بسم الله الرحمن الرحیم
💫الحمدلله و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
در رابطه با جناب سلیمان علی نبینا و آله و السلام چند تا نکته پایانی می مونه اینها رو هم خدمتتون عرض می کنیم
یکی اینکه امام سجاد علیه السلام علیه السلام فرمودند که میدونید این کاکلی که برسر قبره یا قنبره یا به قول خودمون چکاوک هست از کجاست قصه ش چیه؟
آقا فرمودند این برای دست کشیدن حضرت سلیمان هست رو سر این پرنده
و قصهش هم اینکه یه چکاوک نری بود میخواست ازدواج کنه با چکاوک ماده
منتها ماده قبول نمی کرد نره گفتش که ببین من غیر از این هدفی ندارم که
یه فرزندی از ما متولد بشه که اون فرزند ذکر خدا بگه باریکلا به این شعور باریکلا به این فهم
چقدر جالبه واقعا این مطالب از طریق معصومین به ما میرسه تا یه تلنگری باشه
و این ماده راضی شد به این ازدواج و مدتی بعد دیگه هنگامی بود که تخم بگذاره
نر پرسید که کجا می خوای تخم بگذاری گفت میرم یه جای دور اونجا هم مثلا تخم میگذارم
که این تخم زیر دست و پای دیگران و حیوانات و اینها تلف نشه از بین نره
نر گفتش من مصلحت این میبینم که بیایی نزدیک راه تخم بزاری که کسی تو رو میبینه
فکر نکنه که اینجا میخوای تخم بگذاری گمان کنه که میخوای دانه برچینی
ماده هم دید که حرف خوبیه اومد نزدیک راه تخم گذا شت و روش نشست
نزدیک این بود که جوجه بشه سربر بیارن از این تخمها این لشکر سلیمان عبور کرد
این ماده ترسید برای این تخمی که داشت ترسید نره گفت نترس سلیمان مرد رحیمیه
گفت بیا یه چیزی براش هدیه ببریم بهش بگیم که این لشکرت رو ببر از یه طرف دیگه
ما اینجا یه جوجه داریم این جوجهها زیر دست و پا له نشه خراب نشه
این تخمها نشکنه مثلا گفت چی داری به ماده گفت تو چی داری ماده گفت
من یه ملخ دارم حالا بعضیا گفتند ران ملخ نره گفت من یه خرما دارم بیا ببریم این رو پیش سلیمان هدیه
پرواز کردند آمدند سر راه حضرت سلیمان قرار گرفتند حضرت سلیمان دست راستش رو گشود
این نره اومد رو دست راست نشست دست چپش رو گشود ماده اومد رو دست چپش نشست
بعد قصه اینا رو پرسید اینها قصهشون رو گفتند هدیههاشون رو تقدیم حضرت سلیمان کردند
جالب اینجاست جناب سلیمان پذیرفت این هدیهها رو از اینها و دستور داد به لشکرش که مسیر را عوض بکنند.
اینجا دارد جناب سلیمان دستی روی سر اینها کشید آقا امام سجاد میفرمایند
و دعا کرد به برکت این دعا و این برکت دست این حضرت سلیمان علیه السلام یک تاج عزتی روی سر اینها درست شد.
در یک روایت دیگه هستش که خرج مقرری هر روزه حضرت سلیمان هفت کر بود
یک حیوان از حیوانات دریا یه وقتی سر برآورد و گفت ای سلیمان تو امروز من رو مهمان کن
حضرت سلیمان دست رد به سینه ش نزد و گفت با شه بعد چون حیوان مثلاً ماهی خیلی بزرگی بود و با همین چیزای مثلاً کوچولو سیر نمیشد
دستور داد آذوقه یک ماه لشکر رو حاضر کنیم همه رو حاضر کردند کنار دریا مثل کوه بزرگی شد
ماهی سر از دریا بیرون آورد و همه این آذوقه رو خورد بعد گفت سلیمان همه ش کو تمام غذا کو
این مثلا نیم قورت بود من مثلا سه تا قورت غذا دارم این نیم قورت بود
عرضم به خدمتتون که همه رو خورده دو قورت و نیمش هم باقیه یه چنین ضرب المثلی هست
حضرت سلیمان تعجب کرد از این جانور از این ماهی گفتش که مثل تو بازم از اینا تو دریا هست
او هزار گروه مثل من هستش که اینجا دارد جناب سلیمان گفت
سبحان الله الملک العظیم
دریک روایت دیگهی هستش که یه گنجشک نری بود میخواست با ماده خودش جفت بشه و ازدواج بکنه
منتها ماده راضی نمیشد نره اومد قپی در کردن و از این حرفها
گفتش ببین اگر من بخوام قبه سلیمان رو ملک سلیمان رو با منقار خودم از جا میکنم
و می ندازمش تو دریا من اینقدرقوی هستم من اینقدر زور دارم چرا زن من نمی شی.
باد سخن این بنده رو این گنجشک رو به گوش جناب سلیمان رسید
حضرت سلیمان تبسم کرد گفتش که هر دو رو بیارید به گنجشک نر خطاب کرد گفت
واقعا تو میتونی مثلا این کار رو بکنی گفت که نه یا نبی الله من چنین عرضه ی ندارم
چنین قدرتی ندارم ولکن بالاخره آدمی مثلا هرکسی حیوا نات انسانها خودش رو زینت میده عظیم میکنه برای زنش
پیش زنش میخواد خودش رو بزرگ کنه عاشق رو ملامت نمیشه کرد بر اونچه که میگه
حالا ما عاشقیم مثلاً بعدم مثلا می خوایم پیش خانممون خودمون رو بزرگ جلوه کنیم
حضرت سلیمان رو کرد به ماده گفت چرا مضایقه میکنی این دعوی عشق میکنه دعوی محبت میکنه
گنجشک ماده گفت ای پیغمبر خدا او من رو دوست نداره دروغ میگه ادعای باطلی میکنه
میدونی چرا چون همین که میگه من رو دوست دارم من میبینم که با من دیگری رو هم دوست داره و این جور در نمیاد
در یک دل دو تا محبت جا نمیشه میگه این حرف این گنجشک ماده دل حضرت سلیمان رو به هم ریخت
در دل حضرت سلیمان اثر کرد خیلی گریه کرد چهل روز از معبد خودش بیرون اومد دعا میکرد خدایا دل من را از لوث
محبت به غیر خودت پاک کن و من رو مخصوص کن به محبت خودت تو قلبم فقط محبت تو باشه.
در یک روایت دیگهی هستش که حضرت سلیمان چنین گنجشک نری با ماده خودش میگه
نزدیک من بیام که شاید خدا پسری ما کرامت کنه که یاد خدا کنه که ما دیگه پیر شدیم
حضرت سلیمان از حرف او خیلی تعجب کرد گفت این نیت خیر این گنجشک از پادشاهی من بالاتره
بهتره که یاد خدا ملک دنیا زائل میشه اما یاد خدا می ماند
یه وقتی بلبل میومد و شروع کرد به خواندن و اینها
حضرت سلیمان گفت میدانید این چی میگه
میگه من نیم خرما که بخورم پروا ندارم ترسی ندارم که دیگه اگر دنیا نباشه یه قوتی باشه یه غذایی باشه
یه فاختهی صدا زد حضرت سلیمان فرمود این میگه که کاش این خلایق خلق نشده بود
طاووسی صدا زد حضرت سلیمان فرمود میگه هرچه میکنی جزا می بینی
یعنی فمن یعمل مثقال ذرة خیر یره هر چی به اندازه یه ذره خیر انجام بدهی بالاخره مزدش و جزاش رو می بینیم
هدهدی صدا کرد فرمود میگه کسی که رحم نکنه او را رحم نمیکنند.
جانوری هست تو نخلستانها میگن به نام صورد که او صدا زد حضرت سلیمان فرمود که میدونی چی میگه
میگه استغفار کنید ای گناهکاران. بزرگواران ببینید در این عالمی که من و شما هستیم
این سر و صدایی که تو این عالم هست ببینید هر کدام به چه بیان هست به چه معنا هست
طوطی صدا کرد حضرت سلیمان فرمود میگه که هر زندهی میمیره و هر نوی بالاخره کهنه میشه
یک پرندهی دیگهی خواند او فرمود میگه که کار خیری پیش بفرستید تا مزد او رو ببینید بیابید.
کبوتری خواند فرمود که میگه
سبحان ربی الاعلی ملسماواته و ارضه
یه قمری خوندش فرمود میگه سبحان ربی الاعلی
کلاغی بر عشاری نفرین میکرد و حضرت سلیمان خبر داد
کور کوره ی میگه که شی ء حالک الا وجه
یعنی همه چی هلاک میشند به غیر ذات مقدس حق تعالی.
از فرود میگه هر کی ساکت شد سالم موند سبز قبا میگه وای بر کسی که همت او به تحصیل دنیا مصروف باشه.
وزغ میگه سبحان ربی القدوس
باز میگه سبحان ربی و بحمده
دراج میگه الرحمن علی العرش استوی
یعنی میخواد بگه همه عالم به یک کلمهی معناداری نطق میکنند
شما چرا زبان بستی از ذکرخدا یاد خدا شما هم همراه ش و شما همنواشو با این سیر خلایق که ذکر خدا میگویند.
وسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
🎙جهت دریافت صوت 👇
به کانال میثم ذوالقدر در پیامرسان ایتا مراجعه نمایید.