بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۱۸۶
● و قال (علیه السلام): شارِکوا الَذی قَد اقبَل عَلیه الرِزق فَانَه اخلق لِلغَنی وَ اجدِر بِاقبال الحَظ عَلیه
حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم فداشون میفرمایند که:
شارکو، یعنی شرکت کنید ، مشارکت کنید، شریک بشید.
با کی شریک بشیم ؟میفرماید:
الذی قد اقبل علیه الرزق، با اونهایی شریک بشید، با اونهایی رفیق بشید که رزق و روزی به اونها رو آورده.
با اونهایی که دنیا به اونها رو کرده شریک بشید.
شما می بینید یه کاسب تو محل ماشالله همینجوری مشتریش عجیب و غریب میاد و میره زیاد،
یه مغازه هم میبینی اون ورتر مثلا هیچکی خشک ،نه کسی میاد، نه کسی میره ،نه کسی جنس میخره ،نه کسی اصلاً هیچ خبری نیست.
حالا هم میخوای به قول معروف میخوای تجارت کنی ، تجارت کنی قصدت سود بردن و تجارت کردن و اینجور چیزاست خب با کی شریک بشی گزینه یک یا گزینه دو؟ گزینه اول،
با گزینه اول رفیق شو با اونی که دنیا بهش رو کرده رزق و روزیش خوبه با او رفیق شو از نظر شراکت.
اصلا عقل همین رو میگه ،یه دفعه بلند نشی بدبخت کنی خودتو بیچاره بکنی، عقل تجاری اگر داشته باشی.
امیرالمومنین جان عالم فداش، او هم که داره میگه با اون خوش روزیه شریک شو، خب حالا دلیلشم آقا میفرماید:
فانه اخلق للغنی اینکه شما میخوای بینیاز بشی برای بینیاز شدن خودت خب موثرتر اینه که بری رفیق بشی با اونیکه خوش روزیه.
اثر با اوئه ، موثرتر او هستش و اجدر باقبال الحظ علیه می فرماید و جهت روی آوردن، بهرهمندی اون اجدر، یعنی مناسبتره.
اون آقایی که خوش روزیه اجدر مناسبتر هستش به اقبال الحظ این که شما حظ ببرید ، بهره ببرید.
کدامش مناسبتره؟ اینی که خشک خشکه یا اونی که ماشالله میبینی همینجوری فت و فراوون مشتری میاد و میره کدامش مناسب تره؟
گزینه اول مناسب تره حالا اینجا بعضی از مفسران این کلام آقا امیرالمومنین رو حمل کردن بر اینکه بخت و اقبال اینجور چیزها،
گفتن اونها که دارای بخت خوبن به هر کجا روبیارن درها به روشون گشوده میشه انگار که زندگی یه نوعی بخت آزماییه،
که یه عده ی بدون هیچ دلیلی یه سری موفقیت ها به دست میارن، عده ی هم محرومند.
این نظر صحیح به نظر نمیرسه درست ترینش اینکه گاهی اوقات پاره ای از اتفاقات سبب پیشرفت میشه.
مثلاً میبینی این آقا که مغازش شلوغه دعای پدر و مادری پشتشه، دعای پدربزرگ ،مادربزرگی پشتشه یا میبینی دعای یک اهل دلی پشت سرشه سبب موفقیتش بخت نیست ،شانس نیست.
آقا شانس این بیشتره من برم با این رفیق بشم که بخت و اینجور چیزا نیست، سببش یه اتفاقهای خاصیه.
مثلاً یه جایی از یه زنی آبروشو نگه داشته ، حفظ کرده زن دعا کرده دستت به هرچی میخوره طلا بشه ، دعا کرده خدا کمکت کنه به هرچی می خوره طلا بشه، آقا اینجوری موفقه .
و لذا یا اونی که می بینی مثلا مغازش هیچکی نمیره یه نفرینی پشت سرشه ، خواهرشو اذیت کرده خب مادرش اذیت کرده ، خواهر نفرین کرده یا تو خونه به زنش اذیت میکنه زنه آه میکشه این میبینی گره افتاده، اصلاً رزق و روزی سمتش نمیاد.
ما اصلاً روایت داریم به خدا حسن ظن داشته باشید، رزق و روزی زیاد میشه.
حسن ظن، خدا کریمه بابا مثلا یه وقتی خدا مشتری ما رو هم میفرسته، اما یه وقتی هست به خدا سوءظن داری،
اه همه ش از صبح که پا میشه میگه اه اه اه این خدا با ما سر جنگ داره ببین اینا همه اونجاها مشتری دارن ما مشتری نداریم خدا با ما دعوا داره.
اینجوریه وقتی سوء ظن داشته باشی بله این هم هست نیت خوب باشه، نیتت خوب باشه ،نیتت پاک باشه می بینی رزق و روزیتم زیاد میشه .
میفرماید شاید این قصابیها همشون یه ساعت مغازه رو باز میکنن ،همشون یه ساعت مغازه رو میبندن، همشون یه ویترینو دارن یه محیط کاری دارن ولی خب یهو میبینیم اینا خیلی مهمه.
حالا ماها هم اگه خواستیم رفیق بشیم یا شریک بشیم حواسمون باشه با کیا شریک می شیم با کی رفیق میشیم ، نریم پیش اونایی که اصلاً مثلاً حالا اینا که من همه رو گفتم مادی بود،
تو معنویتم همینه ،من اگر دیدم مثلاً فلان کس اصلاً لا یعرفه هر من البر، هرو از بر تشخیص نمیده اصلا هیچی نمی فهمه رفتم با این رفیق شدم خب معلومه تهش چی میشه دیگه،
اما اگر رفتم با یه آیت الله که این خودش علم همین جوری ،حرف میزنه علم از دهنش میریزه پایین ،با این رفیق شدم معلومه چی میشه حظ و بهره م چی میشه.
اگه میخوام شریک بشم، شراکت کنم ، رفاقت کنم برم با اون آیت الله بچرخم دیگه اونی که بعضیا میبینی ماشالله ماشالله خوش روزین از جهت زیارت، هی میرن زیارت .
خدا وکیلی با این باشی می بینید دارید نمونه شو دیگه آقا می کشتت میبرتت مشهد سالی چهار بار، با این آدم سالی چهار ،پنج دفعه کجایی مشهدی.
سالی چهار ،پنج دفعه قمی، سالی چهار ، پنج دفعه شاه عبدالعظیم میری با این آدم.
اما اگر با این آدم نباشی اصلاً خشک ،خشک، هیچی ازش نمیاد ،همین دیگه اینها یه چیزهایی که آقا امیرالمومنین می فرماید بعضیا اینجورین یعنی واقعاً هم خدا برای بعضیا رو تنگ کرده رزقشونو،
برای بعضیا رو وسیع قرار داده. شما هم حالا هر کجا بشینی سفره بزرگ بشینی چیزهای زیاد میخوری تو اون سفره ، بری سفره تنگ و کوچولو بشینی کمتر گیرت میاد دیگه ،کمتر رزق و روزی میشه این هم عقلیه ، هم نقلیه.
خدا انشالله بهتون کمک کنه به ما هم کمک بکنه، با آدمهای بزرگ آدمای وسیع القلب، کسانی که سفرهشون بزرگتره با اینها .
حالا همه اینا رو گفتیم خودمونیم حضرت عباسی شما باشی میری در خونه امیرالمومنین یعنی میری در خونه فلانی و فلانی ها اصلاً ببین خدا به امیرالمومنین چه کرده ،جلوه کرده .
مولا امیرالمومنین گله گله بعد اونا چین اونها هم گلند منتها لام شو بردار، ل شو برادار خب اونها اینهستن .
شما باشی سر سفره کی میشینی ها ،سرسفره آقا امیرالمومنین بشین اینجا هرچی خبره اینجاست، اونا رو ولش کن اونجا بریم تمومه خشک میشی از بین میره سفته اونا ..
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروزم صدا بزنیم آقا اباعبدالله الحسین را بگیم جانهای عالم فدات حسین یا اباعبدالله
چقدر ماها بیمعرفت باشیم که اگر با شما اگر سر سفره شما نشینیم اگر برای شما ناله نزنیم همین جا بازم نکته س دیگه
من عرض کنم که آقایون این خانمها با کسانی که پراشکن، با کسانی که تو این مجالس خوب دلشون میشکنه با اینا رفیق بشید
میبینید حظ و بهره شماها هم از همه این مجالس بیشتر میشه خب اشکتون هاتون توی مجالس انشالله رونق میگیره.
من چند جمله شعر میخونم چند جمله عرض ادب میکنم شما هم عرض ادب بکنید
کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون تپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زان گل که شد شکفته به بستان کربلا
این ابیاتش جگرها رو میسوزونه شما هم انشالله ناله بزنید
از آب هم مضایقه کردن کوفیان
خوش داشتن حرمت مهمان کربلا
بمیرم برات ابی عبدالله
بودن دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
عرضم تمام همین این یه جمله
آه از دمی که لشکر اعداء نکرد شرم
میگه امان از اون لحظهای که دشمنا شرم نکردن چه کردن
آه از دمی که لشکر اعداء نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
خیمههاشو به آتش کشیدن
امان امان دامن دختر بچهها می سوخت بعضیاشون مادر داشتن کس و کار داشتن دامنشون آتش میگرفت خاموش می کردن
اما امان از اون لحظهای که سه ساله ابی عبدالله نازدانه دامنش آتش گرفت راوی دشمن میگه دیدم دختر بچه ی ترسیده داره میدوه آتش زیادتر میشه
دویدم بالا سرش گفتم صبر کن میخوام خاموش کنم ،خاموش کردم میگه دیدم با التماس یه نگاهی کرد آی مرد عرب یه خورده آب داری به من بدی
یه ظرفی رو پر آب کردم دادم دستش صدا زد آی عرب بگو گودال کدوم طرفه میگه گودال نشونش دادم
دیدم داره می دوه به سمت گودال گفتم چیکار میکنی گفت بابام تشنه بود میخوام بابامو سیراب کنم
حسین جان حسین جان حسین جان