بسم الله الرحمن الرحیم
?توحید مفضل
✨️جلسه ششم
●نثار محمد و آل محمد صلوات بفرست .
در ادامه توحید مفضل میرسیم به این فقرات که حضرت میفرماید:
تفکر کن ای مفضل، این فکر کردنه خیلی مهمه اگر فکر ما راه بیفته خیلی دریچهها به روی ما باز میشه .
متأسفانه ماها طریقه فکر کردن رو نمی دونیم،
آگاه نیستیم نسبت بهش توهمات و تخیلات داریم ولی تفکر نداریم .
حالا اینجا حضرت فکر کردن رو یاد میده ببینید میفرماید :
در تدبیر حکیم غدیر فکر کن ببین تو این تدبیرهایی که کرده،
در رسیدن غذا به جمیع بدن . ببین نوک موهات هست این نوک موهات،
این ناخن های دستت هست تا اونجا غذا میره تو کل این بدن غذا پخش میشه.
شما اصلاً متوجه میشی لذت میبری میشینی قورمه سبزی رو میخوری ،
بعدش دیگه تهش این غذا چجوری میرسه به بدن به تمام اعضا و جوارح میرسه،
کدوممون خبر داریم ؟
تا به حال کی خبردار شدیم که قراره غذا تخس بشه تو تمام بدن .
ما میخوایم یه مسجد مثلاً به چهارصد نفر غذا بدیم، پانصد نفر غذا بدیم
چه دردسریه، حالا شما حسابش رو بکن این بدن برو بالا چهار میلیارد ،
چقدر همینطور مثلاً خیلی من کم گفتما سلول و ملول و چی چی و اینجور چیزا هستش..
خیلی میره بالا. بعد حسابش رو بکن به همه اینا باید غذا برسه تک تک اینا ،
می فرماید : به درستی که اول غذا وارد معده میشود و معده آن را طبخ میدهد .
حالا اینکه معده چیکار میکنه باید یه جلسه فقط بزاری کار معده رو توضیح بدی ،
معده مثلا عجیب و غریبه ، کار ی که معده میکنهها یک چیز عجیبیه
حالا بمونه انشالله. معده غذا رو طبخ میده و خالص غذا رو اون مقداری که به درد میخوره خالص اون رو
عصاره رو به جیگر میفرسته ، به سمت جگر می فرسته چجوری میفرسته؟
توسط عروق باریکی چند که در میان معده و جگر است.
یه عروقی هست توسط اون عروق این غذا وارد جگر میشه
و این عروق مانند پالایشند یه پالایشگاهه،
همون عروق یه پالایشیه برای غذا، غذا رو پالایش میده دوباره که یه وقت از سنگینی غذا چیزی به جگر نرسد،
اگر برسه به جگر، جگر دیدی چقدر لطیفه،
نرمه ها خیلی جیگر چیزه دیگه ، این اگر قرار باشه چیز سخت و سفت برسه به این جگر جراحت میبینه.
آقا خودش می فرماید ؛ زیرا جگرنازک است و تاب غذای خشن و غلیظ را ندارد،
پس جگر صافی غذا را قبول میکند و در آنجا به لطف تدبیر حکیم خبیر همون غذا یهو استحاله میشه به خون .
روی همین شما فکر کن چجوری خون میشه ،
شما این غذایی که شما خوردی این لوبیا، برنج و نون و اینا چی شد تبدیل،
الان تو کدوم آزمایشگاه جهان این کارو میتونن انجام بدن ؟
هیچ کسی نمیتونه این کار انجام بده .
این غذا به این عجیب و غریبی میاد اونجا میشه خون ، بعد میفرماید ؛
و از جگر راهها و مجاری به سوی سایر بدن هست
از اونجا قلب پمپاژ میکنه بعد این خون که مواد غذایی داره این میره تو تمام بدن پخش میشه.
سلولها تمام از این همین غذا استفاده میکنه انرژی سوخت،
الان شما با چی اومدی مسجد ؟ با همین سوخت اومدی دیگه .
شما ماشینت میخوای از اینجا بره تا فلان جا یه سوختی میخواد،
این سوخت بدن شما از کجاست این حرارت،حرارت چیه ؟
ببینید پس چی شد به سوی سایر بدن این پمپاژ میشه و پخش میشه .
میفرماید مانند مجاری که در زمین برای آب مهیا میکنند تا به همه زمین برسه
یا کسی که باغ داره دیدی یه کاری میکنه به همه درختا آب برسه
اینجا هم خدا به تمام اون سلولهای زنده بدنت چقدر سلول است خدا میدونهها ،
آب برسه بعد میفرماید ، تا به همه زمین جاری گردد و آنچه حالا این صافی غذا بود پخش شد اون خبائث و زیادتیها
اونا همه هر کدوم یه ظرف داره، هر کدوم اونها یه ظرف داره پس ببین شما سه تا ظرف باید توی بدنت باشه
یکی صافی غذاست که میره سمت جگر،
بعد یه سری از این آت آشغال ها که این باید بره کجا ؟
یه جای خاص .نه حالا تو بدن ، باید بری یه جا تو اونجا قرار بگیره حالا کبده ، مری
که بالاتره ، حالا یه ظرفیه تو اون ظرف قرار میگیره، رطوبت این غذا کجا میره توی میره.
امام صادق می فرماید: ببین خدا تو اینجا ظرفاش رو گذاشته
بدون اینکه تو فکرش رو بکنی اگر اینجا ظرف معذرت میخوام مثلاً فضولات نبود،
ظرف ادرار نبود تو بدن این پخش میشد تو بدن،
بدن قاطی پاتی میشد بعد هم چی مریض میشدی یهو میافتادی زمین ،عفونت کرد مریض شد .
آقا میفرماید ، پس تامل کن حکمت تدبیر حق تعالی را در ترکیب بدن
و گذاشتن هر یک از اعضا در جای خود را و مهیا کردن ظرف، ظرف ادرار، ظرف فضولات، ظرف صافی غذا..
می فرماید ، همه اینها را خدای متعال قرار داده تا اینکه این زیادتیها و کثافتها در بدن پهن نشود.
و مورث فساد بدن و دردها نشود، خیلیا الان گرفتار همینجور چیزهان روده کوچیک، روده بزرگ ..
اینجا ترکیده این رو باید بریم عمل کنیم میفرماید ، پس صاحب برکت و نعمت از خداوندی که نیکو کرده است
و تقدیر را و محکم گردانیده است تدبیر را و او را از حمد و ستایش الان باید هممون بگیم الحمدلله،
الحمدالله خدایا شکرت پنجاه ساله اینا تو بدنت داره کار میکنه چقدر ازت میگذره هشتاد، شصت، هفتاد..
هر چقدر سنته اینا تو بدنت صحیح و سالم داره کار میکنه بدون اینکه اصلاً بهش پول بدی،
تعمیرات ببری، تعمیرگاه ببرید، بدون اینکه ببری کجا آبش رو عوض کنی، روغنش عوض کنی،
همینطوری داره خودکار ، کار میکنه . نمیخوای بگی الحمدالله. الحمدالله.
توحید مفضل هم اینه دیگه اینجوریه داستانش.
یه جمله روضه من بخونم
اسم ما رو جز گریه کنای امیرالمومنین امروز صبح بنویسن
محمد بن حنفیه پسر امیرالمومنین میفرماید وقتی جنازه پدرم را حرکت دادیم
خیلی دردناکه بزار یه چیز بگم اول دلت بسوزه بعد یه گریه کنی،
گریه مشتی توی زیارت امام هادی علیه السلام هست آقا می فرماید
تمام غمها و غصههای انبیاء همش تو امیرالمومنین جمع شده بود
مثلا غم حضرت نوح چندتا بود یکی، دو تا سه،غم اون یکی پیغمبر چندتا بود
تمام اینا تو دل امیرالمومنین جمع شده بود
آقا امیرالمومنین قربونش برم فداش بشم
مثل امروز صبح مثل دیشب ساعتی دیگر این بدن رو روی تابوت گذاشتن حرکت دادن
محمد حنفیه میگه از کنار هر چیزی رد میشدیم اون خم میشد به جنازه پدرم تعظیم میکرد
هر درختی وقتی ازش رد میشدیم درخت خم میشد به حالت تعظیم میافتاد
از کوهها رد میشدیم همه موجودات تعظیم میکردند
پدرم امیرالمومنین رو یه جایی رسیدن هاتفی صدا زد خوش آمدی علی جان به سوی حبیبت
اینجا محمد حنفیه میگه خیلی داستان یه جا ما راه رو گم کردیم طوفان شد
اصلا متوجه نشدیم کجا باید بریم یه مرتبه دیدیم یه آقایی که نقاب بر چهره داره اومد
ما رو کمک کرد ما رو برد برد به همون جایی که باید ببره
بعد که خیلی تو همه چیز ما رو کمک کرد توی دفن تو چی چی
اینکه میخواست بره یه مرتبه گفتیم آقا تو رو قسم میدیم به حق خدا تو کی هستی
این نقاب از چهرت بردار میگه همچین که نقاب برداشت
دیدیم بابامون علی بن ابیطالبه خود امیرالمومنین میفرماید
خیلی داستان داره یه تیکهاش من برات بگم تو ناله بزنی وعده ما نجف باشه
صلی الله علیک یا مظلوم یا امیر المومنین
میفرماید از تشییع جنازه داشتیم برمیگشتیم دیدیم صدای یه پیرمرد داره میاد
صدای گریه ناله از خرابه ای صدا بلنده
وارد خرابه شدیم دیدیم یه پیرمردی زمین افتاده نابیناست
امام حسن اومد سرش رو به سینه چسباند
و آرومش کردن پیرمرد چته آبش دادن،
غذاش دادن، دیدن داره گریه میکنه
چته برای چی گریه میکنی گفت یه آقایی هر شب به من سر میزد
زیر پامو جارو میزد نوازشم میکرد
الان یه سه شبیه خبری ازش نیست
آقا فرمودن اسمی نداشت گفت چرا من میپرسیدم اسم شما چیه
می فرمود جالس الفقراء من همنشین فقرام
میگه وقتی وارد خرابه میشد سلام میدادم
او سلام میداد در و دیوار میدیدم داره بهش سلام میدن
امام حسن گریه کرد ابی عبدالله گریه کرد فرمودن آی پیرمرد اون کسی که به تو سر میزد بابای مظلوم ما علی بوده
الان از تشییع جنازه اش داریم برمیگردیم
این پیرمرد نابینا اصرار کرد منم ببرید کنار قبرش آوردنش انقدر سرش رو به زمین زد
میگن همونجا جان داد
علی جان علی جان علی جان