حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️ الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و سلم .

💫 داستان حضرت ابراهیم علیه السلام

عرض کردیم خدمت شما بزرگواران خدا امر کرد به ابراهیم که دست اسماعیل و هاجر رو بگیر به حرم من بیار

اونها رو اونجا مستقر کرد و امداد های الهی رسید اوضاع و احوال سامان گرفت.

بنابر بعضی از روایات خداوند امر کرد به ابراهیم که حج بیار اسماعیل را هم با خودت ببر برای حج

این دو بزرگوار سوار بر شتر سرخی شدند کسی هم با اونها همراه نبود جز جبرئیل

وقتی به نزدیکی حرم رسیدند گفت ابراهیم فرود بیا با اسماعیل غسل کن بعد وارد حرم شو

اون بزرگواران این کار رو کردند صدا به تلبیه بلند کردند چهار تا تلبیه ای که پیغمبران می‌گفتند

گفتند بعد جبرئیل اینها رو حرکت داد به باب الصفاء از شتر پیاده شدند

جبرئیل ایستاد و رو به کعبه الله اکبر این دو بزرگوار هم گفتند الحمدالله خدا رو به بزرگی یاد کردند

بر خدا ثنا کرد اون بزرگواران هم مثل همون کار را انجام دادند جبرئیل روانه شد و اون بزرگواران هم روانه شدند

با حمد و ثنا و تعظیم خدا تا اینها رو به نزد حجرالاسود آورد امر کرد دست بر اون بمالید

اون رو ببوسید هفت شوت اونها رو طواف داد در موضع مقام ابراهیم اینها رو نگهداشت

فرمود امر کرد به نماز کردن دو رکعت نماز خوندند همه مناسک حج رو آموخت و اون دو بزرگوار هم انجام دادند.

وقتی از اعمال حج فارغ شدند امر کرد به ابراهیم که برگرد و اسماعیل رو تنها در مکه بگذار

سال بعد به خداوند امر کرد به ابراهیم دوباره به حج بیا خانه کعبه رو هم بنا کن

که قبل از این خانه‌ ای بود به مانند خانه خراب شده یه اثری از خانه بود خانه کاملی نبود

پی‌های این خانه معلوم و معروف بود عرب وقتی که برگشتند ازحج

حجشون تموم شد اسماعیل علیه السلام این سنگها رو جمع کرد در میان کعبه انداخت

خدا امر کرد که به ابراهیم خانه رو بنا کن ابراهیم علیه السلام اومد گفت پسرم آماده‌ ای

گفت بله شروع کردند خاکها و سنگها رو برداشتند به اساس اصل رسیدند.

زمین کعبه یه سنگ سرخی بود خدا وحی کرد روی سنگ سرخ خانه رو بنا کنید

چهار تا ملک هم فرستاد که ابراهیم و اسماعیل رو در ساخت خانه کمک بکند

این چهار تا ملک سنگها را به دست ابراهیم و اسماعیل می‌دادند اونها هم سنگها رو می‌گذاشتند

دوازده ذراع ارتفاع پیدا کرد دو تا در برای این خانه قرار دادند که از یکی داخل و از دیگری خارج بشوند

برای این خانه عتبه گذاشتند بر درهای این خانه حلقه‌های آهنین آویختند کعبه پرده نداشت حالت عریان بود.

وقتی که حاجی ها میومدند برای حج یک قبیله‌ ای به نام قبیله همیر هم وارد مکه شدند

حج به جا آوردند در میان این حاجی ها یک خانمی بود به همراه شوهرش که شوهرش توی این حج تو این سفر از دنیا رفت.

حضرت اسماعیل علیه السلام از این خانم خوشش اومد و به او پیشنهاد ازدواج داد

او هم قبول کرد ازدواج سر گرفت زنی بود بسیار موافق و دانا که وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام به حج اومد

اسماعیل به طائف رفته بود برای جمع آوری آذوقه اومد سر بزنه به اسماعیل این خانمه اومد جلو دید یه پیرمردی که سر و روش گردآلود شده

حضرت ابراهیم علیه السلام بهش گفت خانم حالتون چطوره؟ گفت حالمون خیلی خوبه الحمدالله

