بسم الله الرحمن الرحیم
💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
در رابطه با تاریخ پیامبر اکرم بحث می‌کنیم.
جنگ احزاب عرض کردیم که در این جنگ یهودیا خیانت کردند
یهودی‌هایی که در پیمان مسلمین بودند و خب در شهر مدینه زندگی می‌کردن اینها
اینا یهودیان بنی قریظه خب خیانت کردن قرار شد که همکاری بکنند با سپاه کفر
قرار شد همراهی کنند با قریش با ابوسفیان
وقتی پیامبر شنید که اینا توطئه کردن و اینا می‌خوان همکاری با اونور بکنن و آشوب به پا کنند
دارد اینجا حسبنا الله و نعم الوکیل خدا ما را بس است
نقشه ابتدایی بنی قریظه این بود که شهر مدینه رو غارت بکنند
زنان و کودکان مسلمان رو که به خونه پناهنده شدند اینها رو بترسونند
و این نقشه رو قرار شد تو مدینه آروم آروم پیاده کنند
بعد دلاوران بنی قریظه به هر حال یهود پهلوان داشت جنگجو داشت
آروم آروم وارد شهر شدن به تدریج خیلی غیر محسوس که اینا دل بچه‌ها رو دل زنا رو اینا رو خالی کنند
از قدیم اینجوری بوده‌ها از قدیم اینا فقط دنبال همین بودن زن و بچه‌ها رو
زورشون.. آقا شما مگه با حماس جنگ ندارید چرا خوب خونه رو خراب می‌کنی سر بچه
این بچه چه گناهی داره این زن چه گناهی داره چرا با زن چرا با بچه تو درگیری
این صفیه دختر عبدالمطلب در واقع میشه عمه آقا رسول خدا
میگه که من در خانه حسان بن ثابت بودم حسانم با زن خودش همونجا نشسته بود
بعد میگه یهو دیدم یه مردی یهودی بصورت مرموز داره اطراف خانه ما
خانه حسان داره پرسه می‌زنه میگه به حسام گفتم که
زنشم بود من رفته بودم حالا با زنش کار داشتم چی بوده همسایه بودیم و اینا
میگه به حسان گفتم که این مردی که اینجا داره پرسه می‌زنه سوء نیت داره
بلند شو و اینا از اینجا دورش کن حسان گفت دختر عبدالمطلب من شهامت کشتن او رو ندارم
می‌ترسم که از این حصار بیرون برم خودم آسیب ببینم من جرات ندارم من می‌ترسم
میگه من خودم بلند شدم و کمرم رو محکم کردم مثلاً به این عبارت
و یه قطعه آهنی برداشتم و با یه ضربه اون مرد یهودی رو از پا درآوردم
تو اینجا چیکار می‌کنی یهودی جهود مامورین پیغمبر بلافاصله متوجه این توطئه شدند
پیغمبر رو با خبر کردن پیغمبرم داشت پیغمبر درگیر جنگه
از اون طرف اینا دارن ضربه می‌زنند پیغمبر ۵۰۰ نفر رو فرستاد فرمود
برید تو شهر مدینه فریاد بزنید بگید الله اکبر تکبیر بگید
خب با این کار توطئه اونها رو خنثی کرد که حالا ما تو شهرم هستیم
فکر نکن ما الان اونجا وایسادیم داخل شهرم در کنترل ماست
اینها فعلاً رفتن پی کارشون یهودی‌های بنی قریظه
خب مشرکین اونجا بیرون اونور خندق هوا سرد زمستان
علوفه نیست خوراک نیست کمه در معرض آسیب جدی هستند و
قرار شد که عارضم خدمتتون ۲۰ بار شتر خرما از همون یهودی‌های بنی قریظه بره سمت قریش
سمت همونایی که بیرون اونور خندق هستند
آقا مسلمونا مامورای اسلام توقیف کردن اینها رو همه رو آوردن میان مسلمونا تقسیم کردند
گذر داشت گذرهای کوچیک بود مثلاً گذرهای حالا گذرهای اونجوری نبود
که مثلاً یه لشکر بتونه ازش رد بشه گذرهایی داشت مثلاً راه مخفی داشت
یا مثلاً از پشت بری از پشت اونور شهر بری اون طرف در بیای
ولی به هر حال اینم شد یک مدرک جرم پیامبر می‌خواد بعداً حساب اینا رو برسه
یکی اینکه برای چی اومدی تو شهر پرسه زدید برای چی اومدی تو شهر خواستید زن و بچه رو بترسونی این یک
دو. این ۲۰ بار شتر خرما کجا می‌رفت شما ما تو جنگ با دشمنیم
شما برای دشمن داری غذا می‌فرستی اینم مدرک دوم.
که بعداً بیام حساب اینا رو برسیم ابوسفیان یه برداشت یه نامه‌ای نوشت به پیغمبر
گفتش تو نامه نوشتش که من با این سپاه گران برای برانداختن آیین تو اومدم
ولی چه کنم که انگار تو خیلی خوشت نمیاد با ما روبرو بشی
بین ما خندق کندی ما رو اینجا گرفتار کردی نمی‌دونم این تاکتیک نظامی رو از کی یاد گرفتی
اما این رو میگم تا نبرد خونینی مثل احد برپا نکنم من برنمی‌گردم
این نامه رو نوشت فرستاد برای آقا رسول خدا پیامبر در جواب نوشتش که ا
ز محمد رسول خدا و ابوسفیان فرزند حرب فرمود تو نامه نوشت
مدتیه که به خود بالیدی تصور کردی که می‌تونی چراغ فروزان اسلام رو خاموش کنی
ولی این رو بدون ابوسفیان تو زبون‌تر از اونی که به این کار موفق بشی
به همین زودی شکست خورده و برمی‌گردی به مکه
و من پیغمبر در آینده بت‌های بزرگ قریش رو در برابر چشم‌های تو خواهم شکست
آقا این نامه که رسید دست ابوسفیان ابوسفیان رنگش پرید
لشکرشم رنگش پرید چون می‌دونستن پیغمبر دروغ نمیگه
وقتی یه چیزی میگه یه حرفی می‌زنه این حرف تحقق پیدا می‌کنه
همشون رعب و وحشت به وجود گرفتن می‌گفتن راستگوتر از او ما سراغ نداریم
روحیه خودشون رو باختن بعد یه شبی خالد بن ولید تصمیم گرفت
که دلشو بزنه به دریا واقعا لعنت الله علیه خدا ازش نگذره
جرثومه فساد موجود پست خالد بن ولید تصمیم گرفت که دلو به دریا بزنه و
از این خندق عبور بکنه اما ۲۰۰ نفر از سربازان مسلمان اینا
به فرماندهی اسید بن حزیر وایساده بودند عارضم خدمتتون که
یهو مواجه شدن با این حمله عقب نشینی کردند
پیغمبرم که هیچ وقت از تقویت روحیه سربازا غافل نبود
با خطابه‌های آتشین با سخنان گرم و جالب برای اونها رو دفاع از حریم آماده کرد
که خب اون ها هم برگشتن خالد بن ولید موفق نشد
بعد پیغمبر فرمود هان ای سربازان اسلام در برابر دشمن استقامت کنید
بدونید که بهشت زیر سایه شمشیرهاییه که در راه حق و عدالت و آزادی
از غلاف کشیده میشه بیرون خب تا اینجا بماند از اینجا به بعد رو
انشالله یه قصه خیلی قشنگ و زیبا که انشالله فردا خدمتتون میگم
که ۵ نفر از پهلوانان حالا اجمالش رو میگم مفصلش رو فردا میگم
ایشالا اگه باشیم ۵ از پهلوانان و قهرمانان قریش دشمن تصمیم می‌گیرند
وارد بشن این طرف بپرن با اسبشون اون طرف که حالا اینا میان اونورو
رجز خوانی می‌کنن و مسلمون‌ها چیکار می کنند و آره اینو انشالله خدمتتون عرض می‌کنم
که توفیق باشه ان شاءالله
یه جمله هم ذکر مصیبت و ذکر روضه
روز یکشنبه است دلهامونو ببریم در خانه امیرالمومنین علی علیه الصلاة و السلام
یا امیرالمومنین
میگه این علی کیست که عالم همه دیوانه اوست
مولا علی علیه السلام واقعاً یه شخصیت برجسته‌ایه تو این عالم
که هیچ کسی مثل او رو سراغ نداره
این علی کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است فقط فاطمه پروانه اوست
فقط فاطمه پروانه اوست مثل پروانه دور گرد شمع وجود امیرالمومنین فاطمه می‌چرخید
صدا زد گفت فضه علی رو کجا بردند این بعد از اون ساعتی بود که
خودش آسیب دیده بود بین در و دیوار
دیگه یه کسی که خدا کنه این راست نباشه ولی در که شکست
فاطمه زیر در بود یا پشت در بود حالا به هر حال میگه ۴۰ نفر
۴۰ تا مرد جنگی از روی این در عبور کردن از اینجا عبور کردن
دیگه چه می‌ماند از فاطمه سلام الله علیها به فدای فاطمه سلام الله علیها
که چه جوری دفاع کرد از حریم ولایت السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول الله و یا قره عین الرسول یا سید تنا و مولاتنا انا توجهنا وستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهتا عندالله اشفعی لنا عندالله
