حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️ الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله و سلم

? داستان حضرت صالح علیه السلام و قوم ثمود

درباره جناب صالح علیه السلام آیات کریمه‌ای هست می فرماید

نسبت به دروغ دادند قوم ثمود پیغمبران ترساننده رو

گفتند آیا بشری از ما یکی رو همه ما مطابعت کنیم اگه بخوایم او رو متابعت کنیم در گمراهی و دیوانگی خواهیم بود

کتاب خدا پیغمبری بر او فرود اومده در میان ما آخه آدم قحطی بود

که او پیغمبر بشه گفتن او بسیار دروغگو و طغیان کننده است

حضرت صالح علیه السلام در میان این‌ها ۱۰۰ سال موند و اون‌ها این حرف‌ها رو زدن این حرف‌ها برای تکذیب کنندگان بود

خداوند منان هلاک نمی‌کنه قومی رو تا اینکه بفرسته به سوی اون‌ها پیش از هلاک شدن پیغمبران رو

که حجت خدا رو بر اون‌ها تمام بکنه خداوند حضرت صالح رو به سوی این‌ها فرستاد

حضرت صالح این‌ها رو به سوی خدا خواند اون‌ها حضرت رو اطاعت و اجابت نکردند طغیان کردند

طغیانشون بزرگ شد گفتن ایمان نمیاریم به تو تا اینکه از این سنگی که در دل کوه هست یک شتر ماده که ۱۰ ماهه آبستن هست برای ما بیرون بیارید

باشه اگه این کارو کردی ما ایمان میاریم اون‌ها این سنگ رو تعظیم می‌کردن می‌پرستیدن

این سنگی که در دل کوه بود نزدش هر سال قربانی‌ها می‌کشتند

حضرت صالح از خداوند متعال خواست خدا هم برای اون‌ها همونطوری که اون‌ها خواسته بودند

ناقه‌ای ۱۰ ماه آبستن بیرون آورد خدا وحی کرد به سوی حضرت صالح که یا سال خدا مقرر کرده

برای این ناقه که یک روز آب مخصوص او باشه یه روزم مخصوص مردم

اون روزی که آب خوردن ناقه هست هیچ حق نداره از آب شهر بخوره

از آب چشمه‌ها بخوره این آب فقط مخصوص اینه

شماها بیاید این رو بدوشید و از شیر او استفاده کنید در اون روزی که نمی‌تونید آب بخورید

همه مردم از شیر او استفاده می‌کردند روز دیگه که می‌شد اهل شهر و حیوانات بر سر آب می‌رفتند و در اون روز آب می‌خوردند

ناقه شتر دیگه در اون روز آبی استفاده نمی‌کرد

بر این حال موندن تا اینکه این‌ها بر خدا طاغی شدند یه عده‌ای رفتن کنار دیگران نشستن

گفتند بابا پی کنید این شتر رو تو راحت بشیم از دستش ما راضی نمی‌شیم اینکه یه روز آب مخصوص او باشه یه روز مخصوص ما باشه

کی گفته این حرفو از کجا درآوردن این حرف رو که این شتر یه روز آبش شهرو بخوره ما به این راضی نیستیم

گفتن حالا چه کسی جرات داره بره این کار رو بکنه که این حیوان رو بکشه

اما اگر کسی باشه این کارو بکنه ما پاداش بهش می‌دیم

اومدن به نزد مرد سرخ روی سرخ موی کبود چشمی که فرزند زنا بود

نام او قَدار بود یا قُدار پدرش معلوم نبود برای او مزدی قرار دادن گفتن متوجه شتر شو و شتر را از پای درآور

او بر سر راه شتر نشست وقتی این شتر از آب خوردن فارغ شد خواست برگرده

ضربتی بر او زد اثر نکرد ضربت دوم رو بر او وارد کرد این ناقه به پهلو افتاد روی زمین

فرزند این شتر گریخت و به کوه بالا رفت سه مرتبه به سوی آسمان فریاد زد

قوم صالح اومدن همه قوم در این ضربتی که قدار وارد کرد بر این حیوان و این حیوان رو کشت شریک شدن

به این گونه که اومدن راضی شدن به فعل او

این شتر رو گوشتش رو کباب کردن همه خوردن همه اهل شهر از گوشت این ناقه خوردن

اظهار رضایت کردند به به و چه چه کردن گفتن عجب کبابی

حضرت صالح علیه السلام وقتی این حال این‌ها رو مشاهده کرد که این آیت خدا رو کشتن و گوشتشو کباب کردن و خوردن

خیلی اظهار ناراحتی کرد اومد بین این‌ها گفت چه باعث شد که شما این کار رو بکنید

نافرمانی پروردگار خودتونو بکنید خداوند به حضرت صالح وحی کرد که یا صالح قوم تو طغیان کردند

کشتند ناقه رو اون ناقه‌ای که من خدا فرستاده بودم حجت باشه برای این‌ها

آخه این ناقه که بر اون‌ها ضرری نداشت بزرگترین منفعت‌ها برای این‌ها بود از این ناقه

یا صالح بگو به این‌ها من عذاب خودم رو بر این‌ها می‌فرستم تا سه روز دیگه

اگر توبه کردند برگشتند توبه‌شون رو قبول می‌کنم و عذاب را از اون‌ها منع می‌کنم

اگر توبه نکردند برنگشتن روز سوم عذاب خودم رو بر اون‌ها می‌فرستم

جناب صالح میان این‌ها اومد پیام خدا رو به این‌ها رساند

این‌ها وقتی سخنان صالح رو شنیدن کفر و طغیان شون زیاده از سابق شد

گفتن صالح اونچه که وعده کردی بیار به سوی ما اگر راست میگی

اگر از راستگویانی وعده‌ای که دادی رو بیار حضرت صالح گفت ای قوم من یه نشونه بهتون میدم

برگردید فردا صبح شما بیدار می‌شید در حالی که صورت‌هاتون همه زرده

روز دوم از خواب بیدار خواهید شد در حالی که صورت‌های همه شما سرخ خواهد بود

سومین روز از خواب بیدار خواهید شد در حالی که روح‌های شما همه سیاه خواهد بود

اینا فردا صبح وقتی بیدار شدن دیدن بله صورت‌ها همه زرده

گفتن حرف صالح درست در اومد ها

گفت صورتاتون زرد میشه زرد شده‌ها اما ما حرف صالحو قبول نمی‌کنیم ولو اینکه راست گفته

به او ایمان نخواهیم آورد روز دوم شد این‌ها از خواب بیدار شدند دیدم صورتها همه سرخ گفتن ما چجود دست از پرستیدن بتهای خودمون برداریم

خدای صالح رو بپرستیم آخه این بت‌ها بت‌هاییه که پدران ما اونا رو پرستیدن

ما راضی نمی‌شیم اونچه که پدران ما پرستیدن اون‌ها رو رها بکنیم

روز سوم شد در حالی که صورت‌های این‌ها همه سیاه شده بود

اومدن کنار هم نشستن نگاه به صورت‌های هم کردن گفتن اونچه که صالح گفته بود همه واقع شد

منتها ما باز هم ایمان به او نمی‌آریم چرا باید بهش ایمان بیاریم

عجب مردم سیاهدلی بودن عجب مردم سنگدلی بودن این همه معجزه دیدند و ولی باز هم این‌ها کرنش نشون ندادند

خیلی جالب هست در تمام این مدت در این سه شبانه روز

هم هنود کرده بودند یعنی آماده کرده بودن خودشون رو

کفن کرده بودن خودشون رو یعنی آماده وقوع عذاب بودند

نازل شدن عذاب بودن نصف شب شد جبرئیل به نزد این‌ها اومد

نعره‌ای بر اون‌ها زد که پرده گوش‌هاشون دریده شد دل‌ها شکافته شد

جگرهای این‌ها پاره پاره شد و این‌ها همگی در یک چشم به هم زدن مردند هیچ صاحب صدایی دیگه در میان این‌ها نموند

خدا همه رو هلاکت صبح کردن در خانه‌ها و خوابگاه‌های خودشون در حالی که مردگان بودند

خدا با اون صدا آتشی فرستاد همگی رو سوزوند و این بود قصه قوم حضرت صالح علیه السلام.

 

?جهت دریافت صوت ?

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *