بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
در رابطه با بحث حدیبیه امروز این آخرین بحثی که مطرح میکنیم
و دیگه نکته خاصی ما اینجا نداریم در تاریخ اهل تسنن و دانشمندان شیعه
با یه خورده اختلاف نه خیلی زیاد اختلاف کمی نقل هستش که
وقتی قرارداد حدیبیه به امضا رسید این سهیل بن عمر این آدم لجبازی بوده
خیلی هم لجباز در عین حال که اومد برای مذاکره اما سفت و سخت
یه وقتی یکی میبینی مثل مثلاً این ابوموسی اشعری لعنت الله علیه
میاد صلحنامه بنویسه همه چیزو به باد میده اما یه آدم سفتی بود حتی من این نقل هم دیدم
که تو بعضی از کتابها وقتی داشتن این مواد این پیمان نامه رو بررسی میکردند این ماده دومش بند دومش
این بود که اگر از قریشیها یه نفر اومد این طرف مسلمونها موظفند
او رو به حکومت مکه برگرداند اما اگر از مدینه به سمت اونور رفت خب حکومت مکه موظف نیست برگرد
میگن یه پسر داشت این سهیل به نام ابوجندل که این ابوجندل مسلمان شده بود
سهیل اینو زندانی کرده بود تو خونه خودش پسر خودشو گرفته بود به باد کتک و بعد شکنجه و زندانی کرده بود
دست و پاشو بسته بود این ابوجندل همین پسر سهیل وقتی فهمیده بود که مسلمونها اومدن نزدیک مکه هستند
به یه طریقی گریخت و خودشو رسوند در حالی که آثار مثلاً قل و زنجیر هم تو دست و پاش بود
اون موقعی که داشتن به تفاهم می رسیدن که این باشه اون باشه
اینطور باشه اونجور باشه یهو این ابوجندلم وارد خیمه شد
این چشم بابا افتاد به پسره رنگ بابا پرید بعد رو کرد به پیغمبر
گفتش که اینم یکی از همونایی که با شما تحویل بدید
پیغمبر فرمود عزیز دلم هنوز امضا نکردیم که که تو بگی این حرفو
گفت نه همینی که من گفتم اگر این نیست کل قرارداد باطل
اصلا ما با شما حرفی نداریم پاشو گذاشت تو یه کفش که این باید باشد و
اینم باید به ما برگردونید و اینا بعد آخر سر آقا رسول خدا دید داره همه چیز میره رو هوا
که ببینید لجبازی سهیل رو می خوام بگم ها میگم خیلی حضرت تلاش کرد که
این پسرش پسر سهیل رو ابوجندل رو نگه داره ولی دید این بابا خیلی سمج و لجبازه
آخر سر حضرت یه چیزایی گفت به این ابوجندل دلش رو آرام کرد
که برو خدا بزرگه من میخواستم یه کاری بکنم ولی خب نشد برو خدا بزرگ ایشالله تو برمیگردی سمت ما
خب وقتی صلح حدیبیه به امضا رسید این سهیل بن امر و یه عده از مشرکین اومدن پیش رسول خدا
گفتند که بعد از قراردادها گفتن جمعی از بردگان و کوته فکران ما در این مدت پیش تو اومدن
خب اونها رو به ما برگردون بعد اینجا دارد پیغمبر غضبناک شد
بعد رو کرد سمت اینها در حالی که چهره آقا رسول خدا سرخ شده بود فرمود
که لتنتهن یا قریش او لیبعثن الله علیکم
ای گروه قریش از این لجاجت دست بردارید
یا اینکه لیبعثن الله علیکم یا اینکه خداوند اگر دست برندارید اگر پاتونو بذارید دوباره توی کفش و..
خداوند مردی که رجلاً امتحن الله قلبه للایمان
خداوند مردی رو که دلش رو قلبش رو به ایمان آزموده کرده بر شما میگمارد
تا اینکه گردنهاتونو قطع بکنه و انتم خارجون علی الدین
در حالی که شما از دین خدا خارج هستید
پیغمبر فرمود یا دست از لجاجت بردارید یا اینکه خدا یک مردی رو برای شما میگمارد میفرستد
که خدا قلبش رو به ایمان امتحان کرده او می آید و گردن شما رو میرنه
ابوبکر بلند شد گفت یا رسول منظورت منم پیغمبر فرمود نه
عمر بلند شد گفت یا رسول الله منظورت از اینکه خدا قلبش رو به ایمان امتحان کرده گردن اینا رو میزنه منم
پیغمبر فرمود نه عمر بشین گفت پس کیه بلکه همون کسیه که نعلین منو داره وصله میکنه
نگاه کردن دیدن نعلین پیغمبر دستان علی بن ابیطالبه داره
داره این نعلین آقا رسول خدا رو وصله میکنه همون علی
علی اون کسیه که خدا قلبش رو به ایمان امتحان کرده و
اگر خدا او رو بگمارد گردن اینها رو قطع میکنه
و سهیل اینطوری لجبازی می کرد و خیلی نامردی بود خب عارضم خدمتتون که
دیگه بحثی ما نخواهیم داشت در این مورد و آقا رسول خدا
بعد از این صلح شروع کردن دیگه یعنی وارد تقریباً سال هفتم میشیم
سال ششم پروندهاش تمام ، و خیلی از مسلمونها ناراحت بودنا سر همین صلح حدیبیه
اما خب حالا جالبه بعضی از این نادونا تو همین کشور میخواستن
برجامو خب همسنگ صلح حدیبیه بکنند
خب پیغمبر اگر یه چیزی داد از اون ور ۱۰ چیز گرفت
شما نادونا ۱۰ چیز دادید هیچی هم نگرفتید یه عده نادون میگن
این برجام همون صلحه ، عجب نادونایی هستند بعد صلح حدیبیه
در نظر خاص آقا رسول خدا قرار گرفت شما این صلح حدیبیاتون اصلاً در نظر رهبری نبود
رهبری خودشو بالا پایین برد که این صلح نشه و نادون واقعاً از نادون
و جالب اینجاست که اون دوره سیاه و تیره و نکبت تمام شد
دوره جدید آقایون میگن میخوایم دوباره برگردیم تو ریل برجام
و غیر از برجام با هیچ چیز دیگهای ما نمیتونیم مملکتو درست بکنیم
آب نیست برق نیست گاز نیست فلان نیست هیچی نیست
باید بریم سراغ برجام آقای رئیسی گفت ما برق داریم آب داریم همه چی داریم
میتونیم گرههارم باز بکنیم..
خدا انشالله هدایت کنه خب عرضم به خدمتتون که یه جمله بگیم
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
روزهای سه شنبه دلهامونو می بریم در خانه حضرت رقیه
به فدای اون خانومی که دوباره بین نامحرم ها افتاد
اون خانومی که دوباره اسیر عرضم خدمتتون که اجانب و اسیره یه عده خونخوار شد
وقتی که وارد شام شدند این نازدانه بی قرارتر شد همش بیقرار بود از کربلا
منتها رسید به شام بیقرارتر شد بیقراریش تو خرابه اوج گرفت
نیمههای شب چنان نالهای از دل بلند کرد که همه خرابه به جوش و خروش افتاد
و عمه جانش زینب کبری هر کاری کرد او را آرام بکنه نشد
بیقراری خوبهها بیتاب خوبه یه جاهایی آدم بیقرار باش
ه یه کاری کرد کاری که من که اعتقادم این نیست که مثلاً سر رو آورده باشند
چرا در ظاهر اینه که سر رو میارن اما در باطن اینه که خود امام حسین هوس کرده این دختر رو ببینه
خود امام حسین دلش میخواد این دختر رو ببینه خود امام حسینه که داره میاد سمت خرابه
که این دل آتش گرفته رو این دل بیقرار رو آرامش بده
همچین که چشمش به سر بریده افتاد صدا زد عمه بیا عمه بیا باب من ز سفر آمده
اما نه به پا بلکه به سر آمده
عمه بیا گم شده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
حسین جان حسین جان