حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

?توحید مفضل

✨جلسه دوم

●نثار آقا حجت بن الحسن ارواحنا له الفدا صلواتی مرحمت بفرمایید.

 

خب بحث ما در رابطه با توحید مفضل هست ،

رسیدیم به اینجا که جناب مفضل می‌فرماید ؛

صبح شد بامداد ، به خدمت آقا امام صادق علیه السلام مشرف شدم

وقتی که اجازه گرفتم رفتم در خدمت امام صادق علیه السلام ایستادم .

بعد حضرت رفت داخل یه حجره‌ای منو صدا زد ،

گفت بیا اینجا ، وقتی رفتم اون خلوت ، تو خلوت امام صادق علیه السلام

آقا فرمود : مفضل انگار امشب بر تو دراز گذشت طولانی بود.

به خاطر انتظار ما ، چون بهت گفته بودم فردا صبح بیا

ذوق دیدن ما رو داشتی شوق دیدن ما رو داشتی ، امشب بر تو خب خیلی طولانی شد .

میگه که گفتم بله آقا جون ، همین طوری بود از ذوق و شوق دیدن شما ،

جلسه با شما بر من امشب طولانی گذشت .

آقا فرمودند، مفضل خدا بود و هیچ چیز پیش از او نبود

و او باقیست . همیشگی ، وجود او نهایتی نیستش براش.

و او هستش که مستحق حمد ، ستایش ،

بقیه رو مثلا می گیم فلانی، نه اونی که واقعا مستحق ،

لیاقت داره ستوده بشه کسی نیست جز خدای متعال .

بعد حضرت می‌فرماید ، تا می‌رسه به اینجا که حالا من هم بنا نیست که همه چیزو بخونم

اون قسمت‌هایی که حالا خیلی ضرورت داره رو خدمتتون عرض می‌کنم.

می‌رسد به اینجا که آقا می‌فرماید: اون‌هایی که شک می‌کنند در وجود خدا

جاهلند به اسباب اون چه در خلق عالم به عمل اومده

فهمشون قاصره. فهمشون کشش نداره

از دریافت حکمت‌ها.

اینکه خدای متعال چرا اینو اینجا گذاشته چرا اونو اونجا گذاشته ؟

اصلاً اینا رو نمی‌فهمن ، فهمشون کشش نداره .

یه مثلی می‌زنه امام صادق علیه السلام مثلش اصلاً واقعاً آدمو به وجد میاره،

حضرت می فرماید: حق تعالی بلندتر است از اونچه که وصف می‌کنند.

و خدا لعنت کنه اون‌ها رو ، اون ملاحده رو.

که از حق واضح به کدوم طرف میرن به کدوم سو میرن ؟

آقا فرمود، ضلالت اون‌ها و کوری اون‌ها و حیرتشون می‌دونی مثل چی می‌مونه ؟

مثل اینجاست ، آقا می‌فرماید :

مثل این می‌مونه که چند تا آدم کور ، داخل یک سرایی میشن داخل یک کاخی میشن ،

که اون کاخ در نهایت استحکام و نیکویی بنا شده .

یک قصری با شکوه در نهایت نیکویی و این‌ها بنا شده ،

تو اون کاخ فاخرترین فرش‌ها پهن شده گسترده شده ،

هر چیکه لازمه از انواع خوردنی ها ، آشامیدنی ها تو اون کاخ شما می بینی.

هر چیزی که ، لباس ، لباس های خوب همه چیز هم جای خودشه.

هر چیزی که آدمی به اون محتاجه ، اونجا شما می بینی.

و همه چیز هام در محل خودشه ، در جای مناسب خودش قرار گرفته.

به اندازه نیکو و تدبیر درست.

ببین مثلاً خوردنی ها جاش معلومه

آشامیدنی ها جاش معلومه

تخت جاش معلومه کجاست.

هر چیزی مشخصه مثلا سرویس بهداشتی جاش معلومه

حمام جاش معلومه ، هر چیزی که آدمی تو اونجا احتیاج داره مشخصه و تو جای مناسب خودش تعبیه شده.

حالا اون کورها وارد این سرا شدن ، اینا به سمت راست و چپ تردد می کنند

بعد یه مرتبه پاش مثلا می خوره به چیزی شروع می‌کنه فحش میده به اونی که اینو اینجا گذاشته ،

میگه به خشم میاد مذمت می‌کنه ، لعنت می‌کنه سرا و بنا کننده سرا رو.

مثلاً میره پاش می‌خوره به یه کوزه یا دستش می‌خوره به کوزه

میگه اه لعنت خدا به اونی که این کوزه رو اینجا گذاشته.

بابا تو کوری نمی‌بینی که این کوزه اینجا سر جاشه ،

هر چیزی تو این کاخ سر جای خودشه ، تو نمی‌بینی که این سر جای خودشه.

چرا لعنت می‌کنی این سرا و بنا کننده این سرا رو ،

همه چی سر جای خودشه . ببینید این آدمی اینجوریه .

وارد یک سرایی شده وارد یک دنیایی شده میگه اه این سوسکه چیه ؟

این سوسکه نباید اینجا بود ، این مار دیگه چیه ؟

مار سر جای خودشه ، بعد تو نمی‌فهمی چه نیازی به مار داری .

تو نمی‌فهمی چه نیازی به این سوسکه داری.

همین سوسکه نباشه ها می‌دونی چه اتفاقایی می‌افته.

نمی‌دونی ،اصلا اتفاق های خیلی عجیبی می افته تو این عالم.

خیلی همین سوسکه نباشه ها ، همین مورچه ها نباشه ، همین نمی دونم حشرات نباشند.

میگه مگسه از جلو دماغش رد میشه میگه اه ببین خدا بیکار بود ، اینو خلق کرده.

آخه برا چی اینو خلق کردی ؟

این دیگه چه فایده‌ای داره ؟ میگه برا چی تو این اتاق مگس هست ؟

حالا حاج خانم مگس کشو بیار. میزنه مگس رو …

پس امام صادق علیه السلام می‌فرماید : داستان اینه ،

اونی که نمی‌فهمه مگس برای چیه ، پشه برای چیه این برای چیه اون برای چیه ،

خود این پشه‌ها بدنتونو واکسینه می‌کننا همین پشه‌ها .

خیلی از اونایی که مثلاً تو خونشون پشه زیاده ، اینا می‌بینی مریض نمی‌شن .

همچین که به خیمه ها حمله شد

حسین علیه السلام نمی دونه چه کنه

وایسه اینجا عباس رو به خیمه‌ها برگردونه

یا به سمت خیمه‌ها برگرده

داره به طرف خیمه‌ها حمله می‌شه آخه

اما اینجا خود آقا ابوالفضل العباس ظاهرا یه گره گشایی کرد

گفت حسین جان منو اینجا بگذار و خودت برو

آخه من از سکینه تو خجالت می‌کشم

روی آمدن سمت خیمه‌ها رو ندارم

صل الله علیک یا مظلوم اباعبدالله

حسین جان فدایت

آقا جانم چی کشیدی تو اون لحظه می‌فرماید همچین که رو به خیام کرد دست به کمر گرفته بود

یه دستش هم عنان ذوالجناح

همین طور خمیده خمیده می اومد جلو بچه‌ها تا چشمشون به بابا افتاد

همه ترسیدن همه نگران

عمو چرا نیامده

نازدانه ابی عبدالله جلو دوید صدا زد بابا جان

آیا از عموم عباس خبری داری یا نه

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *