بسم الله الرحمن الرحیم
✨️الحمدالله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله و سلم
?داستان حضرت یوسف علیه السلام
از علی بن ابراهیم روایتی هست که میفرماید پادشاه مصر خوابی دید
وقتی از خواب بیدار شد تمام وزیر وزرای خودش رو در گرد خودش جمع آوری کرد
و به اونها گفت که من در خواب دیدم هفت گاو فربه رو که گاو چاق رو که این هفت گاو چاق رو ۷ گاو لاغر میخوردند
و دیدم هفت خوشه سبز که هفت خوشه خشک بر اونها پیچیده شده بودند
و غالب شده بودند خب این تعبیر خواب من چی است این چه معنایی داره
فتوا بدید از این خوابی که من دیدم اگر بلدید
اونها خب نمیدونستن تعبیر خواب رو گفتم که قربان شما اعلیحضرت این از خوابهای پریشانه
ما که تعبیر خوابهای پریشان نمیدانیم اون کسی که هفت سال پیش جناب یوسف خوابشو تعبیر کرده بود
که تو ساقی پادشاه میشی آزاد میشی جایگاهی پیدا میکنی در کنار پادشاه ایستاده بود به یک مرتبه یاد جناب یوسف افتاد
عه عه ببین ما اون هفت سال پیش قرار بود او رو در نزد پادشاه یاد کنیم چه جور شیطان یاد او را از ذهن ما برد
رو کرد به پادشاه گفت اعلیحضرت من این تعبیر خواب شما رو میگم
منتها من رو به زندان بفرستید تا از یوسف حکیم از یوسف معبر تعبیر خواب شما رو معلوم بکنم
وقتی به نزد جناب یوسف اومد تو زندان خیلی خوشحال و شاد
فریاد میزد میگفت یوسف ای بسیار راستگو ای بسیار راست کردار
جناب پادشاه خواب دیده خواب دیده ۷ گاو فربه رو که اینها رو ۷ گاو لاغر می خورند
خواب دیده هفت خوشه سبز رو که هفت خوشه خشک بر اونها پیچیده شده و غالب شده بودند
تعبیر این خواب رو بگو من برگردم به نزد پادشاه و اصحابش و به اونها بگم
شاید که اونها بفهمن فضیلت و بزرگواری تو رو
جناب یوسف فرمود زراعت کنید کشاورزی کنید هفت سال پیاپی با نهایت اهتمام با نهایت تلاش کوشش
اونچه درو کردید تو این ۷ سال در خوشه خودش بذارید خوردش نکنید
که یه وقت کرم درش نیفته و خراب نشه مگر به قدری که تو همون سالها شما بخورید
مثلاً برای سال اول بخورید بعد از این ۷ سال ۷ سال دیگر خواهد آمد که قحطی شدید
حتی یه قطره آب از آسمان نازل نمیشه که این قحطی بسیار شدید هستش
بعد ذخیره اون ۷ سالی که جمع کردید رو در این ۷ سال خشکسالی و قحطی استفاده کنید
تا اینکه بعد از اون ۷ سال قحطی سالی خواهد آمد که بارانی برای مردم بسیار ببارد
و میوه و حاصل بسیاری داشته باشه این شخص برگشت به نزد پادشاه و اونچه که جناب یوسف فرموده بود عرض کرد
پادشاه گفت فوری تند سریع برید جناب یوسف رو به نزد من بیارید
این مرد جایگاهش زندان نیستش که وقتی که به نزد یوسف اومد گفت پادشاه حکم آزادی تو رو صادر کرده
گفتش که نه من از زندان بیرون نمیام تو اول برو به نزد پادشاه
به پادشاه بگو که این جریان زنانی که زلیخا حاضر کرده بود وقتی من رو دیدن دستهاشون رو بریدن
این داستانش چیه خواست بگه که یعنی اون زنها رو صدا بزنید زلیخا رو صدا بزنید و این داستان من رو از اونها بپرسید
اونها مطلعاند اونها باخبرند که میدونن من با درخواست زلیخا مخالفت کردم و آنها چه بلایی سر من آوردند
پادشاه مصر زنها رو طلبید و به اونها گفت داستان شما چیه قصه شما چیه
اونها گفتند که ما خدای متعال رو تنزیح میکنیم سبحان الله
و یوسف رو در هیچ امر سویی در هیچ امر بدی ما ندیدیم
او با درخواستهای ما مخالفت کرد زلیخا بلند شد گفت که حق ظاهر شد
جا الحق و زهق الباطل
گفت پادشاهها من یوسف رو به سوی خودم خواندم اما او از جمله راستگویان بود او پاکدامنی کرد
حضرت یوسف هم وقتی که مطلع شد گفت من نخواستم اینها خجالت زده بشن شرمنده بشن
غرض من از این کار این بود که پادشاه بدونه شوهر زلیخا بدونه که من در غیبت او به او خیانت نکردم
خدا هدایت نمیکنه مکر خیانت کنندهها را کسی خیانت کنه خدا او رو هدایتش نمیکنه
و اما بدانید من خودم هم خودم رو از بدی بری نمیدونم نمیگم که من خیلی بالا هستم
نفس من من رو بسیار امر میکنه به بدی الا ما رحم ربی
مگر در وقتی که رحم کنه پروردگار من خدای من پروردگار من هم آمرزنده است هم مهربانه
پادشاه گفت یوسف رو به نزد من بیارید تا اینکه من او رو به عنوان افراد برجسته حکومتی انتخابش کنم
وقتی یوسف علیه السلام آمد نگاهش به جناب یوسف افتاد شروع کرد به صحبت کردن
این انوار عقل و نیکی و صلاح و رشد و دانایی از پیشانی از صورت جناب یوسف برجسته شده بود
و این انوار خودش رو نشون میداد این پادشاه تا این انوار رو دید این بزرگی و جلالت رو در چهره جناب یوسف دید
گفت که امروز شما نزد ما دارای منزلت و جایگاه خاصی
شما امین ما هستی شما هر حاجت که داری از ما طلب کن
جناب یوسف گفت من حاجتی ندارم الا اینکه شما من را امین قرار بدید بر هزینهها خزائن مملکت را به من بسپارید
انبارهای زمین مصر رو که همه حاصل زراعتها هستش من جمع آوری بکنم در اونها تا من حفظ کننده و نگهدارنده باشم
و دانایم به اونچه که مصرف میکنم خب جناب پادشاه این امر مهم کشوری رو به جناب یوسف واگذار کرد
جناب یوسف دستور داد که انبارها را از سنگ و ساروج بنا کردند
امر کرد که زراعتهای مصر رو درو کنند و هر کس به قدر قوتش برداره باقی رو در خوشه بگذار خرد نکنه
و همه اینها در انبارها ضبط بشن مدت ۷ سال این کار رو میکرد
وقتی ۷ سال فراوانی و اینها گذشت هفت سال خشکسالی درآمد
اون خوشهها رو که ضبط کرده بودند سال اول اینها رو استخراج کردند و از اینها استفاده کردند
دارد که از تمام اطراف عالم همه مردم به سوی مصر میاومدن و از جناب یوسف علیه السلام طعام میگرفتند.
انشالله ادامه مطلب برای جلسه آینده .
?جهت دریافت صوت ?
به کانال میثم ذوالقدر در پیامرسان ایتا مراجعه نمایید.