حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

خدمت شما بزرگواران عرض کردیم که در سال ششم هجرت پیامبر خدا تصمیم گرفتند که

حالا بنا بر اون خوابی که دیده بودند که وارد مسجدالحرام شدن و این‌ها

خب با مسلمان‌ها حالا عده‌شون چقدر بود گفتیم مختلف نقل‌ها

تا هزار و هشتصد نفرم نقل شده که اومدن برن زیارت خانه خدا

خب اومدن تا یه جایی شتر دیگه حرکت نکرد پیامبر فرمود

همون خدایی که فیل رو بازداشت نگذاشت که حرکت بکنه این شتر رو هم نگه داشته

اینجا حتماً سری داره مطلبی هست و این‌ها که بعد گفتیم

اینجا یه سری درگیری‌ها شد نماینده‌ها اومدند و این‌ها اومدن به قریش گفتند

که مسلمون‌ها جز زیارت به هیچ چیز دیگه‌ای فکر نمی‌کنن اینا برای جنگ نیومدن

اونها نپذیرفتن تا آخر سر کار رسید به بیعت رضوان

بیعتی بود که زیر یه درختی انجام شد که اصلاً بهش بیعت شجره هم میگن

که خب چرا این بیعت انجام شد، چون خبر داده شد که خبر دروغ بود البته

که عثمان نماینده مسلمون‌ها تو مکه کشته شده

یه خورده خون مسلمون ها هم به جوش اومد و هیجانی شدن و پیامبر

اینا رو همه رو جمع کرد زیر یه درختی از این‌ها بیعت گرفت که

این‌ها تا پای جان در راه دین پایداری بکنند فرار نکنن و خب همه بیعت کردن جز گفتیم

یک نفر از منافقین که زیر شکم شتر پنهان شد من اینها رو خیلی مختصر گفتم تا برسم به اصل داستان

خب از اونور قریشی‌ها وقتی دیدن که مسلمون‌ها بیعت کردن

و چه بیعتی که تا پای جان وایستند آخر سر یه سهیل بن عمرو فرستادند

بعد از اون طرفم خبر زنده بودن عثمانم اومد که اینا عثمان کشته نشده بلکه به دست مشرکین زندانی شده

پیغمبر از دور چشمش به سهیل افتاد فرمود قریش دیگه الان به فکر صلح افتادند

که این مرد رو فرستادن و همینم بود سهیل آمد و معلوم شد که به فکر این افتادن که دیگه صلح بکنن

اینجا ببینید پیامبر تصمیم گرفت که مصالحه کنه صلح بکنه

منتها مورخین آوردن بعضی از مسلمان‌های حالا چه عرض بکنم نگم بهتره

بعضی از مسلمان‌ها اعتراض کردند در راس اینایی که اعتراض کردند

به پیغمبر اعتراض کردنا در راسشون عمر بن خطاب بود

ببینید مورخین اینو آوردن که وقتی که داشت مذاکرات مقدماتی صورت میگرفت

که یه حالا یه چیزی بیارن بنویسن و این‌ها بین رسول خدا و سهیل بن عمر

این اتفاق بیفته عمر از جا بلند شد با عصبانیت اومد پیش رفیقش ابوبکر با ناراحتی به ابوبکر گفت

مگه این مرد پیغمبر خدا نیست ببین شک داره گفت مگه این مرد پیغمبر خدا نیست

ابوبکر گفت خب چرا عمر گفت مگه ما مسلمون نیستیم ابوبکر گفت خب چرا ما مسلمونیم

عمر گفت مگه اینا مشرک نیستند ابوبکر گفت چرا عمر گفت پس با این وضع

پس چرا ما زیر بار ذلت بریم چرا باید زیر بار خواری و خفت بریم

این ذلت و خواری رو برای خودمون بخریم ابوبکر گفت هرچی هست فعلاً ما مطیع پیغمبریم

که او رسول خداست اما عمر قانع نشد اومد پیش پیغمبر

همین سوالاتو تکرار کرد و پرسید که پس چرا ما باید زیر بار ذلت و خواری بریم

به پیغمبر گفت پیغمبر فرمود خب این دیگه امر خداست

منم بنده و فرمانبردار خدا هستم نمی‌تونم مخالفت امر خدا رو بکنم دستور خداست

که اگه اونو برای مصالحه اومدن یا رسول الله تو مصالحه کن

عمر گفت مگه تو نبودی که ببینید انقدر بی‌ادبی

گفت مگه تو نبودی که به ما وعده دادی به زودی خانه خدا رو طواف خواهیم کرد اینجوری با توپ و تشر و با عصبانیت و…

پیغمبر فرمود چرا من چنین وعده‌ای دادم ولی بگو ببینم آیا وقت اینکه

شما کی میرید داخل مسجدالحرام اینم تعیین کردم

گفتم امسال میرید من که هیچ نگفتم که امسال شما میرید که

عمر گفتش که نه شما وقت تعیین نکردین بعد پیغمبر فرمود

پس من به تو وعده میدم که این کار انجام خواهد شد و ما خانه خدا را طواف و زیارت خواهیم کرد

که دیگه اینجا عمر حرف نزد عمر حرف نزد و سرشو انداخت پایین و رفت

بعد خودش بارها بارها هی اینور اونور اینجا اونجا می نشست

می‌گفت من اون روز در پیغمبری خدا در نبوت پیغمبر شک و تردید کردم

هی بارها می‌نشست می‌گفت من اون روز شک کردم به نبوت پیغمبر

بعدشم شک داشت حالا می‌گیم جاهاشو می‌گیم مورداشو می‌گیم

یعنی چی تو نمی‌دونی پیغمبر هر حرفی می‌زنه از جانب حق تعالی است

حالا دیگه ببخشید من مفاد صلح‌نامه رو نمیگم عبور نمی‌کنم می‌زارم برای جلسه بعد

منتها می‌خوام به یه جای دیگه اشاره بکنم وقتی پیغمبر خدا نشستن تو حالت بیماری و تو بستر بیماری هستند

وقتی میگن قلم و دوات بیارید کاغذ و اینا بیارید که من براتون بنویسم

بعد از من گمراه نشید تو بلند میشی میگی نمی‌خواد

پیغمبر یگه این کار انجام بشه بعد تو میگی نمی‌خواد

حسبنا کتاب الله کتاب خدا برای ما بسه تو از کتاب خدا چی می‌فهمی

چند سال فقط طول کشید سوره بقره رو تموم کنه

آخرشم که تموم کرد نقل کردن شتر قربانی کرد برا اینکه فقط سوره بقره رو ختم کرد

جار و جنجال داد و بیداد بالا سر پیغمبر که ما نمی‌ذاریم پیغمبر بنویسه

خب این معلومه که هنوز نفهمیده که پیغمبر یعنی کی یعنی چی

خب خدا انشالله به آبروی محمد و آل محمد از تقصیرات ما بکذرد

و خدا انشالله شما را خیر بده امروز روز شهادت امام هادی علیه الصلاة و السلام

شهادت امام دهمین اختر تابناک و دلهامون روانه سامرا بکنیم

و یه عرض ادب مختصر من بگم یا امام هادی قربان شما برم

شنیدیم که شما رو وارد بزم شراب کردند و شنیدید عزیزان که

تو اون لحظه امام هادی چه حالی داشت وقتی وارد بزم شراب

که حضرت اشاره می‌کردند که ما تا به حال گوشتمون خونمون پوستمون به این‌ها آلوده نشده

خیلی سخت گذشت برای امام هادی اون مجلس شراب

ولی بگیم لا یوم کیومک یا اباعبدالله هیچ روزی مثل روز امام حسین نمی‌شه

اگر امام هادی رو وارد مجلس شراب کردند چه حالی داشت امام هادی

خب صحیحا سالما اما به فدای حسین بشم که سر بریدش وارد مجلس شراب شد

اون نامرد وقتی شراب رو می‌خورد ته مونده شرابشو می‌ریخت داخل اون طبقی که سر امام حسین توش بود

بعد اگر امام هادی وارد مجلس شراب شد زن و بچه باهاش نبودن

اما اون سر بریده که وارد مجلس شراب شد خواهراش بودن بچه‌هاش بودن

همه بودن کس و کارش بودن

یه مرتبه دیدن صدای قرآن بلند شد از یه گوشه مجلس صدای قرآن بلند شد

اون ملعون دو سرا چوب خیزران برداشت هی به لب و دندان امام حسین چوب خیزران می‌زد

زینب کبری می‌دید همه می‌دیدند عده‌ای می‌گفتن یزید قرآن داره می‌خونه نزن

اما یه خانومی به طعنه گفت بزن خوب می‌زنی

به لب و دندانی که پیغمبر بوسید چوب می‌زنی

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *