بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۴۷
●قال (علیه السّلام) : و فِی القُرآنِ نَبَاُ مَا قَبلَکُم ، وَ خَبَرُ مَا بَعدَکُم ، وَ حَکمُ مَا بَینَکُم.
●در قرآن، اخبار پیشینیان و حوادث آینده و حکم و دستور مربوط به شما آمده است.
حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون میفرمایند که :
در قرآن نبا ، یعنی خبر هست .
ما قبلکم ، خبر قبلیای شما ، اونچه که قبل شما بوده.
خدا ببین حضرت یوسف رو آورده ،حضرت یونس آورده ، آدم رو آورده ، یعقوبو آورده قصههای همه این انبیاء پیشین رو آورده بهش پرداخته ،
قصه حضرت نوح رو بیان کرده اونچه که قبل شما بود رو خدا در قرآن آورد .
اصلاً اشاره کرد به خلقت حضرت آدم و اونچه که اونجا افتاد رخ داده و تو بهشت چی شد و خطاش چی بود،
قبل از آدم کیا بودند و چرا فرشتگان ، اجنه..
ببین اونی که قبل از شما بود رو خدا تو قرآن انعکاس داد .
خب دیگه خبر چی است ؟
و خبر ما بعدکم
خبر اونچه که بعد از شما هم هست اون رو هم خبر بعد شما رو هم آورده.
خب حوادث آینده اشاره به مسائل مربوط به قبر، برزخ .
اینا همش میشه بعد دیگه ، درسته؟
قبر برزخ قیامت و جای جای قرآن اشاره شده به طوری که ،
اذا وقت الواقعه لیس لوقعتها واقعه
خافضه الرافعه …
اینا همش ما بعد ما رو اون اتفاقهایی که ما بعد از ما رخ میده همه رو خدا تو قرآن انعکاس داده.
طوری که انگار ما آینده رو دیدیم و توشم زندگی کردیم .
همین قیامتو خدا یه جوری میگه انگار ما رفتیم اونجا و بعد برگشتیم .
بابا هنوز نرفتیم که ، حالا قراره بریم اما خدا داره اون آینده رو اینطوری به تصویر میکشه .
بعد میفرماید : و حکم ما بینکم
و حکم و دستوری که مربوط به شما باشه هم تو قرآن خدای متعال آورده.
خب این حکم و دستور چیاست ؟
همه برنامههای زندگی ما از واجب حرام مکروه مستحب مباح ،
حالا اشاره کلی یا جزئی شده ، مثلا در مورد نماز اشاره کلی شده دیگه .
آقا اقم الصلاه، حالا جزیی شو سنت کی پیدا کردیم ؟
نبی مکرم صلی الله علیه و آله.
پس قرآن کتابی جامع از گذشته داره ، از حال داره ، از آینده داره ،
از همه برنامه هرچی که شما بخوای توش پیدا میشه .
اینجا منظور امیرالمومنین این نیستش که شما احادیث رو رها کنید ، یا با وجود قرآن بیخیال احادیث بشید .
این ، این رو امیرالمومنین علی علیه السلام تو حکمت امروز اینو نمیخواد بگه چون پیغمبر اکرم تو حدیث ثقلین فرمود:
کتاب الله و عترتی
هر دو رو با هم توصیه کرد که بعد تو صحیح بخاری هم هست ،
اون دومی خلیفه دوم بلند شد گفتش که گفت ما نیازی به قلم و دوات نیاریم که ،
پیغمبر فرمود بیارید یک قلم دوات ، من برای شما بنویسم تا بعد از من گمراه نشید .
اون دومی بلند شد خلیفه دوم بلند شد گفتش که هذیون میگه این مرد،
گفت ما نیازی نداریم به ، گفت نوشته پیغمبر به چه درد ما می خوره .
اون حدیث به درد نمی خوره ؟ پس چطور از قرآن به دست آوردی که نماز صبح دو رکعته ؟!
چجوری از قرآن به دست آوردی که نناز ظهر چهار رکعته؟!
تو اگه حدیث به دردت نمیخوره نوشته پیغمبر کلام پیغمبر به دردت نمیخوره ، چه جوری فهمیدی که مثلاً وضو این طوری باید گرفته بشه.
چجوری فهمیدی که حکم خدا مورد فلان مسئله چجوریه؟
حدیث نباشه که تو قرآن چه جوری میخوای در بیاری اینا رو..
گفت حسبنا کتاب الله
کتاب خدا ما رو بس است ،کجا چه جوری بس است ؟؟
بگو دو رکعت نماز صبح رو چجوری از قرآن در آوردی.
آخه اینکه نمیشه که ، این چه حرفیه این چه منطقیه این چه بحثیه..
بله ببینید گرفتاریها از کجا درست شد مشکلات از کجا درست شد، اگه اونجا بعضیا ادب میکردن محضر آقا رسول الله چیزی نمیگفتند ؛
اگر کسی ادب داشته باشه دیگران رو هم محروم نمیکنه .
هم خودشو محروم نمیکنه ، هم دیگران رو محروم نمیکنه .
این چه استدلالیه این چه منطقیه، دست ما را از دامان آل الله کوتاه کردی ، هم از دامان قرآن کوتاه کردی ،
هم از دامان آل الله. پس کتاب خدا و عترت رو پیغمبر با هم توصیه میکنه.
افراط در توجه به حدیث تا اونجایی که قرآن رو رها بکنن اینم ،
بعضی ها اینجوری شده که احادیث رو گرفتند قرآنو ول کردن اینم خطاست.
قرآن و حدیث باید همراه هم باشه .
اینها بازوی همنن ، اینا کمک هم هستند. اونی که قرآنو میگیره میشینه همینجوری شروع میکنه قرآن خوندن ،
بعد بگی آقا این چیه ، لا یعرف آلهر من البر
هیچی نمی فهمه ، این همه تو قرآن خوندی یه جز قرآن خوندی ، هیچی نفهمیدی ..
فرمود اون قرآنی که توش تفکر نیست ، تدبر نیست خیری هم توش نیست.
این صبیغ بن عسل جوون عراقی بود.اینو علامه امینی هم با سند توی الغدیر آورده.
اومد از عراق تو عراق یه سوال براش پیش اومد ، آقا این یعنی چی میگه ،
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم اون روز نعمتی که خدا داد و دین کامل شد و نعمت خدا تمام شد این چی بود این کدوم روز بود؟
بلند شد اومد مدینه، گفت پایتخت اسلام کجاست؟ مدینه .
بلند شد اومد مدینه ، یه مسجد بود،خلاصه همه بودن نشسته بودن.
بعد این بلند شد گفتش که آقا این اکملت لکم دینکم یعنی چی؟
خلیفه دوم بلند شد گفت چی ، کی پرسید بیا جلو ،
این طفلک فکر کرد خلیفه دوم میخواد جواب بده.
این شلاقشو برداشت چنان کوبید تو سر این جوونه ، انقدر زد این میگفت وای مردم.
یه شلاق داشت به نام دره ، که این ابن ابی الحدید عالم سنی میگه مهابت شلاق عمر از شمشیر حجاج بیشتر بود ،
حجاجی که از شمشیرش همه میترسه ، میگفت زنها تو کوچه عمر رو می دیدن سقط می کردند.
می گفت چنان این شلاق رو می کوبید تو سر این ، این داد میزد میگفت وای مردم مردم.
مگه من چیکار کردم ؟زد زد ، کشیدنش بیرون بردنش یه طرف،
بعد گفتن حضرت خلیفه کشتیش ،دیگه حالا بعد گفت بیاریدش.
فکر کردن تموم شده ،دوباره شلاقشو زد تو سر این انقدر کوبید گفت مردم مردم، وای مردم .
بعد یه سه مرتبه زد در حد کشتن ، کشیدنش بردنش .
بعد بخشنامه کرد گفت این جوون که برگشت کوفه ، در بایکوت قرار میگیره کسی حق رفت و آمد و نشست و برخاست با این جوون و صحبت کردن با این جوان رو نداره.
اگه بفهمم برخورد شدید میکنم . اینو داد به حاکم کوفه بعد وقتی که این میومد تو مسجد همه از مسجد در میرفتند .
مسجد خالی میشد ،این که از مسجد می رفت بیرون ، مردم می اومدن تو مسجد.
گفت اینطور میکنم تا کسی دیگه تا قیامت از قرآن سوال نکنه .
فقط قرآن بخونید ،فقط قرآن بخونید ، نه تفسیر، نه ترجمه، نه هیچی…
فقط بیاید بخونید و برید.
حسبنا کتاب الله ، کتاب خدا برای ما بسه.
با این میرسی به بهشت ؟، با این میری ته جهنم. پناه بر خدا .
صل الله علیک یااباعبدالله