حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

?توحید مفضل

✨️جلسه بیست و نهم

 

●هدیه به امام زمان یه صلوات بفرستید.

حضرت صادق علیه السلام می‌فرمایند که :

فکر کن در این اشیایی که می‌بینی در عالم برای مصالح بنی آدم مهیا شده.

نگاه کن ببین خاک برای بنا کردن ، خدای متعال خاک رو قرار داده که تو باهاش خونه بسازی

آهن رو خدا قرار داده برای صنعت ها . آهن رو میزاری سفت میشه ساختمون

اسکلت میشه برای استفاده های دیگه ماشین می سازی، موتور می‌سازی باهاش.

چوب رو خدای متعال قرار داده باهاش کشتی می‌سازی کمد می سازی، کاغذ می سازی،

چوب رو خدای متعال قرار داده صندلی باهاش درست می‌کنی.

سنگ رو قرار داده برای آسیاب و همین طور، نماهای زینتی مسجد شما نگاه کن همش سنگه.

مس روخدا قرار داده برای ظرف ظروف الان متاسفانه ما ظروفمون مسی نیست

این یه خسارت بزرگه سفره‌های ما توش مس نیست.

اگر شما نگاه می‌کنی حضرت صادق اون موقع اینجا تو بحث توحید مفضل می فرماید :

خدا مس رو قرار داده برای چی ؟ برای ظرف ، ظرف غذا ،

الان شما نگاه می کنی ظرفا شیشه ایه،

پلا ستیکیه نمی‌دونم استیل بعد این اسکاج رو برمی‌داری می‌کشی

یا مثلاً قاشق رو می‌کشی که این یه سری موادی میاد بالا بعد با غذات قاطی میشه اینها میره تو بدنت

ضررهایی داره.  منتها اگر مس بود ، اتفاقاً همش جذب بدنت میشد و سراسر همش خوبی و منفعت و اینها بود .

حالا باز هم اگر کسی بتونه همین الان ظروفش رو تبدیل کنه به این مس ،

حالا به هر حال ما خرج هایی می کنیم که میشه همین الان هم مس خرید.

طلا و نقره رو خدا قرار داده برای معاملات ،  طلا و نقره و جواهر برای ذخیره نگه داشتن، ذخیره گذاشتن.

دانه‌ها برای خوردن و میوه‌ها برای تفکه و لذت بردن.

خدای متعال می شینی بعد از غذا خوردن میگه بیا یه میوه هم بخوریم ولذت ببریم ،

یه پرتقال میزنی یه گوجه سبز میزنی یه زردآلو میزنی لذت می‌بری.

خدای متعال گوشت رو قرار داد برای خوردن. گوشت نداره غذا طعم نداره .

و بوی خوب رو برای لذت بردن شما ، یه بوی عطر محمدی که میاد لذت می بری

بعد میگی اصلا انگیزه م، چه شاد شدم لذت می بری.

دواها رو خدا قرار داد برای تصحیح بدن ، این دارو رو می خوری خوب میشی .

مثلاً یه جایی ات افت کرده تب داری ، بدن درد داری این رو می خوری خوب میشی.

چهارپایان رو خدا قرار داده برای بار برداشتن و سوار شدن.

هیزم رو قرار داد برای افروختن.

خاکستر رو قرار داد برای ساروج ساختن .

ریگ رو خدا قرار داد برای فرش زمین ، و چه مقدار می‌توان آدم شمرد از امثال اینها رو..

حضرت می‌فرماید : به من خبر بده مفضل اگر کسی داخل خانه شود و نگاه کند

به سوی خزانه‌ها که مملو باشد از آنچه مردم به آنها محتاجند ،

مثلا وارد خونه میشی می بینی توی انبارها پر از اون چیزها که مردم لازم دارن

و هر چیز و جای خود بیند و هر چیزی رو که نگاه می کنی سر جای خودش و هر امری را موافق مصلحتی

آقا این برای چیه ؟ میگن این برای اینه ، اون برای چیه ؟ برای اینه مصلحتی که خود داند یابد

آیا توهم می‌کند بازم این میگه توهم می‌کند که بدون تدبیر مدبری و به غیر تقدیر مقدری به عمل آمده باشد

اینها همینجوری بدون هیچ عاقلی این رو نمیگه اگر کسی بگه معلومه دیوانه س.

پس چگونه تجویز می توان کرد عالم ، ببین شما یه خونه توش میری

این میگه این دستشویه ، اینجا گذاشتن که اگر کسی مثلاً لازم داشت استفاده کنه،

میگه این چیه ؟ میگن این مثلا حمامه ، چون بدن کثیف میشه باید بری اینجا شستشو بدی این بدن رو .

میگی این چیه ؟ این آشپزخونه است هر چیزی رو دلیل براش معرفی می‌کنه

میگی این خونه با این کوچیکی میگه عجب مهندسی بوده، عجب معماری بوده،

عجب بنایی بوده، عجب سازنده ای بوده، یه خونه رو با اون کوچیکیش تو فکر نمی‌کنی این خود به خود درست شده باشه

شما این عالم رو نگاه کن با این وسعت که در هر امری از آن انواع مصلحت جاری شده

بدون مدبر حکیم بوده، بدون صانع علیم بوده حاشا وکلا .

ای مفضل عبرت بگیر به چیزی چند که آفریده شدن برای حوائج آدمی و آنچه در آنها به ظهور آمده است تدابیر کثیره حسنه.

چنانچه آفریده است خدای متعال حبوب رو حبوبات رو که طعام او باشد.

ببین عدس قرار داده برات ، لوبیا برات قرار داده، نخود برات قرار داده،

گندم برا ت قرار داده، جو برات قرار داده.

این حبوبات و او را مکلف گردانیده که آسیاب کند . آقا این رو آسیاب کن و خمیر نماید و نان به عمل آورد،

این گندم این همه مثلاً از کجا میاد. من یه وقتایی حالا اون موقع‌ها توفیق شد

رفتیم سوار هواپیما ، الان دیگه نمیشه الان من کل حقوقم رو بدم باز کفاف نمیده سوار هواپیما بشیم بریم.

اون موقع‌ها سوار هواپیما که می شدیم از این می‌رسیدیم بالای شهر تهران

از اونجا نگاه می‌کردم اوووه چقدر جمعیت ، اینها آب شون چه جوری تامین میشه؟

نمی دونم غذاشون چه جوری تامین میشه ؟ اینا اصلاً عجیبه‌ ها این گندم غذا، آرد پس ببین این از گندم و حبوبات.

کرک را خدا برای پوشش او آفریده و او را مکلف گردانیده که ندافی کند و بریسد و ببافد.

و درخت را برای او خلق کرده و او را تکلیف کرده که هرس کند، آب بدهد قیام به تربیت او کند.

و خدای متعال اقاقیل را برای دوای او آفریده و او را تکلیف کرده که مثلاً درستش کنه

و با یک دیگری مخلوط سازد و دواها را برای امراض ترتیب دهد و همچنین سایر اشیاء بر این مثال است .

پس ببینید آدم نگاه بکنه فکر بکنه تحمل کنه، تفکر کنه

ببینه اگر یه دونه از اینا نباشه زندگی چی میشه؟ مختل میشه.

این گندم ، این خوشه گندم نگاه کن اگر خدای متعال یه جوری خلق کرد از هر یه دونه ش چند تا میاد

چند تا میاد اگر پر پر بیاد هفتصد تا میاد ، حالا میشه اگر این هفتصد تا نیاد.

اصلاً شما برو تو دریا سیر کن ببین ماهی وقتی تخم می‌کنه، چقدر تخم می‌کنه،

چقدر ماهی به دنیا میاره این ماهی خوراک چقدر از این دریایی‌ها میشه همین مردم جهان میشه اینا واقعاً فکرکنه،

تامل کنه ببینه به چه صورته الحمدالله بگه خدایا شکرت بگه .

غرق نعمتیم الحمدلله

حالیمون نیست استغفرالله

خدایا بارالها ما رو ببخش.

ای خدا به ما توفیق شکرگزاری خودت را عطا کن.

زبونمون به شکر بچرخه خیلی خوبه‌ها ، هی مدام راه میریم بگیم الحمدلله

می شینیم بگیم الحمدالله،

بلند می یشیم بگیم الحمدالله ، هرکاری می کنیم بگیم الحمدالله.

اصلاً خدا دوست داره بندگان شکور رو ، همین که بتونی شکر کنی اصلاً بالاتر ین نعمت هاست،بالاترین مراحله.

یه جمله هم عرض مصیبت

صل الله علیک یا اباعبدالله

امروز صبح می‌خوام ببرمتون در خانه دختر سه ساله امام حسین رقیه خاتون

یه دق الباب بکنیم خانم نگاه می کنه

خانم جواب میده‌ها اگر می خوای به پرواز در بیای باید بیای توسل به این دخترسه ساله ابی عبدالله بکنی

این رقیه اسمش روشه تو رو ترقی میده بالا می‌برتت

هر کسی می‌خواد بالا بره تو معارف باید توسل به این دختر سه ساله امام حسین بکنی

وقتی که از خواب بیدار شد بهونه بابا رو گرفت چیز غیر عجیبی نیست که

مثلاً بعضیا بگن چطور شد از خواب آخه چرا عجیب نیست

چون این بچه چهل منزل تا گفته بابا سیلی خورده

هر جا نشسته گفته بابا هر جا رفته گفته بابا

توی یه مقتل می دیدم که این دختر وقتی وارد شام شد

همه دختر بچه‌ها دستشون تو دست بابا هاشون بود میومدن نگاه می‌کردن

بعد این دختر بچه‌های شامی هی می‌گفتن بابا این دختره چرا کفش به پاش نیست؟

هی صدا می‌زدن بابا این چرا لباس نامطلوب تنشه؟

لباساش چرا پاره پاره؟ چرا صورت ش نیلیه؟

هی میگفتن ….

بعد این باباها می‌گفتن دخترم این باباش مثلاً کشته شده

اما این بچه باور نمی‌کرد می‌گفت بابای من زنده است بابای من هست

صلی الله علیک یامظلوم یااباعبدالله

یه مرتبه دیدن این دختر هی صدا میزنه عمه عمه

آیا هر کسی سفر رفت برنمی گرده

عمه جواب داد عزیز دلم برمی گرده غصه نخور عجله نکن

نیمه های شب بلند شد بهانه باباش رو گرفت اینقدر ناله زد سر بابا

سر بریده به دیدن دختر آمده یه مرتبه صدا زد عمه این سر، سر کیه

گفت عزیزم سر بابای غریبت حسین

عمه بیا گمشده پیدا شده

کنج خرابه شبه یلدا شده

باب من ز سفر آمده

بابا جات خالی بود هر جا خواستن ما رو بزنن عمه خودش رو سپر کرد

خرج سفر رو همه رو عمه حساب کرد

بابا همین قدر بگم اگر نبود عمه تا حالا ما همه از دنیا رفته بودیم

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *