بسم الله الرحمن الرحیم
?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
در رابطه معجزات نبی مکرم میرسیم به بخش خبرهای غیبی پیغمبر انشالله عرض خواهیم کرد.
خبرهای غیبی چیزایی که در آینده قرار بود اتفاق بیفته پیامبر اکرم ازش خبر میداده .
مورد اول رو سید هِمگری از امام صادق علیه السلام نقل میکنه که
نبی مکرم در روز بدر یک سری اشرفیهایی رو پول از عباس عموی خودش گرفت
چون عباس تو جنگ بدر اسیر شد که پیامبر از او گرفت که عوض این پول او رو آزادش کنه
حالا به میل خودش هم نبوده در جنگ زورکی اورده بودنش اسیرم شده بود
یکی می گفت من گرفتمش که گفتند نه یکی میگفت نه برادر زاده من گرفت
که پیغمبر اکرم فرمودند نه اینها ملائکه هایی بودند که خدا به شکل مولا علی درآورده بودتشون
بله خدا ملائکههایی که فرستاد به کمک مسلمونها اینا رو همه رو به شکل مولا علی درآوردش
خب گفتن پول بدید آزادش کنیم عباس یه خورده پول تو جیبش بود
این پولا رو داد به پیغمبر عوض آزادی این عباس وقتی داشت پول ها رو می داد
گفت یا رسول الله من غیر از این ندارم همینه
یعنی اینی که دارم و نگیر من تمام زندگیم از دار دنیا همین چندتایی که تو جیبمه
نگیر یا رسول الله از من نگیر پیغمبر فرمود پس اونایی که پیش خانومت ام فضل قایم کردی
اونا چی بود عباس گفتش که من گواهی میدم اشهد اشهد یعنی شهادت میدم گواهی میدم
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله
گفت گواهی میدم تو پیغمبری به خاطر اینکه از اون چیزی که من قایم کردم پیش خانمم هیچ کسی خبر نداشت
جز خدا و منو زنم شما چه جوری فهمیدی که عجیبه.
بعد جبرئیل اومد همونجا خدا جبرئیل رو فرستاد که بگو که به اونهایی که در دست شما هستند از اسیران
که اگر خدا بدونه الان عباس اسیره دیگه اگر خدا بدونه در دل شما نیکی هست خوبی هست
به شما خواهد داد بهتر از اونچه که از شما گرفته شما الان میخواید یه پول بدید عوض آزاد شدن
اگر در دل شما خوبی باشه نیکی باشه به شما میده دوباره میده عوضشو میده چند برابرشو میده
به شما همینم شد عباس بعد از اینکه مسلمون شد خدا یک مالی بهش داد بی حد و بیحساب
که ۲۰ تا غلام فقط برای او تجارت میکردن کار میکردن
خیلیها شما ۲۰ تا چیز داشته باشی کارکرد داشته باشی برات به مغازه بگردونن برن تو بازار برای تجارت بکنن
این از یک خبر غیبی آقا رسول خدا دومی رو بابوی و راوندی رحمهم الله روایت کردند از ابن عباس
اون بالاییه مال عباس بود این مال پسرشه ابن عباس
ابن عباس میگه ابوسفیان یه وقتی تو مسجد نشسته بود
ابوسفیان یه وقتی به خدمت آقا رسول خدا اومد گفت یا رسول الله میخوام از شما سوالی کنم میخوام از شما یه چیزی بپرسم
پیغمبر فرمود میخوای بگم چی میخوای بپرسی گفت بله بگید
اینا منافق بودند حالا اومده پیش پیغمبر میگم میخوام از شما سوال کنم
پیغمبر فرمود میخوای بگم چی میخوای بپرسی چی میخوای بگی
گفت بله بفرمایید پیغمبر فرمود اومدی که از عمر من بپرسی
من چند سال تو این دنیا عمر میکنم گفت بله یا رسول الله
میخواست برنامهریزی کنه برای اون موقع گفت بله یا رسول الله می خوان از عمر شما بپرسم
که شما تو این دنیا چند سال عمر میکنید پیغمبر فرمود من ۶۳ سال زندگی خواهم کرد
پیغمبر اونجا گفته همه هم شنیدن اون منافقای دیگه هم اینو شنیدن
و لذا خوب اینجا برنامهریزی کردن طراحی کردن برای بعد از پیغمبر
ابوسفیان گفتش که من گواهی میدم شما راست میگی
پیغمبر فرمود که تو به زبان میگی ولی در دل ایمان نداری به راستگویی منو به اینکه من پیغمبرم
اینکه من از طرف خدا اومدم اینو میگی ولی قلباً باور نداری
ابن عباس گفتش که به خدا قسم که همین بود که پیغمبر فرمود
ابوسفیان یه منافق بود یکی از شواهد نفاق ابوسفیان این بود که در آخر عمر نامرد نابینا شد کور شد
یه وقت تو مجلسی نشسته بودیم مولا علی هم تو همون مجلس نشسته بود
موذن شروع کرد اذان گفتن که مولا علی فرمود که حضور من رو به اطلاع ندید به ابوسفیان نگید که من تو مجلس نشستم
موذن اذان گفت تا رسید به این فقره اشهد ان محمدا رسول الله
ابوسفیان گفتش که تو این مجلس کسی هست که اسم آقا رسول خدا اومده
موذن اسم آقا رسول خدا را آورده ابوسفیان یهو وسط اذان بلند شد
گفتش کسی هست که من ملاحظهشو بکنم کسی است که من مثلاً اگه بدونم او تو مجلس هست هیچی نگم
یکی گفتش که نه کسی نیست خیالت راحت ابوسفیان بلند شد گفت
ببینید این مرد هاشمی اسم خودشو کجا گذاشته آقا اسم آقا رسول خدا تو اذان کنار اسم خدا
شما میگی اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسول الله
گفت ببین اسم خودشو کجا گذاشته کنار اسمخدا
این مرد عرب اسمشو کجا گذاشته
همون جا مولا علی علیه السلام صدا زد گفت خدا دیدههای تو رو گریان کنه
کور که هستی چشمات گریانم بشه دیدههای تو رو خدا گریان کن ای ابوسفیان
پیغمبر اسمشو گذاشته اونجا یا خدا اسمشو گذاشته یا خدا اسمشو گذاشته
پیغمبرو برده اونجا گذاشته مگه قرآن نخوندی نامرد و رفعنا لک ذکرک
ما اسم تو رو بردیم بالا و نام تو رو اونجا گذاشتیم ابوسفیانم دید که اوضاع احوال بده گفت خدا دیده کسی رو گریان کنه که گفت کسی تو این مجلس نیست
که من ملاحظشو بکنم خدا لعنتش کنه . خب یه مورد دیگه هم بگیم
مورد سوم رو قطب راوندی رحمت الله علیه از ابوسعید خُدری حالا یا خِدری
حالا به قول یه استادی میگفتش که حالا فوقش اینه که اگه اشتباه میگیم
میریم قیامت میبینیم ازش حلالیت میگیریم دیگه
ابوسعیدو میبینیم میگیم آقای ابوسعید اسم شما را اشتباه خوندیم ببخشید
حالا فوقش اگه غلط خوندیم قیامت ازش معذرت میخوایم
این آقای ابوسعید میگه که تو بعضی از جنگها بیرون رفتیم ۹ نفر ۱۰ نفر با هم رفیق میشدیم
و کار رو بین خودمون تقسیم میکردیم یکی از رفیقهای ما کار سه نفر رو میکرد دیدی بعضیا توی سفر چقدر زرنگن میرن تو آشپزخونه تو آبدارخونه هی ظرف میشورن هی نمیدونم
حالا هی کار میکنن و اینا خلاصه میگه یکی بود کار سه نفرو انجام میداد
خیلی پرکار و پرتلاش و همه هم از دستش راضی بودن
می گفتن فلانی دمت گرم میگه احوال اینو ما به پیغمبر گفتیم
گفتیم یا رسول الله یکی هست تو بین ما اینجوری تو سفر اینجوری کار میکنه
پیغمبر فرمود او مردی هست از اهل جهنم
میگه وقتی رسیدیم به دشمن شروع کردیم با دشمن جنگیدیم
خب این مرد زخمی شد فلفور دیدیم یه تیر از چله کمون درآورد بیرون و شاهرگشو زد و خودشو خودکشی کرد
خودکشی کرد میگه وقتی به پیغمبر عرض کردن یا رسول الله فلانی خودکشی کرد
پیغمبر قبلش گفته بود این مرد جهنمیه اینی که تو سفر خیلی شما رو کمک میکنه
کار سه نفر انجام میده این جهنمی خبر داد از غیب
خبر داد از آینده وقتی پیغمبر عرض کردن که شما راست گفتی شما درست گفتی
پیغمبر فرمود گواهی میدم که منم بنده خدا و رسول خدا و خبر من دروغ نمیشه این سه تا خبر غیبی از آقا رسول خدا
انشالله بقیهاش رو جلسه آينده خیلی این خبرهای غیبی مهمه برای شما و بنده مهمه
از جهت اینکه تولید ایمان و باور می کنه. روز چهارشنبه هستش یه عرض توسل می کنیم خدمت امام رضا علیه السلام
دلهاتون رو ببریم حرم امام رضا سلطان سریر کائنات
به فدایت یا امام رضا آقا جان شما میشنوید صدای ما رو
حال ما رو وضع ما رو بهتر از ما میدونید بهتر از پدر و مادرمون همسرمون فرزندانمون حال ما رو خودتون بهتر از ما خبر دارید
یا امام رضا شما رو قسمت میدم به پسرتون جوادالائمه
قسمت میدم میدم به مادرت زهرای مرضیه
امروز دست ما رو دست گدایی ما رو یا امام رضا خالی نگذار برگرده
خلاصه این خاندان خاندان کرامتن عزیزان یه لحظه چشم سرتونو ببندید
دلهاتونو به پرواز در بیارید تو حرم امام رضا علیه السلام
کجای حرم دوست داری باشی یه لحظه چشمتو ببند همون جاها ببین هستی
هرچی که اونجا میخوای بگی همین جا بگو به امام رضا
اگر شما حرفم اگر دم نزنی او زبان لالان داند
به قربان حرمت یا امام رضا
تو حرم تو ناامیدی جا نداره
هیچ پادشاهی این همه گدا نداره
حج فقیرانی شکر خدا میگم که از فقیرانم یه جملهام روضه میخونم عرض ادب کنیم
به چشمهامون التماس کنیم بباره
هی دست و پا میزدی وقت احتظارت
موقع احتظار اباسلط میگه دیدم هی دست و پا می زد
زیر لب هی صدا می زد میوه دلم جواد کجایی بابا
هی دست و پا می زدی وقت احتظارت خداروشکر که خواهرت نبود کنارت
جد غریب تو داد از جگر میزد
او دست و پا میزد زینب به سر میزد
لایومک یومک يا اباعبدالله
به فدای اون آقایی که جلو چشم خواهرش دست و پا میزد
از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا می زد حسین
همه با هم حسین جان