گرفتند

نمی دانستند کیه گفتند تو کی هستی گفت من حالا یه کسی‌ام اگر من رو رها کنید به نفعتونه

اگر هم من رو بکشید از کشتن من چیزی گیر شما نمیاد دستگیرش کردند آوردند

پسرخواهر معاویه اونجا بود تو موصل وقتی این رو دید گفت این خودشه گفت عمر بن حمق هست

نامه نوشت به معاویه که عمر بن حمق رو دستگیر کردیم گرفتیمش چیکارش کنیم؟

معاویه هم گفتش که بکشیدش اومدند و دو تا ضربه که به عمر بن حمق زدند عمر بن حمق به درجه شهادت رسید.

حالا میایم سراغ قصه زاهر

زاهر غلام همین عمر بن حمق ، زاهر میاد و تو کربلا با امام حسین علیه السلام همراه میشه

بعد اول روز عاشورا حمله می‌کنند سمت خیمه های امام حسین این زاهر دفاع می‌کنه

زاهر هم میاد اینجا دفاع می‌کنه توی همون حمله اولی که به خیمه‌ها می‌کنند زاهر شهید میشه به درجه رفیع شهادت میرسه.

توی ناحیه‌م داریم که امام زمان علیه السلام به زاهر بن عمر سلام داده که سلام بر زاهر بن عمری که غلام عمر بن حمق بوده ، یه چنین آدمی.

خدا انشالله به حق محمد و آل محمد همه ما رو با شهدای کربلا محشور بفرماید.

یه جمله ذکر مصیبت و عرض روضه من می‌کنم محضر آقا امام زمان علیه السلام

عرضه می‌دارم آقا جان تو رو به حق این شهدای کربلا همون جور که این شهدا را سلام میدی

آقا به ما هم یه سلامی بده ما هم جز سیاه لشکری‌ های امام حسین علیه السلام

خدا وکیلی کاری ازمون بر نمیاد خطابم عرضم امروز صبح با امام زمان

شما هم می‌خواید امروز صبح بیاید با من همراه بشید یه جمله به امام زمان بگیم

یا حجة بن الحسن آقا جان شما شاهد بر اعمال ما هستید

شاهد بر این حرف‌های ما هستید ما که الان داریم می‌گیم شما این حرف‌ های ما رومی‌شنوید آقاجان

آقا جان ما کاری ازمون بر نمیاد جز این که تو همین مجالس جدت حسین علیه السلام اینجا جمع بشیم

به قول آقایی گریه کنیم به قول آقایی سرو صدایی یه آهی بکشیم یا امام زمان

مگه از ما چه کاری برمیاد که بالاخره دل عمه جان شما زینب کبری رو خوشحال کنیم بالاخره

حضرت زینب ما شنیدیم خیلی غصه برادر رو خورد وقتی دید برادرش غریبه

وقتی دید یار نداره برادرش خیلی غصه خورد

یاحجة بن الحسن یابن رسول الله یابن الزهرا ما سیاه لشکر جد شما حسینیم دیگه

تو رو به حق عمه ت زینب یه نگاهی امروز ویژه به ما بکن آقا جان ما رو دعا کن ما رو صدا بزن

بالاخره شما امروز امام زمان هستید امروز حجت خدا شما هستید

هر خیری که به انسان‌ها میرسه از کانال شما میرسه از ناحیه شما میرسه

رفقا من روضه بخونم شما گریه کنید اشک چشمتون رو امام زمان الان ببینه

صدای ناله‌ هاتون رو امروز امام زمان بشنوه

صلی الله علیک یا مظلوم یااباعبدالله

ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین

دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین

رحمت خدا به این ناله ها

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست

حسین جان حسین جان

رحمت خدا به این حسین حسین گفتن ها

حسین حسین حسین جان

اینجوری من روضه بخونم

وارد گودال شد آخ

گلی گم کرده ام می‌جویم او را

به هر گل میرسم می بوسم او را

شمشیر شکسته هارو کنار زد نیزه شکسته ها رو کنار زد آن بدن بی‌سر رو ببیند صدا زد

اانت اخی  آیا تو برادر منی

داداش آیا تو برادر منی

اینجا دارد خانوم خم شد لبهاش رو روی رگهای بریده گردن گذاشت

بوسیدم آنجایی را که پیغمبر نبوسید حیدر نبوسید

زهرا نبوسید حتی نسیم صحرا نبوسید

حسین جان

بابی انت و امی یا اباعبدالله

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد

آری آن جلوه که خاموش نشود نور خداست

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *