بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۵۰
●و قال (علیه السلام): لِابنه مُحَمد ابن الحَنفیه یَا بَنی انِی اخافُ عَلیکَ الفَقر فَاستَعِذ بِالله مِنه فَان الفَقر منقصه لِلدیِن مدهَشه لِلعَقل داعیِه لِلمقت
حضرت امیر صلوات الله علیه یه فرزندی داشتند به نام محمد که بهش میگن محمد بن حنفیه یعنی ، محمد پسر حنفیه .
ببینید این حنفیه مونث هم هست ، درسته، نگاه کنید تا گرد آخرش داره ، درسته.
یه همسری دارن آقا امیرالمومنین به نام خوله، خوله ، که این خوله حنفیه بوده اسم قبیله ش هست .
اینا از قیبله حنفیه بوده و لذا معروف شدن به این زنه یعنی محمدبن، محمد پسر خوله حنفیه بیشتر از اینکه بگن محمد بن علی گفتن محمد بن حنفیه .
ابوبکر یه پسر داشت که اونو میگفتن محمد بن علی، دقت فرمودید این رو گفتن محمد بن علی ولی این محمد رو میگفتن محمد بن حنفیه ،
یعنی اون محمدی که از اون زن هست حالا حضرت خیلی هم حضرت امیر این محمد رو دوست داشت.
محمد حنفیه رو خیلی دوستش داشت و آدم فوق العادهای بود، آدم پر استعدادی بود و یلی بود .
دارد که در تاریخ هست وقتی یه زرهی رو آوردن برای محمد بن حنفیه بعد این زره یه قبضه اضافه اومده بود ،
یعنی مثلاً بزرگ دیدید شما میرید یه لباس می خرید یه خورده بزرگتره ، قیچی برمی داری مثلا اون موقع ها دیگه قیچی برمی داشتی اضافه ش رو قیچی می کردی،
زره آوردن برای محمدبن حنفیه یه خورده بزرگ بود این خورده اضافه رو با دستش گرفت کند که بعد این به گوش عبدالله بن زبیر رسید ،
عبدالله ابن زبیر چشم زد گفت عه ببین چه ،از اونجا میگن چشم خورد این دستش میلرزید دیگه ،
بعضیا میگن علت اینکه کربلا هم نتونست بیاد همین بود رعشه افتاده بود به بدنش و اینا .
حضرت امیر، این محمد بن حنفیه رو خطاب قرار میده میگه پسرم یا بنی ببینید چقدر این عبارته یا بنی حکایت از علاقه امیرالمومنین به همین فرزند داره،
یا بنی ای پسرم ،ای فرزندم
انی اخاف علیک الفقر
من می ترسم برای تو از فقر ،
فاستعذ بالله منه
به خدا پناه ببر از فقر
فان الفقر منقصه للدین
به خاطر اینکه فقر هم دین انسان را ناقص میکنه .منقصه ، یعنی میزنه، میپوکونه .
منقصه ای هست برای دین یک مدهشهی هست .
مدهشه یعنی موش میکنه ،مدهوش میکنه،
للعقل ، عقل آدم را مدهوش می کنه ، گیج می کنه. آدم رو عقل رو یهو می بینی مشوش می کنه .
داعیه للمقت
ویه چیز دیگه هم هست ، اینه که هم مردم رو به او و هم او رو به مردم بدبین میکنه.
حالا بریم تو شرحش ببینیم ، تو شرحش میفرماید : وقتی آدم تحت فشار قرار میگیره یهو میبینی تن به بعضی از گناه میده،
مثلاً میره سراغ نزول ، پناه برخدا ،وقتی تحت فشار قرار میگیره، فقر بهش حمله میکنه یهو میبینی میره سمت دزدی،
یهو میبینی میره سمت دروغ، یه دروغ بگه کاری بکنه، یه جا پارتی بازی بکنه یه پولی گیرش بیاد از این وضع رو از این فلاکت و از این گرفتاری بیاد بیرون .
ببینید این از دین ،از عقل چی…. حضرت فرمود: عقل رو هم به هم میریزه دیگه، عقلم اینجوری به هم میریزه .
که یه مرتبه وقتی سخت میشه، گرفتار میشه مشکل پیدا میکنه میبینی عقلش دیگه قد نمیده.
مثلاً یه وقتایی فشار زیاد میشه میگه من نمیدونم ،نمیفهمم حتی تو تصمیم گیریهای ساده میبینی گیج میزنه ،
فقر که زیاد بشه نتونه هم تحمل کنه ، تو مسائل ساده زندگی گرفتار میشه چون میگه که میگه من نمی کشم ،انقدر فشار زیاد میشه میگه نمی کشم، نمی فهمم، مخم کار نمیکنه .
ببین برای عقل هم یک مدهشه هست که گاهاً دیده میشه که مردم از آدم فقیرم فاصله میگیرند، اینام یهو از مردم دیگه فاصله میگیرند .
بعد چون کهنه پوشند مردم کهنه پوشند مردمم از اینها فاصله می گیرند.
دریک جا خوندم گفته بودکه قشنگ بود این مطلبی که گفته بود ، کهنه پوشی دردیست برای فقرا دوایی ندارد جز احترام تو .
اینکه کهنه می پوشه باید بهش نزدیک بشی احترامش که بزاری ، می بریش عرش، ولی وقتی که احترام بهش نذاری، تحویلش نگیری ،تعریفش نکنی این یه دردیه برای او ،یه مشکلیه برای او.
در روایت داریم فقر بزرگترین مرگه .
والفقر والغنا بعد العرض علی الله سبحان
خدای متعال انشالله به همه ما توسعه در رزق قرار بده.
مشکلات و گرفتاریها برطرف بشه . فقر از در خونه بیاد ایمان از پنجره میره بیرون .
و لذا حالا این فقر یه چیزیه . الفقر و فخری که حضرت می فرماید ؛ یعنی نیازمندی من به خدا این سبب فخر منه .
همین که من دستمو دراز کنم نزد خدا این افتخار منه. یعنی اینجوری نیستش که من این نیازمندیم باعث شرمندگی من بشه.
اونجا که میگه الفقر ، پیغمبر که فقیر نبودن ، فقیر به اون معنای اصطلاحی که این فقر به معنای اینکه نیازمندی به درگاه خداست،
من این نیازمندیم به درگاه خدا این سبب افتخار منه سبب فخر منه .
خدا انشالله به شما خیر بده .
یه صلواتی بفرستید. اللهم صل علی محمد وآل محمد.