حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

خب انشالله از امروز وارد حوادث سال نهم هجری می‌شیم

ببینید سال هشتم هجرت خیلی مفصل شد با همه شیرینی‌ها و تلخی‌ها سپری شد

و بزرگترین پایگاه شرک به دست مسلمان‌ها افتاد و رهبر عالیقدر اسلام

با پیروزی کامل به مدینه برگشت و سایه قدرت نظامی اسلام بیشتر مناطق عربستان گسترده شد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اذا جاء نصرالله والفتح

هنگامی که اون نثر خدا بیاد و فتح بیاد فتح مکه که فتح شد

و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا

پس سال نهم هجری رو چی بدانیم می‌بینی مردم را که داخل می‌شوند در دین خدا فوج فوج

سال نهم هجری رو اصلاً اسمشو گذاشتن عام الوفود

وفود جمع وفد به معنای هیئت یعنی سال ورود هیئت‌ها

سالی بود که هی مرتب قوم‌ها و قبیله‌های مناطق مختلف

هیئت‌هایی که می‌اومدن اعزام می‌شدند به مدینه و با پیامبر خود را دیدار می‌کردند

و مسلمان می‌شدند و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا

فوج فوج این‌ها می‌اومدن و مسلمان می‌شدند از جمله قبیله‌هایی که آمدن قبیله طی بود

به ریاست زید الخیل این آمد و حالا اینی که ابن هشام میگه

میگه پیامبر از متانت و خردمندی زید در شگفت شد در تعجب شد

البته بنده که اعتقاد به این مطلب ابن هشام ندارم

از این جهت که پیامبر خدا در تعجب قرار نمی‌گیرد حالا به هر حال

بعد اینو از قول رسول خدا آورده که میگه من با شخصیت‌های معروفی از عرب ملاقات کردم

ولی اون‌ها رو کمتر از اونچه که شنیده بودم دریافتم

اما زید رو بیش از اونچه که شنیده بودم یافتم و چه بهتر او را به جای زیدالخیل شما بنامید زیدالخیر

به هر حال خدمتتون عرض بکنم که یکی از کارهایی که رسول خدا در این مدت کرد تخریب بتخانه‌ها بود

بتخانه‌هایی که در اطراف بود مثلاً می‌شنیدن رسول خدا که یک جایی هست

حضرت یه گروهی رو اعزام می‌کردند می‌رفتن و اون بتخانه‌ها رو تخریب می‌کردند

و قرار بود که چیزی دیگه نمانه از آثار شرک و اینها

که بعد اینا دوباره هوس کنن برگردن به اون مسیرو..

آقا امیرالمومنین می‌رفتند یا مثلاً کسی دیگه‌ای می‌رفتن

اگر تسلیم می‌شدم بتخانه تخریب می‌شد اگر تسلیم نمی شدن دست به زور و شمشیر و این‌ها

بالاخره ببینید بعضیا خورده نگیرن چرا لا اکراه فی الدین

نه این حرفا نیست بالاخره یادم میاد چین اون اولی که کرونا اومده بود

چه جوری طرفو می‌گرفتن می‌کردنش تو ماشین می‌بردنش

از ساختمون می‌رفتند طبقه دهم می‌کشیدنش پایین و می‌بردنش

و آقا تو مریضی اگه نمیای باید به زور ببریمت با زور می‌بردن اینا رو

واکسن می‌زدن به هر حال این عقله عقل این حکم رو می‌کنه

که اگر یه جایی من می‌بینم یه کسی اینطوریه مریضه مریض حالا جسمی نیست مریض روحیه

داره تزریق پمپاژ می‌کنه یادم میاد خدا رحمت کنه حاج آقای خسروشاهی

ایشون می‌فرمود اگه شما بدونید یه مغازه اینجا شیرهای فاسد میفروشه

زنگ می‌زنید بیان مغازشو می‌بنده حالا اینم همینه پیامبر دستور دادن که

گروه‌های اعزام بشن هرچی بت هست و این‌ها این‌ها رو بردارن تخریب بکنن

بتخانه‌ها رو ، یه بت بزرگی بود تو قبیله طی که گروهی بت رو می‌پرستیدن

و به همین جهت آقا رسول خدا بزرگترین افسر خودش رو آقا امیرالمومنین رو با ۱۵۰ سواره فرستاد

برای تخریب این بتخانه و بت بزرگ امیرالمومنین می دونستن که اگر بیان

رییس قبیله طی یه زمانی حاتم بود حاتم طایی

حالا الان حاتم از دنیا رفته پسرش شده پسرش عدی بن حاتم

که این ببینید بت پرست بوده بعد خبر به گوشش می‌رسه که

پیامبری آمده منتها چون تبلیغات سوء بود میگه من کینه از پیغمبر به دلم داشتم

از رسول خدا ولی همین آدم بعداً که مسلمان می‌شه یکی از یاران خوب و وفادار آقا امیرالمومنین میشه

این عدی بن حاتم میگه من دستور دادم گفتم یه نفر دیده بان بزارن

چون می دونستم اینجا هم میان نفوذ می‌کنه و قدرتش داره سیطره پیدا می‌کنه

که اگر لشکر اسلام اومدن خلاصه به من خبر بدید که من برم سمت شام

مسیحی هم بوده عدی بن حاتم میگه من برم سمت شامات مسیحی بوده خودش ادعا می‌کنه می‌گه من مسیحی بودم

که امیرالمومنین میان اینارم غافلگیر می‌کنن یک مرتبه میان و این بتخانه رو این‌ها رو می‌گیرند

بعد یه عده ای مقاومت می‌کنن حضرت یه عده‌ای از اینارم اسیر می‌کنه

خبر به گوش عدی می‌رسه میره زن و بچه‌شو میبره یه خواهر عاقلی داشته

این خواهر عاقل حالا چه جوری میشه جا می‌مونه

این خواهر اسیر می‌شه و به دست امیرالمومنین سمت مدینه روانه میشه

سمت مدینه خونه‌ای بوده اسرا رو اونجا می‌بردن می‌ذاشتن

این دختر حاتم طایی هم اونجا قرار می‌گیره پیامبر خدا میان سر بزنن

این دختر بلند میشه میگه یا رسول الله هلک الوالد بابام از دنیا رفته

و سرپرستمم در رفته فمنن علی منت بذار بر من

تا خدا هم بر تو منت بزاره پیامبر توجه نمی‌کنه و میره

روز دوم دوباره همین زن همین جمله رو میگه پیامبر اعتنا نمی‌کنه

روز سوم که بی‌خیال می‌شه که دیگه میگه نمیگم

امیرالمومنین پشت سر پیامبر اشاره به این خانم می‌کنه

که حرفی که دیروز می‌زدی پریروز می‌زدی رو تکرار کن

این دختر حاتم بلند میشه تکرار می‌کنه همون حرف رو تکرار می‌کنه

پیامبر می فرماید که عجله نکن من دنبال این هستم که تو رو با یه عده آدم معتمد آدم مورد اطمینان بفرستمت پیش داداشت

خیالت راحت ناراحت نباش که این خیلی خوشحال می‌شه و

پیامبر یه کاروانی رو رسول خدا می‌بینه آدمای مورد اعتماد

این دختر حاتم رو با این‌ها می‌فرسته این دختر میره به برادرش می‌رسه

برادرش رو نهیب می‌زنه فریاد می‌زنه سرش میگه بی‌غیرت

خواهرتو رها کردی رفتی میگه از پیغمبر برای من بگو

شروع می‌کنه مکارم اخلاقی رسول خدا را یکی یکی می‌شماره

میگه من بهت پیشنهاد می‌کنم تو زودتر برو مسلمان شو

که اگر این پیغمبر باشه هر کی زودتر ایمان بیاره جلوتر سابقش بیشتر میشه دیگه

اگر هم پیغمبر نباشه خب بالاخره قدرت داره به قدرت می‌رسیم

اینجوری عاقلانه حرف می‌زنه این عدی تصمیم می‌گیره بیاد

وقتی عدی میاد میگه با رسول خدا مواجه میشه و پیامبر خدا با او صحبت می‌کنه

میگه که آقا رسول خدا بیا بریم منزل میاد منزل رسول خدا

زندگی رسول خدا رو که می‌بینه بهتش می‌زنه از تعجب

میگه که من تمام قدرت‌ها رو دیدم هیچ کسی مثل این آقا بیاد رو حصیر بشینه

وضع خونه رو که نگاه می‌کنه می‌بینه که پیامبر رو زمین نشسته

میگه من از فروتنی پیامبر غرق حیرت شدم از این اخلاق پسندیده

از این ملکات فاضله از احترام فوق العاده‌ای که به تمام افراد بشر قائله

میگه فهمیدم که او فرد عادی نیست فرمانروای معمولی نیست

تو این لحظه پیغمبر رو کرد به من و یه سری چیزایی از غیب به من گفت

فرمود که آیا تو در آیین مثلاً فلان از مسیحیت هستی

گفتم بله بعد فرمود چرا یه چهارم درآمد قوم خودت رو به خودت اختصاص دادی

آیا آیین تو این کار را به تو اجازه داده گفت نخیرحضرت همینجوری خبر که می‌داد

می‌گه من دلم دیگه مطمئن شد که او پیامبر خداست

میگه ولی نگاه می‌کردم وضع فقیرانه و مسلمونا فقیر

گفت خیالت راحت چند وقت دیگه انقدر مسلمون‌ها ثروتمند میشن

اصلا عجیب میگه من دیدم کشورگشایی کردن ثروت عظیم مسلمان‌ها پیدا کردن

و میگه پیغمبر به من خبر داده بود زن‌ها زن‌ها تنها بلند میشن میان مکه زیارت

من دیدم هیچ کسی هم معترض اینا نمی‌شد

اصلاً قدیم اینجوری نبود یه زن جرات داشت مثلاً بیاد بیرون و این‌ها

ولی دیدم زن‌ها خیلی در کمال آرامش و یه نقلی هم هست

پیامبر داشت این آیه رو می خوند اتخذوا احبارهم اربابا یعنی مسیحیا اون احبارشونو بزرگانشونو

اون رهبان‌ها رو ارباب خودشون قرار دادن و من دون الله..

مسیح بن مریم رو هم این‌ها مثلاً ارباب خودشون قرار دادن

عدی میگه من وقتی وارد شدم پیامبر این آیه رو داشت می‌خوند

گفتم که نه اینطوری نیست ما هیچ وقت احبار خودمونو ارباب‌های خودمون قرار ندادیم

پیامبر فرمود من سوال می کنم تو جواب بده

اگر این احبار شما حلال خدا را حرام بکنند حرام خدا را حلال بکنند

شما ازشون پیروی می‌کنید گفت بله پیروی می‌کنیم

اگه حرام را حلال کنند پیروی می کنیم پس شما اون‌ها رو می‌پرستید

پس اونها ارباب شما هستند پس یه نکته ای اگر شما کسی رو حرفش رو گوش کنید

در واقع مثل این می‌مونه که اونو داری می‌پرستید

خب این هم از یه قسمتی از مباحث سال نهم هجرت

روز جمعه است یه عرض روضه مختصری هم داشته باشیم

صلی الله علیک اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

روضه امام زمان علیه السلام خیلی روضه جان سوزیه

فرمود یا جدا صبح و شام برایت گریه می‌کنم اگر اشک چشمم خشک شود برایت خون گریه می‌کنم

این صحنه رو تصور کنید عزیزان فرمود فراموش نمی کنم اون ساعای رو

که اسب بی راکبت سمت خیمه ها می آمد با زین واژگون شده

با سر و روی خون آلود همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند

یکی از عزیزان آمد و این زین رو برگردان روی پشت اسب

یکی از عزیزان این مهار و این افسار رو گرفت بعد صدا زد گفت

ذوالجناح بگو ببینم سالار زینب چه شد یکی صدا می‌زد می‌گفت

هی هرکی یه چیزی می‌گفت یه نازدانه‌ای از خیام بیرون آمد صدا زد

ذوالجناح بابای من وقتی میدان رفت تشنه بود به من بگو ببینم

هل سوقی ابی آیا آبش دادند یا با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند

امان از اون ساعتی که ذوالجناح حرکت سوی گودال کرد

همه از عقب ذوالجناح چشمشون به گودال افتاد

همه وارد گودال شدند نازدانه ابی عبدالله می فرماید

از رگهای بریده گلوی بابام صدایی برخاست آی شیعیان هر وقت آب گوارا نوشیدید من حسین رو یاد کنید

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *