بسم الله الرحمن الرحیم
💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خب خدمت شما بزرگواران عرض کردیم در رابطه با مباحث سال دهم هجرت
و یکی از اتفاقات مهمی که در این سال میافته اینه که
امیرالمومنین علی علیه السلام مامور میشند به سمت یمن
و حالا اونجا معجزاتی که از حضرت صادر میشه باید یه وقتی ایشالله حالا الان که دیگه نمیشه
منتها تو یه دوره جدیدی بحث شد اینا رو تو اون قالب بیاریم
که حضرت اونجا چه معجزاتی داشتند که سبب میشه اینها یک روزه این خودش حالا بحث مهمیه
یک روزه اینها همه مسلمان بشند و خب مولا علی علیه السلام
حرکت میکنه سمت مکه بعد از اینکه کارش تموم میشه حرکت میکنه سمت مکه
و خب جالب اینجاست عده ی کثیری از مردم یمن هم شرکت می کنند
امیرالمومنین وقتی متوجه میشن که خب پیامبر خدا قصد شرکت در حج داره
و این حج آخر رسول خدا هست معروف به حجة الوداع
که خود مولا علی علیه السلام حرکت میکنند تا خودشونو برسونند به آقا رسول خدا
در حالی که ۳۴ تا قربانی همراه داشتند و میان از سمت منطقه نجران عبور کنند
اونجا یه کاری هم میکنند من روی الفاظ دقت میکنم که شما رو برسونم به یه جایی
جزیهها رو میگیرند جزیهها یه سری پارچهها بوده
پارچههایی رو از این مسیحیهای نجران میگیرند و اینها تو مباهله که اومدن
پس مباهله مال سال دهم نیست تو سال نهمه یا هشتمه
یا بالاخره دیگه آره مال سال دهم نیست خب این پارچهها رو میگیرند
و حرکت میکنند سمت مکه به سرعت به جانب مکه حرکت میکنند
نزدیکی مکه خدمت آقا رسول خدا میرسند آقا امیرالمومنین
خیلی پیغمبر خوشحال میشه خیلی خوشحال میشه
از مولا میپرسه که علی جان چه جوری نیت کردی چون مولا باید محرم بشه
دیگه گفت چه جوری نیت کردی که آقا امیرالمومنین فرمود
عرضه داشتند که من موقع احرام به نیت شما احرام بستم
گفتم اللهم احلالاً کاحلال نبیک
بارالها به همون نیتی که پیامبر تو احرام بسته منم احرام بستم
احرام میبندم بعد پیغمبر رو آگاه میکنند از قربانیهایی که به همراه آوردند
گفتن آقا جان من ۳۴ تا قربانی آوردم پیامبر میفرماید
خب پس علی جان تکلیف منو تو در اینجا یکیه چون نیتت مثل منه قربانیم
آوردی ما باید تا لحظه کشتن قربانیها در حالت احرام باقی بمونیم
بعد دستور میدن که علی جان برو سربازانت رو که حالا اونجا رها کردی اومدی
چون آقا امیرالمومنین سربازان رو میسپارند به یکی از افسران خودشون
به یکی از مسلمونا میسپارند که بعد خودشون تنهایی میان پیش آقا رسول خدا
آقا رسول خدا میفرماید حالا برو پیش سربازان خودت و اونها رو با خودت بیار
امیرالمومنین میان یه مرتبه مواجه میشن با یه صحنهای
میبینن تمام پارچههایی که از نجران طبق قرارداد روز مباهله گرفته بودن
همه بین سربازا تقسیم شده همشون این پارچهها رو به عنوان لباس احرام به تن کردن
خب امیرالمومنین خیلی ناراحت میشن خیلی خیلی عصبانی میشن
میگن که به اون جانشین خودشون میگن چرا این پارچهها رو تقسیم کردید
ما باید اینا رو تحویل پیغمبر میدادیم چرا اینا رو تقسیم کردی بین سربازا
میگه که من چیکار کنم یا امیرالمومنین اینا اصرار کردن به من
این پارچهها رو به طور امانت به اینها بدم بعد از انجام مراسم حج اینا رو پس بگیرم
امیرالمومنین میفرماید تو چنین اختیاری نداشتی امیرالمومنین عدالتشو ببینید
به هیچ وجه تو احکام الهی تو اینجور مسائل با هیچکسی شوخی نداره
حتی با دختر خودش که حالا جریان گردنبند معروفه
که حالا سرجاش باید بگیم که امیرالمومنین میاد از بیت المال حالا بعدا میگیم
حضرت میفرماید تو چنین اختیاری نداشتی همه پارچهها رو از اینها گرفت اینا تنشون بود
حضرت فرمود همه رو در بیارید به عنوان لباس احرام پوشیده بودن
حضرت فرمود همه رو در بیارید اینا رو بستهبندی کردن
بعد تو مکه تحویل آقا رسول خدا دادن اون گروهی که همیشه از عدالت امیرالمومنین اذیت میشدند
رنج میبردن اینا اومدن خدمت آقا رسول خدا و ابراز ناراحتی کردن
هی مدام تو گوش هم میخوندن می گفتند علی سختگیره علی چیه علی فلانه
که بعد پیامبر خیلی ناراحت شدن از این حرفا فرمودند که
بدگویی درباره علی ممنوعه درباره علی کسی حق نداره بد بگه
دست بردارید از بدگویی درباره علی.. علی در رابطه با اجرای دستور خدا با کسی شوخی نداره
بیپروا است علی یعنی اینکه اینجا کوتاهی نمیکنه
و اهل تملق و مداهنه نیست علی علیه السلام شوخی نداره با کسی که
بعد حالا آقا رسول خدا ببینید من مجبورم هی یه خورده برم اینورو بگم یه خورده برم عقب
حالا آقا رسول خدا این حج آخرشه خود رسول خدا وقتی که میخواست
از مدینه حرکت بکنه دستور داد که فراخوان بدید
که من پیغمبر میخوام در این حج شرکت بکنم
در این مراسم بزرگ شرکت بکنم و کاملاً آگاهتون بکنم نسبت به مناسک و اینها
هر کسی که میخواد شرکت کنه یه گروهی یه عدهای
ذوق و شوق هزاران نفر تو اطراف مدینه خیمه زدن همگی در انتظار حرکت پیغمبر
پیغمبر ۲۶ ذیالقعده ابوودوجانه رو جانشین خودشون قرار دادن تو مدينه بعد نزدیک ۶۰ تا قربانی همراه خودشون برداشتن
آوردن به سمت مکه به حنیفه که رسیدن رسیدن دو تا پارچه ساده
از مسجد شجره احرام بستن بعد موقع احرام بستن اون جملات رو میگفتن
لبیک اللهم لک لبیک به هر کسی که میرسیدن این ذکر رو میگفتند
به بلندی میرسیدن این ذکر رو میگفتند مرتب مدام این ذکر رو میگفتند
روز چهارم رسیدن به مکه آقا رسول خدا مستقیم وارد خانه خدا شدند
اونجا استعلام میکنن به حجرالاسود کردن ببینید دستومالیدن
دست کشیدن به اون سنگه که حالا این سنگ سنگ بهشتی بوده
حضرت آدم آورده بعد حضرت ابراهیم علیه السلام زیر پای خودش قرار میداد
به چه شکل بوده اینطورم آوردن که حضرت ابراهیم میخواست
این دیوار ببره بالا این سنگو زیر پای خودش قرار میداد
حالا الانم رسم اینه که میان دست میذارن روی اون سنگه
یه نوع پیمان بستن هست با ابراهیم ، که ابراهیم وار تا پای جان در راه آیین توحید باید کوشا باشیم
خب پیامبر استعلام کردن به حجرالاسود و ۷ بار ببینید میخواست آموزش بده
اون اضافهها و اون خرافات و اینا همه جمع بشه
هفت بار طواف کعبه کردند بعد اومدن نماز طواف خوندن
بعد پشت مقام ابراهیم قرار گرفتن دو رکعت نماز خوندن
بعد از نماز شروع کردن سعی صفا و مروه کردند بعد رو کردن به زائرا
اینجا خیلی مهمه فرمودند کسانی که همراه خودشون قربانی نیاوردند
برن اونجا تقصیر کنند یعنی مو یا ناخنشونو کوتاه کنن
از احرام خارج بشن به این میگن عمره مفرده و دیگه همه چیزایی که حرام بوده بهشون تا الان
همه با این تقصیر حلال میشه اما من و افرادی که همراه خودم قربانی آوردهاند
حالا ظاهرا اینه که کسای دیگه بقیه تو جریان نبودن قربانی با خودشون نیاوردند
و فرمود من و کسانی که همراه خودشون قربانی آوردند
باید به حالت احرام باقی بمانند تا لحظهای که قربانی خودمونو سر ببریم
خب اینجا یه عدهای حالشون بد شد ای خدا بگم این یه عده رو چیکار کنن
بعد عذر اینا چی بود اینها میخواستن ادامه بدن که بعدها نگن
که ما نتونستیم و اینها ما محروم شدیم از همراهی و اینها
رسول خدا میگه احکامتو انجام بده دستوری که وظیفت انجام بده
وظیفهای که به گردنت انجام بده رسول خدا فرموده اینجوری
اینا یه عدهای بهشون سنگین اومد گفتن که بر ما گوارا نیست که پیغمبر در احرام باشه ما از احرام خارج بشیم
چیزهایی که بر او حرامه بر ما حلال باشه گفتن که بعضیاشون گفتن
آخه صحیح نیست بعضیا گفتن منظورم عمر گفتش که بر ما صحیح نیست
ما جز زائران خانه خدا باشیم ولی قطرههای آب غسل از سر و گردن ما بریزه پیغمبر چشمش به عمر افتاد دید عمر هنوز در احرامه
از احرام خارج نشده فرمود آیا تو قربانی همراه خودت داری گفت نه
آقا فرمود پس چرا از احرام خارج نشدی گفت برا من گوارا نیست
که از احرام خارج بشم ولی شما به حالت به همون حالت باقی بمانید
پیامبر فرمود شما نه حالا بلکه پیوسته بر همین عقیده باقی خواهید ماند
تو نه حالا بلکه همیشه بر این حال هستی تو همینی همش از من جلوتر میری
بدعتهایی که عمر آورد تو دین خدا ببینی چیه حالا بعدا میگیم
بعداً خدمتتون میگیم اینا رو پیامبر فرمود که خیلی ناراحت شد از این رفتار عمر خیلی ناراحت شد و امثال عمر
خیلی ناراحت شد فرمود که اگر آینده برای من مثل گذشته روشن بود
از دودلی و تردید بیجای شما اطلاع داشتم منم مثل شما بدون اینکه قربانی همراه داشته باشم
میومدم زیارت خانه اما چه کنم من قربونی دارم به فرمان خدا که میگه
حتی یبلغ ….. باید تو حالت احرام بمونم تا روز منا قربانی خودم رو در قربانگاه سر ببرم
ولی هر کس که قربانی همراه نیاورده باید از احرام خارج بشه
و اونچه را که انجام داده عمره محسوب میشه بعداً اگر خواستید برای حج احرام ببندید
بعداً سال بعد الان که نیاوردید ، قصه اینه ببینید اینجوریه داستان اینه
یه عدهای هیچ وقت متعادل نیستند اونهایی که جلو میزنن اینا المتقدم لهم ولمتأخر عنهم ..
خدا به آبروی محمد آل محمد به ما توفیق بده که هیچوقت جلو نزنیم
هیچ وقتم عقب نمونیم اونی که ضامن سعادت ما هست همراهی با رسوله
صلی الله علیک یا امیرالمومنین
ببینید این که آقا امیرالمومنین فرمود من همونی که پیامبر بست
به همون نیتی که پیامبر حج کرده منم به همون نیتم
آقا امیرالمومنین لحظهای نه تندروی کرد نه لحظهای اصلاً رفتار و کردارش
عین حق بود علی مع الحق والحق مع علی
وقتی اون دومی عمر بن خطاب وارد خانه وحی شد
لگد زد به در اون دری که جبرئیل احترام میکرد بدون اجازه وارد بر اون بیت نمیشد
بدون اجازه وارد اون خونه نمیشد اصلاً من چرا بگم جبرئیل
بالاتر از جبرئیل نبی مکرم سید کائنات فخر کائنات پیامبر اعظم
وقتی میخواست وارد بشه در میزد تا اجازه نمیداد فاطمه زهرا وارد بر اون خانه نمیشد
هی مرتب می گفت السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
آیا سزاوار بود که با لگد با لگد این شخص وارد بشه و بعد جولان بده
میگه که وقتی وارد خانه امیرالمومنین شد حضرت او رو گرفت یقه او رو گرفت
فرمود اگر پیامبر من رو دستور نداده بود کاری میکردم با تو
طوری با تو رفتار میکردم که اصلا جرات نمی کردی
استاد ما میفرمود وقتی شنید امیرالمومنین مامور به صبر هست
فهمید که دیگه علی هر کاری بکنه علی علیه السلام هیچی نمیگه
اینجا دارد جسارتش بدتر شد جسارتش دو برابر شد چندین برابر شد
یه کاری کرد امیرالمومنین تا آخر عمرش هی صدا میزد هی سر به چاه میبرد
الا ای چاه گلم یارم را گرفتن
امان امان داد بیداد
زهرا جان زهرا جان