گفت اسماعیل کجاست؟ زنه شروع کرد تعریف کردن گفت خدا خیرش بده رفته طائف غذا بیاره

از احوال اسماعیل پرسید گفت خیلی شوهر خوبیه خیلی خوبه با خانمش مدارا می‌کنه کمک می‌کنه

از کدام قبیله ای ، قبیله همیر

ابراهیم برگشت اسماعیل رو ندید اما یه نامه داد به خانومه گفت شوهرت که اومد این نامه رو بهش بده

اسماعیل وقتی برگشت از طائف به نزد همسرش، همسرش نامه رو داد نامه رو که دید گفت فهمیدی اون پیرمرد کی بود؟

گفت نفهمیدم ولی خیلی آدم بود جالب اینجا بود شبیه تو هم بود

گفت خدا خیرت بده پدر من بود بابای من بود که اینجا یه افسوسی خورد یه آهی کشید

گفت چرا آه کشیدی چرا ناله زدی گفت برای اینکه می‌ترسم یه وقت کوتاهی نکرده باشم در خدمتش

این زن عاقله به اسماعیل پیشنهاد داد گفتش که این کعبه دو تا در داره سزاوار هست ما دوتا پرده بیاویزیم از هر طرف

خوبه این کارو بکنیم گفت بله دو تا پرده ساخت به طول دوازده ذراع اینها رو داد به اسماعیل

اسماعیل اینها رو آویخت زنه خوشش اومد گفت چقدر خوبه که کعبه پرده داشته باشه

از این حالت عریانی خارج بشه این سنگها بد نماست و لذا پشمهای خیلی زیادی رو فرستاد میان قبیله خودش

گفت اینها رو بریسند و این هم شد سنتی که خانمها همت می‌کنند یاری می‌کنند این پرده‌ها رو درست کردند

آویختند یه گوشه‌ ای از کعبه پرده نداشت که اون رو هم با برگ خرما و اینها پوشوندند.

اعراب وقتی که به مکه اومدند از این صحنه خیلی لذت بردند و به همین جهت به عمارت کننده این خانه هدیه دادند

از این هدیه‌هایی که جمع شد و اینها دوباره جمع آوری کردند اون قسمتی هم که پرده نداشت اون رو هم پرده انداختند

کعبه سقف نداشت اسماعیل ستون‌هایی رو قرار داد مانند همین ستون‌هایی که شما می‌بینید

از چوب سقفش رو به چوبها و جریده ها درست کرد و گل بر اون مالید سقف هم کامل شد.

عربها برای سال بعد که به حج اومدند خانه رو کامل دیدند و لذا هدیه‌ها رو هم زیادتر کردند

اسماعیل نمی دونست اصلاً با این هدیه‌ها چیکار کنه.

خدا وحی کرد که اسماعیل این گاو و گوسفندایی که هدیه آوردند اینها رو تهیه کن

بکش غذا درست کن به حا جی ها بده حاجی ها بخورند.

آب نبود آب کم بود شکایت کرد اسماعیل از کم آبی خدا وحی کرد به ابراهیم

یا ابراهیم برو و برای حاجی ها تو اون قسمتی که معروف هست چاه بکن

او هم اومد چاهی رو حفر کرد جبرئیل آمد به ابراهیم گفت به ته چاه برو

گفت گلنگ رو بردار به این چهار قسمت بکوب او هم همین کار رو کرد و گفت وقتی که می کوبی بسم الله بگو

بسم الله گفت چشمه‌ ای جاری شد و گفت از این آب بیاشام

دعا کن که خدا برکت بده در این آب برای فرزندانت.

جبرئیل و ابراهیم از چاه بیرون اومدند گفت حالا یه خورده از این آب بر سر و بدنت بریز

طواف کن دور کعبه که این آبی هست که خدا به فرزند تو اسماعیل عطا کرده

ابراهیم علیه السلام از این سفر برگشت اسماعیل پسر خوب و مودب او ، او رو مشایعت کرد تا بیرون حرم ابراهیم رفت

عرض به خدمتتون که خداوند به اسماعیل علیه السلام از اون زن همیریه فرزندی عطا کرد.

اسماعیل هم بعد از اون زن چهار زن به عقد خودش درآورد از هر کدوم از اونها چهار پسر به او عطا کرد.

 

🎙جهت دریافت صوت 👇

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *