حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

?توحید مفضل

✨️جلسه پنجاه ویکم 

 

●نثار آقا حجت ابن الحسن صلواتی بفرستید.

امام صادق می فرماید : ای مفضل تأمل نما ،

در روی مورچه صغیر حقیر آیا در آن نقصی می‌یابی ؟

به این مورچه نگاه کن ببین ایرادی داره ، اشکالی داره با این کوچیکیش با این حقیریش ،

نگاه کن ببین کمبودی داره چیزی لازم داره ، آیا در این نقصی می‌یابی از آنکه صلاح آن حیوان در آن است.

پس از کجاست این حسن تقدیر ، کی اینا رو اینجوری درست کرد این همه مورچه و این قدر خوشگل، منظم همه چیزش سر جاشه ،

دستش پاش چشمش گوشش کلیه‌هاش قلبش روده‌هاش…

هرچی که تو داری ، اونم چه بسا یه چیزایی که اون داره تو نداری .

یه کاسه غذا می‌مونه شبش می‌بینی هیچ خبر ی نیست ، صبح پا میشی می بینی دورش پر مورچه س.

این اومده استشمام کرده ، بو کرده رسیده به این جا. بعد یه فریاد زده مورچه های دیگر رو همه صدا زده آورده

و این حسن تقدیر و لطف تصویر در آفریدن مور حقیر مگر از تدبیر مدبری که مساوی است در قدرت او صغیر و کبیر و جلیل و حقیر.

میگه کی این رو درست کرده ، همون کسی که تو رو درست کرده این بزرگ رو درست کرده اون کوچیکه رو

برای خدا فرقی نداره کوچیک خلق کنه یا بزرگ خلق بکنه.

نظر کن به سوی موران ، نگاه کن مورچه ها رو و جمعیتی که می‌کنند در جمع کردن ،

در جمع کردن و مهیا کردن قوت خود ببین چقدر زحمت می کشن.

برای غذای خودشون که گروهی از آنها متفق شوند برای نقل کردن دانه‌ها به خانه‌های خود ،

می بینی بسیج شدن که غذا ببرن برای خونه‌هاشون.

یه موقع‌هایی که تو خونتون داره این اتفاق می‌افته بشین نگاه کن ، فکر کن .

درباره این حضرت می‌فرماید که :

چنان چه جمعی از مردم متفق می‌شوند در نقل طعام یا غیر آن ،

خود مردم رو ببنید یه وقتایی می بینی دنبال غذا برو دنبال کارخونه ،

ببین چه خبره همین رو شما توی زندگی مورچه‌ها می‌بینی بلکه جدی‌تر و اهتمامی که موران در این امور می‌نمایند زیاده از آدمیان است،

اون اهمیتی که مورچه میده از اون آدمیزاد بیشتره.

حضرت می‌فرماید : نمی‌بینی که چگونه یاری یکدیگر می‌کنند ،

دونه میفته می‌بینی اون یکی مورچه میاد کمک می‌کنه، نیرو میاره از این کارا می‌کنن در نقل دانه به سوراخ‌ها .

چنانچه آدمیان در کارها معاونت یکدیگر می‌کنند همینجور که آدمیان همدیگرو کمک می کنند می بینی مورچه ها همدیگر رو کمک می‌کنند.

پس دانه‌ها رابه دو نیم می کنند میارن دو قسمتش می‌کنند ،

که یه وقت نروید و ضایع نشود و چون رطوبتی در آن بهم رسید می برن زیر زمین ،

می ببین یه وقتی رطوبت شد، می‌بینن یه وقتی بارون اومد، آب اومد تو خونه ،

یا آبی در سوراخ آنها داخل شد دانه ها رو بیرون می آورند میزارن جلوآفتاب، میزارن جلو آفتاب تا این دونه‌ ها خشک بشه.

اولا دو قسمتش می کنن که این دانه یهو رشد نکنه ، حالا برفرض که اگر مثلاً حالا یه کدومش سریع اقدام می‌کنن

یا می بینن رطوبت آمده و اینها ، دانه داره خراب میشه سریع اقدام می کنند دونه رو میارن بیرون جلو آفتاب میزارن تا خشک بشه.

دوباره میارن تو لونه ها شون و خونه‌هاشون رو در زمین‌های بلند می‌سازند ،

نه توی پستی و اینها که محل عبور سیل نباشد که غرق بشن اینها.

حالا نتیجه ش اینه که همه بدون عقل و تفکر از ایشان به عمل می‌آید،

مورچه فکر نمی‌کنه که، عقل نداره که اینا همش بدون تفکر ، بدون تعقل که به عمل میاد به سرانجام میرسه ،

به آخه به الهام خالقی که ایشان را آفریده ، خداداره بهشون الهام می‌کنه و به مصالح خود راهنمایی کرده

و از محض لطف کامل و مرحمت شامل خدای متعال اینها رو نصیب کرده ،

که اینجوری برای خودشون زندگی می‌کنن،

شهر می‌سازن ،کار می‌کنن و خیلی اینا می‌بینی اموراتی دارن، شهرسازی‌هایی دارند که اصلاً ماها شاید به گرد پاشون نرسیم تو شهرسازیا.

یه کتابی هست در مورد مورچگان و اینا فکر کنم موریس مترلین نوشته ،

منم دارم این کتاب رو که میاد اونجا اصلاً زندگی مورچه‌ها رو ، شهرمورچه ها و اینا رو میاد بررسی می‌کنه،

خونه‌ی که اون می‌سازه با دینامیت خراب نمیشه ،

بعد اینهایی که ما می سازیم می‌بینی یهو میاد پایین همین جوری الکی ، یهو اومد پایین.

این خونه اهواز بود کجاآبادان، تو آبادان چی شد این خونه چجوری ریخت پایین.

خیلی در ریختن به پایین تازه خیلی جالبم بودبعد خودت طفلکی هم انگار داخل بوده، مالک اون سازنده اینا همه داخل بودند.

اما مورچه این طوری خونه نمی سازه ، یه خونه ای می سازه که میگن با دینامیت خراب نمیشه.

حیوان عجیبیه این رو خدای متعال اینجوری خلق کرد.

یه جمله هم عرض مصیبت و عرض روضه ما باشه.

دیشب هم عرض کردم دوباره میگم این تو سوریه تو جنگی که داعش راه انداخت

اینا خیلی ظلم شد خیلی ستم‌ها شد و خیلی چیزهایی اینا دیدن که شاید ماها تصورش برامون سخت باشه

یه پدر سوریه‌ ای میگه که من دیدم داعش اومده حمله کرده و اینها خیلی سخت پریشون

اومدم سوار ماشین شدم خودم رو رسوندم به روستا

دیدم محله به محله دارن میان داعشیا

میگه رسیدم به خونه خودم سریع به خانمم گفتم اصلاً هیچی نگو سریع سوار ماشین بشید حرکت کنیم

میگه خانمم سریع بچه‌ها رو انداخت پشت ماشین وانتی‌ها از این مثل وانت‌هایی که ما داریم

نیسان وانت میگه سریع بچه ها رو سوار ماشین کرد دو سه تا از خانم های همسایه‌ام سوار شدن

میگه من چون خیلی واقعاً وحشتناکه ما یه چیزی می‌گیم و یه چیزی می‌شنویم و اینا

میگه سوار ماشین شدیم واینها من با عجله خانمم کنار من جلو نشست

بچه‌ها همه پشت بودن میگه خیلی با عجله گاز دادم همین که گاز دادم ماشین یه تکونی خورد این دختر بچه افتاد

دختر بچه که افتاد میگه من حساب کردم گفتم اگر الان پیاده بشم دختر بچه رو بردارم داعشیا کل ما رو می‌گیرن

همه مارو می‌گیرن یه ماشین پر آدم همه اسیر میشیم حساب کردم یه لحظه پا روی دلم گذاشتم

چشم رو بستم میگه گاز که دادم به مادرش هم نگفتم مادرش هم کنارم بود

اما متوجه نشد نفهمید می گفت بعدا که رسیدیم به یه جایی این مادره اومد پایین شروع کرد این بچه‌ها رو پیاده کردن

یهو رو کرد به من گفت فلانی دخترم کو میگه من اونجا شروع کردم تعریف کردن

می‌گفت این دختر بچه که افتاد رو زمین من یه لحظه از این آینه بغل نگاه کردم دیدم بلند شده صدا میزنه بابا بابا

همچین که گفت بابا داعشی ها گرفتنش‌

می گفت تو اون لحظه خیلی سخته این دختر بچه‌های امام حسین انقدر تو همین مسیر شام رو زمین افتادن

صدا زدن بابا بابا اما یه عده نامرد اومدن بالا سرشون چه کردن با این دختر بچه های امام حسین

خدا لعنت کنه این آل ابوسفیان رو و خاندانش رو

ظلم ها کردن در حق این بچه‌های ابی عبدالله مخصوصاً اون دختر بچه سه ساله

که به قول آقا نه بابا داشت نه مادر داشت از دار دنیا فقط پدر بود برای او هم که دیگه سرش بالای نیزه فقط دیده میشد

صدا میزد عمه پس بابا کی میاد منظورش این بود که بابا کی میاد من رو با خودش ببره

والله می‌دید که سر بابا بالای نیزه س

پس چرا می‌گفت بابا

لمی‌خواست ببینه بابا کی میاد با بابا همسفر بشه دیگه بقیه سفر رو بابا نباید تنها بره منم باهاش برم

بس که دویدم عقبه قافله

پای من از ره شده پر آبله

پدر فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانیت

همیشه گفتم مجالس این دختر سه ساله حال و هوای دیگه‌ ای داره

همیشه زنده است یه روح تازه‌ای داره حرمشم من نرفتم ولی میگن یه حال و هوایی خاصی داره

انشالله پا بده دست جمع با هم بریم زیارتش

آخه میگن همین که سر رو به خرابه کردن روح ابی عبدالله وارد خرابه شد

به خاطر همینه حرم این دختر سه ساله حال و هوای خاصی داره

الان هم امام حسین داره نگاهت می کنه ببینه برای دختر سه ساله ش چه می کنی

مهمون نوازی کن تا ازت مهمون نوازی بکنه یااباعبدالله

یه جمله خم شد لبا رو گذاشت رو لبای بابا انقدر لبای زخمی بابا رو بوسه زد یهو دیدن سر افتاد رقیه هم افتاد

آه حسین

وسط همین گریه ها بگو حسین

دلم یه کربلا می‌خواد

دلم امام رضا می خواد

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *