حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

 

۱- قَالَ ( عليه السلام ) : كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ .

در فتنه ها، چونان شتر دوساله باش، نه پشتي دارد كه سواري دهد، و نه پستاني تا او را بدوشند.

 

ابن البون: بچه شتر نری که ۲ سال او تمام شده و دارد وارد ۳ سال میشود.

این شتر بزرگ شده و طرد شده است (مادرش میخواهد یک بچه دیگر بیاورد)

این شتر کمر ندارد (مناسب سواری و بار نیست)

و ماده نیست ( مناسب شیر دوشیدن هم نیست)

نه بار میدهد و نه میشود از او شیر بدوشیم.
قایم شده است.

 

امیرالمؤمنین هم میخواهد به اصحابش بگوید که در فتنه ها اینجوری باشید.

اصلا خودتان را نشان ندهید که بخواهند از شما استفاده کنند.

حالا کدام فتنه؟
فتنه ای که یک طرفش حق نیست.
یک طرف هست حق مشخصه.

صفینه، یک طرفش امیرالمؤمنینه یک طرفش معاویه.

اینجا نباید ابن البون باشی، اینجا باید طرف امیرالمؤمنین باشی.

اما یوقت هست تو دعوا یک طرف عبدالملک مروان یک طرف هم عبدالله ابن زبیر.
این فتنه است.

در این فتنه باید ابن البون باشی.

بعضی فکر میکردند در فتنه ۸۸ ما باید ابن البون باشیم. اما نباید!

بعضی فکر میکردند در فتنه ۱۴۰۰ ما باید ابن البون باشیم. اما نباید!

چرا؟ چون حق مشخصه.
اینجا باید حرف بزنی، تبیین کنی.

ولی اگر دیدی دو طرف دعوا رو هواست؛ اینجا باید ابن البون باشی.

مثل کجا؟ مثل دعواهایی که بین باجناق ها میوفته.
نمیدونی کدامش هم حقه..
اینجا باید ابن البون باشی، یک جوری رفتار کنی که ازت سو استفاده نکنند، یک جوری که سوارت نشوند.

مواظب باشی که خدایی نکرده ازت استفاده های بد نکنند.

این جمله آقا امیرالمؤمنین شما هیچ طرف دعوا رو حق نمیبینی..
خدا مارو با امیرالمؤمنین محشور بفرماید

یا اباعبدالله تورو به حق علی اکبرت، به حق این جوان رعنا..
این فرزندی که انقدر دوستش داشتی که وقتی او رفت، جانت هم رفت..

دشمن میگفت ما اگر علی اکبر رو بزنیم با یک تیر دو نشون زدیم، هم علی اکبر و هم امام.

اینها فکر میکردند امام بعد از ابی عبدالله، علی اکبره.

و میگفتند هم نسل امامت رو قطع میکنیم و هم حسین رو از پا درمیاریم.

چون حسین دلبسته این بچه است.
دیده بودند وقتی علی اکبر رفت امام حسین یکدفعه بی تاب شد، بی قرار شد.

رو کرد به عمر سعد و صدا زد عمر سعد! رحم من رو قطع کردی. خدا رحم تورو قطع بکند.
نفرین کرد عمر سعد رو.

انقدر علی اکبر رو دوست داشت وقتی که رفت، یکدفعه دید آقا امام حسین یک دست به آسمان گرفته و یک دست به محاسن شریف گرفته هی صدا میزنه

خدایا خودت شاهدی، جوونم رو فرستادم. ما هرموقع دلمون تنگ میشد نگاه به چهره علی اکبر میکردیم.

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
وقتی صدا زد، ابی عبدالله با عجله آمد.
ابی عبدالله نگاهش به بدن اربا اربا افتاد، حضرت از اسب با صورت به زمین افتاد و نشست روی خاک؛ هفت مرتبه از پرده دل گفت ای پسرم علی! بعد تو اف بر این دنیا..

اینجا بود امام خسین خم شد.
صورت به صورت علی گذاشت.

ای پسر من پدر پیر تو ام
پدر پیر و زمین گیر تو ام

حسین..

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *