حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️ الحمدالله رب العالمین والصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آل و سلم

💫 داستان حضرت ابراهیم علیه السلام

در خصوص جناب ابراهیم صلوات الله علیه که مامور شد فرزندش اسماعیل رو ذبح بکنه جلسه پیش سخن گفتیم

نکاتی باقی موند که به این نکات می پردازیم.

از نبی مکرم ختمی مرتبت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم فرمایشی هست که می‌فرمایند

انا ابن ذبیحین من فرزند دو ذبیحم

اینکه این دو ذبیح چه کسانی هستند در روایات مختلف ذکر شده

یکی از روایات می‌فرماید این دو ذبیح یکیشون اسماعیل هست پسر حضرت ابراهیم خلیل الرحمان

که میشه جد آقا رسول الله

دومین از اون ذبیح ها عبدالله هست فرزند عبدالمطلب بابای آقا رسول الله

در یه روایت هم می فرماید یکی شون اسماعیل هست جد آقا رسول الله

دومین از اون ذبیح ها اسحاق هست یعنی عموی آقا رسول الله

که میشه برادر اسماعیل اون‌هایی که اعتقاد دارند به این عبدالله

حکایتشون از این قراره میگن خب اسماعیل که داستانش مشخصه

پسر بردباری بود که خدا بشارتش رو به ابراهیم داد

وقتی متولد شد کنار پدر راه می‌رفت پدر یه نگاهی به قد و قامت پسر کرد

گفت فرزندم پسرم در خواب دیدم که تو رو ذبح می‌کنم نظرت چیه

چی مصلحت می‌دونی گفت بابا جان به اونچه که مامور شدی عمل کن

نگفت به اون چه دیده‌ای ها می دونه امر امر امر الهیه

انشاالله من را از صابران خواهی یافت تصمیم بر ذبح فرزند گرفت که خدای به جبرئیل دستور داد

جبرئیل قوچی یا گوسفندی رو از جانب کوه ثبیر فرود آورد و به ابراهیم گفت ابراهیم این گوسفند رو بگیر به جای اسماعیل ذبح کن

سر و کله شیطانم پیدا شد شیطان پست و لعین به ابراهیم گفت

سهم من چی از این گوسفند گفت مگه تو سهم داری

این قربانیه که پروردگار من فرستاده به جای اسماعیل ذبحش کنم دنبال سهمی

خداوند وحی کرد

یا ابراهیم این سهم داره گفت خدایا سهمش چیه

خداوند فرمود طحال گوسفند و دنبلان گوسفند سهم این ملعونه

اینو بهش بده طحال محل جمع شدن خون خُصیه ها هم مجرای نطفه هستند گفت دستتو بیار جلو

دستشو آورد جلو طحال گوسفند رو خُصیتین گوسفند را گذاشت کف دست ابلیس گفت برو رد کارت

این گوسفند در روایت می‌فرماید سیاه و سفید بوده

در سیاهی می‌خورد و در سیاهی می‌آشامید در سیاهی نگاه می‌کرد می‌رفت بول می‌کرد

قبل از اینکه این ذبح بشه ۴۰ سال در باغ‌های بهشت می‌چریده

از رحم مادر به در نیامده بود بلکه خدا به او فرموده بوده باش او هم به هم رسیده بود

برای اینکه فدای اسماعیل بشه پس هر قربانی که در منا کشته می‌شه تا روز قیامت فدای اسماعیل

بنابراین اسماعیل یکی از ذبیحین اما عبدالله

اون‌هایی که می‌خوان بگن عبدالله یکی از دو ذبیحین است استنادشون به این داستان مجعوله

داستان جعلی داستانی که در سیره ابن هشام نقل شده تاریخ طبری و منابع اهل تسنن

ما این داستان را در منابع شیعی نداریم این داستان از این قراره که

وقتی جناب عبدالمطلب بهش الهام شد چاه زمزم رو حفر بکنه

او یک فرزند داشت به خاطر همین خیلی سختی کشید برای کندن این چاه خیلی به مشقت افتاد

اونجا آرزو کرد که ای کاش به جای یه پسر ۱۰ تا پسر داشت

نذر کرد اگر خدا بهش ۱۰ تا پسر بده یکیشون رو قربانی کنه

که بعدها خدا به او ۱۰ تا پسر داد اومد بین نام فرزندان قرعه انداخت اسم عبدالله در اومد

عبدالله پسر کوچکتر او بود دلش نیومد خیلی هم دوستش داشت

دوباره قرعه انداخت بازم اسم عبدالله در اومد تصمیم گرفت عبدالله رو قربانی کند

وقتی به محل قربانی آورد مشرکین و بزرگان مکه و فامیلای مادری عبدالله جمع شدند

گفتند نکن این کارو این پسر جوان حیفه مستعد که این کشته بشه

عبدالمطلب گفت من نذر کردم باید نذرمو ادا کنم

گفتم بابا تو بزرگ مکه‌ای این سنت میشه بعد تو دیگرانم میان همین کار می‌کنن گفت خب چه کنم

نذریه که باید انجام بشه یه نفر بلند شد گفت من می‌تونم گره از کار شما بردارم راه حلی دارم

گفتن راه حل چیه گفت من کسی رو می‌شناسم که او می‌تونه راهی رو بگه که هم عبدالله کشته نشه هم نذر عبدالمطلب ادا بشه

گفتن از کی سخن میگی گفت یک کاهنی هست توی این غاری از کوه‌های مکه ساکن است بریم پیش او

و عبدالمطلب به همراه بقیه بلند شدن رفتن پیش این کاهن

خیلی جالب هست شخصیت برجسته‌ای مثل عبدالمطلب میره پیش کاهن

او کسی بوده که مورد الهامات الهی بوده از روی الهامات الهی مامور به حفر چاه زمزم شد

سنت‌های نیکی بنا نهاد که بعداً توسط اسلام این‌ها امضا شد

حالا این آقا نمی‌دونه اینجا چیکار بکنه پا میشه میره پیش کاهن

خب این یه حرف نامناسبیه حالا تا آخر داستان رو نقل می‌کنم بعد چند تا اشکال هم وارد می‌کنم

که پا میشن میرن پیش کاهن کاهن میگه که دیه یک انسان نزد شما چقدره

اون‌ها میگن ۱۰ تا شتر

میگه خیلی خوب بین جان عبدالله و ۱۰ شتر قرعه بندازید

اگر اسم ۱۰ شتر درآمد شما ۱۰ تا شتر قربانی کنید اما اگر اسم عبدالله درآمد شما ۱۰ تا شتر دیگه اضافه کنید

انقدر اضافه کنید تا اسم شترها در بیاد این‌ها اومدن قرعه انداختن اسم عبدالله در اومد

۱۰ تا شتر اضافه کردن شد ۲۰ تا دوباره قرعه انداختن اسم عبدالله دراومد

تا رسید به ۱۰۰ شتر که بار آخر بار دهم اسم شترها در اومد

عبدالمطلب راضی نشد گفت دوباره قرعه بندازید

بازم اسم صد تا شتر در اومد بازم راضی نشد گفت قرعه بندازید برای بار سوم هم اسم شترها در اومد

این سری دیگه راضی شد بی‌خیال شد شترها رو آوردن قربانی کردن و عبدالمطلب به نذرش ادا کرد

عبدالله هم جانش محفوظ شد خب این داستان چند تا اشکال داره

اولاً اینکه عرض کردیم در کتب اهل تسنن هست در منابع شیعی نیست

دومین اشکال این نذر در تضاد با شخصیت بزرگ عبدالمطلبه

کسیکه مورد الهامات ربانی هست آیا میاد این کار رو بکنه یک نذر غیر شرعی

آخه کشتن فرزند یک نذر غیر شرعی کار غیر معقولیه

امام صادق می‌فرماید عبدالمطلب در قیامت محشور میشه در سیمای انبیا

پیغمبر می‌فرمود عبدالمطلب باعث افتخار منه

حالا اینی که میاد کار غیر شرعی کار ناپسند می‌کنه می‌تونه مورد افتخار پیغمبر باشه

قطعاً نه و ضمن اینکه این کار عرف هم نبوده

که ما بگیم مثلاً یه چیزی بوده که عرف بوده اون زمان

عرفم نبوده چون بزرگان مشرکین ببینید میان او رو مانع میشن منع می‌کنن

میگن نکن یعنی اون‌ها هم می‌دونستن زشته اما عبدالمطلب نمی‌دونست زشته

حالا فرض کنیم که اصلاً عبدالمطلبم امر شده امر الهیه

چرا ادا نمی‌کنه چرا ول می‌کنه پا میشه میره پیش کاهن

اگر امر الهی بود پس چرا ول کرد رفت پیش کاهن پس از این اشکالاتو از این مطالب برمیاد

از این متوجه می‌شیم که این داستان کاملاً جعلی هست و در راستای تخریب چهره پیامبر و امیرالمومنین این‌ها جعل شده و هیچ اساسی نداره

اما اون‌هایی که استناد می‌کنند به اسحاق میگن که اسحاق یکی از ذبیحین هستش

اون‌ها دلیلشون چی هست اون‌ها هم دلیلشون به روایتی هست

یه نکته‌ای هست که می‌فرمایند وقتی اسحاق متولد شد متوجه از داستان برادرش اسماعیل شد

او آرزو کرد که ای کاش پدرش به ذبح او مامور شده بود

یعنی این خدا امر می‌کرد اسحاق رو ذبح بکن و اسحاق بود که صبر می‌کرد بر امر خدا و تسلیم امر خدا می‌شد

و به مانند برادرش صبر می‌کرد و به درجه بالایی از ثواب می‌رسید

خدا از دلش مطلع شد وقتی دید در نیت خودش صادق هست او رو در میان ملائکه ذبیح نامید

به خاطر اینکه آرزوی ذبح می‌کرد به این جهت اسحاق ذبیح دوم است

شاید شما سوال کنید خب او پدر نیست عموئه جوابی که ما میدیم اینه

اشکالی نداره به عمو هم پدر میگن همونجوری که ما در جلسات پیش عرض کردیم

آزر عموی حضرت ابراهیم بود منتها پدر خطابش می‌کنه

در روایت هم هست عمو در حکم پدر خاله در حکم مادر هست

بنابراین فرزند دو ذبیحین هم یکی اسماعیل یکی هم اسحاق

که یکی از این‌ها که اسماعیل باشه ذبیح حقیقی و پدر حقیقی

دومی که اسحاق باشه ذبیح مجازی و پدر مجازی هستش.

 

🎙جهت دریافت صوت 👇

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

 

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *