حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۲۷۱

●قال (علیه السلام):  وَ هُنا بِحَضرته رَجُل رَجلا بِغلام وَلَد لَهُ فَقال لَه لِیَهنِئک الفَارِس

 

دارد که یک کسی در محضر حضرت امیر صلوات الله علیه به دیگری که بچه‌دار شده بود،

خدا بهش یه بچه‌ ای داده بود خواست تبریک بگه؛

هنا ، تهنیت میگن تهنیت عرض میکنم.

شروع کرد تبریک گفتن منتها به مدل جهالیت ، به شیوه جاهلیت تبریک می گفت ،

لیهنئک الفارس

قدم این نوزاد ی که سواره مبارک باد ،

می خواستم مثلاً فال خوب بزنن بگم این انشالله در آینده یه جنگجویی میشه و خونریز میشه و از این حرفا ،

ببینید خیلی اصطلاحات هست که ما عوام جعل می‌کنیم ، درست می کنیم.

مثلاً هی بعد به هم که می‌رسیم از اون اصطلاحات استفاده می‌کنیم ،

یا وقتی می‌خوایم به هم تبریک بگیم از اون نوع اصطلاحات استفاده می‌کنیم ،

یا گاهی اوقات اصلاً می‌خوایم بهم تسلیت عرض بکنیم از اون اصطلاحات مثلاً طرف عزیزی از دست داده میگیم ،

انشالله غم آخرت باشه خب بابا بجای این حرفها بگو خدا بهت صبر بده،

خدای متعال او را رحمت کنه، خدای متعال او را با اولیاش محشور بکنه.

آخه این چه مدل حرف زدنه ، غم آخرت باشه این چه مدل حرف زدنیه مثلاً ماها جعل کردیم ماها درست کردیم که انشالله به پای هم پیر بشید،

ببینید اینها منافات داره با خیلی از چیزا، خیلی از چیزا.

حالا یه کسی در محضر امیرالمومنین می‌خواست تبریک بگه به یه بابایی که بچه‌دار شده گفت : قدم این بچه یک سوار

فارس یعنی اسب سوار، یعنی کسی که سوار اسب و میره و فلان ..

قدم این بچه آقا رستم دستان زاییده خانومتا ، چی میگی تو این جوری بعد امیرالمومنین علی علیه السلام ؛

تا شنید حضرت امیر واقعا داره برخورد می‌کرد با سنت‌های جاهلی ،

یه وقتی داشتن حضرت می‌رفتن، خلیفه بودن داشتن می رفتن اطراف مداین بود .

رسیدن به یه جایی دیدن که آقا دیگه یه عده دارن جلوشون می‌دوند،

مثلاً دیدی مسئول میاد نماینده میاد، کی میاد یهو یه عده هول می‌کنن و اینا بعد شروع می‌کنن آقا دید که وقتی وارد شد ،

یه عده دارن جلوش می‌دونن . آقا فرمود: گفتن این رسم ماست استقبال می‌کنیم از کسانی که بزرگ هستند و میان تو شهر ما و اینا ما اینجوری از اونها استقبال ،

آقا فرمود این اصلاً کارعبسه کار بیهوده است شما با این کارخودتون رو خوار می‌کنید ذلیل می‌کنید،

این کارو دیگه نکنید، بذارید کنار این کار رو. برخورد با یه چیزی، یه چیزی بگو بار داشته باشه،

یه حرفی بزن بار داشته باشه، بار مثبت داشته باشه .

حتی تو قصه عید نوروزم خیلیا زیر بارش نمیرن یعنی خب عید نوروز ، اگر عید نوروز با منظورت صله رحم خب خوبه .

اما اگر منظورت اینه که الان خب یه اتفاق خاصی افتاد مثلاً بعضی هم نسبت میدن که

مثلاً عید غدیر، عید روز نوروز بوده و روز عید نوروز . ولی کم به هر حال اما تو منظورت چیه ، منظورت اینه که الان کره زمین چرخید

چرخید یه دور خب عمر کره زمین زیاد شد،کره زمین مباهات کن، افتخار بکنه نه تو ،درسته ؟

چه ربطی به تو داره،کره زمین یه تکونی خورد، تو چی، تو تکون خوردی .

ببین ماها همین جوری الکی الکی زندگی می‌کنیم.

حالا حاصل اون چیزی که این قصه است ببینیم این چیه ، یه کسی بچه دار شده بود یه بابایی دیگه ی داشت به این تبریک می گفت،

می‌گفت قدم چی قدم چی مبارک، یکه سوار مبارک.

امیرالمومنین شنید حضرت فرمود :

لا تقل ذلک پدرمن، عزیز من اینجوری نگو

ولکن شکرت الواهب و لکن قل

چه جوری بگو

شکرت الواهب ، بگو شکرگذار بخشنده باش

برو خدا شکر کن بچه بهت داده، بچه سالم داده،بچه صحیح داده تو،

تو کدوم کارخانه دنیا می‌تونستی یه چنین بچه تولید بکنی،

خدا تو اون شکم خانومت ببین چیکارا کرده،دست داده پا داده چشم داده گوش داده همه چی گذاشته تو شکمی الله اکبر،

دوربین داده،دستگاه صوت داده،دستگاه ضبط داده،کامپیوتر داده،همه چی داده، تو کله همه چی هست.شما نگاه کن همه چی هست.

بگو رفتی یه کسی رو دیدی بچه‌دار شده اینجوری بهش بگو، برو خدا رو شکر کن، ببین خدا چی داده.

و شکرت الواهب و بورک لک

بورک لک یعنی مبارک باد تو را ، اینجوری اول بگو شکرت الواهب

بعد بگو بورک لک الموهوب

ببین درباره این چیزی که خدا بهت هدیه داده، بهت بخشیده این مبارک باشه.

یه نکته ؛ و بلغ اشده و رزقت بره یعنی مبارک باد بر تو این بخشوده الهی ،

بزرگ بشه انشالله، این بچه بزرگ بشه بلغ اشده همین برسه به رشد کامل، آدم بشه

برسد به اون نهایت استحکام و بزرگی و کمال پیدا بکنه، دیگه کامل بشه،

یعنی بچگی نمیره، جوون مرگ نشه برسه به یه درجه

بلغ اشده و رزقت بره

انشالله خدا بخواد این بزرگ بشه از نیکی‌های این بچه تو روزیت بشه.

یعنی همون تعبیر خودمون انشالله بشه عصای دستت انشالله برسه از این بچه خیر ببینی.

ببین امیرالمومنین یاد داد به ما یاد داد که اگر دیدیم یه کسی بچه‌دار شد اینجوری باهاش حرف بزنیم .

یک برو شکرگزار خدا باهاش و مبارک باد تو را در این بخشودنی .

الهی انشالله بزرگ بشه بلغ اشده

سن کامل انشالله رشدی بکنه و رزقت بشه انشالله روزیت بشه که از این بچه استفاده بکنی.

چون خیلی از بچه ها هستن برعلیه پدرن، برعلیه مادرن،

پدر و مادر میرسه به اونجایی که ای کاش تو رو نداشتیم،ای کاش تو می افتادی، ای کاش تو نبودی ،

حالا قصه ها اینجا زیاده بخواهیم بگیم اول صبحی فقط یکیش رو بگم ،

یه زن و شوهری بودن بچه دار نمی شدن بعد خانمه دست به دعا ،بالاخره از خدا خواست و خدا هم بهش داد .

راه باز شد پسر اول، راه باز شد پسر دوم حال به اعتقاد هم هستش.

خدا رحمت کن اساتید رو اینا می‌گفتن که اساتید می‌گفتن یه بابایی رو دیدن چهل تا پسر داشت.

بعد اینا سفره انداخت یهو دید چهل تا مثل هم شکل هم نشستن سر سفره.

الله اکبر این چهل تا گفت اینا کین گفت همه پسرهای من گفت چهل تا پسر ؟

گفت این به اعتقاد منه گفتن چطور ؟ گفت من سه تا پسر داشتم بعد پسرا بزرگ شدن ،

این پسر اول زن دادم خب آقا تا ازدواج کردن این پسر من مرد. تا عقد کردن پسر من مرد،

مردم اومدن حرف بزنن که این پا قدم عروس نحسنه گفتم این حرفها چیه مرگ خواست خدا و مرده.

به عروسه گفتم که فقط عقد بوده یا چیز دیگه‌ ی هم بوده گفت نه فقط عقد بوده گفتم عیب نداره پسر دومم رو آوردم جلو،

و این دختره رو به عقد پسر دوم در آوردم.

به پسرم گفتم که خب عروسی بشه و اینا مراسم آقا عقد کردن و این یکی هم مرد.

مردم حرف درآوردن این عروسه ببین نحسه شومه ، گفتم این حرفا چیه زشته نگید این حرفا رو .

بعد به عروسه گفتم که فقط عقد بوده یا چیز دیگه گفت فقط عقد بود پسر سومم چیکار کردم انداختم جلو،

یه مراسم عروسیو فردای عروسی پسر سوم مرد گفتم که مردم دوباره شروع کردن حرف درآوردن و اینا ،

به عروسم گفتم فقط عقد بوده یا …،

گفت نه چیز دیگه‌ ی هم بوده گفتم خدایا تو خودت می‌دونی من به خاطر اینکه این اعتقاد من بود،

خلاصه این ایام بارداری تموم شد و قابله اومد و اولی رو کشید بیرون گفتند یکی دیگه دومی سومی چهارمی پنجمی شیشمی…

ادامه پیدا کرد تا چهل تا . حالا دیگه این افسانه یا واقعیت گفتن قدیم ها میگفتن یه خانومی چهل قلو زایید حالا میشه یا نمی‌شه رو خودت بدون این اعتقاد من بود چهل تا.

زنه بود باردار نمیشد دعا و اینا خدا بهش داد هفت تا پسر پشت سرهم اومد.

بعد نشسته بودن پیرشده بودن همه رو هم رد کرده بودن فرستاده بود سر خونه و زندگیشون نشسته بودن زیر کرسی ،

گل میگفتن گل میشنویدن . بارون گرفت سیل یهو یه طرف خونه سقف اومد پایین ،

سقف اومد پایین بعد گفت مرد بیکار نشین پاشو برو بچه‌ها رو بیار این سقفه رو درست کنن ،

رفت خونه پسر اول ، بابا جون باید زنم ببرم سونوگرافی ببخشید،

رفت در خونه پسر دوم ، پسرم سقف اومده پایین گفت کمرم درد می‌کنه از درخت افتاده کمرم درد می‌کنه،

رفت درب خونه پسر سوم ، گفتش که والا از یه کاری بهم گفتن باید برم سر زمین کار و اینا.

هر هفت تا بهونه آوردن بعد اومد خونه زنه گفت چی شد؟

گفت والا هیچی رفتم هفت تاشونم گفتند فلان یکی گفت دندونم،یکی گفت کمرم، یکی گفت پام….

بعد زنه گفت پاشو برو خودت یه کاری بکن اومد این درختای باغچه اره کرد آورد زد.

هفت درخت بود آورد زد دید یه دونه کمه، اومد باغچه رو نگاه کرد دید دیگه درخت نیستش .

به خانمش گفتش که اگربه جای اون هفت تا بچه اینجا هشت تا درخت کاشته بودیم،

اینجا الان لنگ نمی موندیم . حالا وقت میزاشتیم هشت تا درخت می گذشتیم بهتر از این هفت تا بچه بود.

خدا انشالله بهمون رحم بکنه بچه خوبه منتها انشالله خوبش .

پناه بر خدا .

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

امروز شنبه متعلق به آقا رسول الله

روضه بخونیم ثوابشم هدیه بکنیم به آقا رسول الله

آقا رسول الله هم دوست داره این عرض مصیبت‌ها رو

من توسلم امروز به آقا علی اصغر امام حسین باشه

طفل شیر خوار اون بچه ای که تاب سخن

طاقت گرما و طاقت گرسنگی و تشنگی رو خب نداشت

اون بچه‌ ای که با دست‌های کوچیکش گره‌های بزرگی رو روز عاشورا باز کرد

امام حسین می‌خواد با این بچه حجتو تمام بکنه که تمامم کرد

دل‌ها بسوزه اما خب دلها نسوخته چرا آیندگان هرکی شنید که روز عاشورا یه بچه شیرخواره بود آب ندادند از تشنگی چه و چه هرکی شنید دلش سوخت

انشالله ما هم الان دلمون یه ناله‌ای بزنیم اشکی بریزیم گریه‌ای بکنیم

کوفیان این قصد جنگیدن نداشت

این گلوی تشنه ببریدن نداشت

این گلو که دیگه بریدن نداشت که

لاله چینان دستتان بریده باد

غنچه پژمرده‌ام چیدن نداشت

با سه شعبه غرق خونش کرده‌اید

گرچه حتی تاب بوسیدن نداشت

گریه‌ام دیدید و خندیدید وای

کشتن شش ماهه خندیدن نداشت

صلی الله علیک یا مظلوم یااباعبدالله

عرضم کوتاه باشه یه مرتبه ابی عبدالله نگاه کرد فضبح الطفل الاذن الی الاذن

گوش تا گوش بریده شده تیر سه شعبه چه کرده با گلوی علی اصغر

خون ها رو به آسمان پاشید صدا زد

هون علیه نزل ان هو به عین الله

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *