بسم الله الرحمن الرحیم
■ در قرآن داریم که میفرماید: بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین ،
امام زمان علیه السلام که اون سلاله خلقت باشه، باقیمانده باشد باقیمانده الهی باشد، اون آقا برای شما خیره،منفعت و پر از سوده برای شماها .
منتها به شرط اینکه شماها مومن باشید بهش.
ان کنتم مومنین، اگر شما مومن باشید ایمان داشته باشید، ما همیشه عرض کردیم دیگه همین قرآن خیره برای مومنین شده ، برای کافرین خب اونا براشون ضرره این قرآن.
بالاخره حجت الهی و این امام زمان هم خیره منتها برای مومنین.
به قول حاج آقا خسروشاهی خدا رحمت کند ایشون میفرمود: دستگاه حضرت صاحب الامر در معنا مواظب، شما تو ظاهر حجت بن الحسن را نمیبینی منتها در معنا مواظب هستند .
اینو حاج آقا خسروشاهی میفرمود: حضرت دفتر داره ، رفت و آمد افراد مومن تحت نظر، کی کجا میره ،چه جوری خدمت میکنه، از کجا سواد علم کسب میکنه، تو کجا خرج میکنه خودش رو، چند نفر رو تا حالا هدایت کرده.
اینا همش دونه دونه تو دفتر صاحب الزمان ثبت، بعد مهر تایید میزنه، دعا میکنه اینطوری نیست بی حساب کتاب نیستش که و چقدر این آقا امر به معروف میکنه نهی از منکر میکنه ، تمام اینها در دفتر حجت بن الحسن سلام الله علیها ثبت میشه.
و دارد که شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان پرونده اعمال رو به خدمت امام زمان میارند، حتی حاج آقا خسروشاهی اینطور نقل میکردند میفرمودند:
روز بیست و سوم در خواب مرحوم علامه عسکری رو دیدم که پروندهای رو در دست داشت مشغول صحبت بودند تو خواب به من گفتن که فلانی دوم شد و از این حرفها.
میگه که تو باطن اینجوری امام زمان علیه السلام دفتر داره و تشکیلات داره و همه چیز زیر نظر امام زمانه و بالاخره ما اگه میخوایم به یک جایی برسیم ،به یه نقطهای که برسیم ، باید حواسمون به این مطلب باشه ،بعد به این نقطه باید توجه بکنیم و میتونیم خیلی از گرفتاریهامون رو از این طریق و از این کانال برطرف کنیم.
شما وقتی میفهمی صاحب داری وقتی میفهمی ساز و کاری هست چیکار میکنی ؟
حاج آقا خسروشاهی میفرمود: میری زیر پتو مثل رزمندهای که تو جنگه خب تیر افتاده وسط دشمن افتاده سریع بیسیم رو برمیداره به فرمانده تماس میگیره آقا ما گیر افتادیم فلانه اینجوری اونجوری و خیالش راحته که یه فرمانده خوبی داره که هواشو داره،
میفرمود : شما زیر پتو زنگ میزنی امام زمان یا صاحب الزمان یا حجت بن الحسن یا اباصالح المهدی من الان گرفتارم مگه دفتر نداره مگه تشکیلات نداره مگه ساز و کار نداره.
پس اون آقا با این ساز و کار ، با این دفتر میتونه ماها رو جهت بده .
نقل میکنند یه شخصی بود به نام شیخ حسین آل رحیم یه آدم خوبی بوده ، پاک طینت بوده.
مبتلا میشه به مرض سل این از گلوش هم خون میومده مرتب بعد خیلی هم فقیر بوده. به خاطر فقرش بهش دخترم نمیدادن، هرجا خواستگاری میرفت ازدواج کنه فقیره، فقیره ولش کن ردش میکردن قبول نمیکردند که دخترشون رو بدن به این آقا.
این شنیده بود تو نجف که هر کسی ۴۰ شب بره مسجد کوفه بره مثلاً مسجد سهله امام زمان علیه السلام رو میبینه و بعد از طریق امام زمان علیه السلام میتونه گرفتاریهاشو برطرف کنه.
شروع میکنه مرتب مثل ماها که میریم شبهای چهارشنبه میریم جمکران ماها که نه مثل شماهایی که میرید جمکران اونجا با امام زمان علیه السلام بعضیا ۴۰ تا شب چهارشنبه نیت میکنند برن اونجا امام زمان علیه السلام را ببینند.
همینطوری پا میشه میره مرتب منظم شب آخر چهلمین شب چهارشنبه میره هوا هم سرد بعد گلوشم خون میومده میبینه نمیتونه تو باشه.
دستمال کاغذی هم مثلاً نداشته و از این حرفا میگه خب بریم تو حیاط یه آتیش روشن کنیم یه قهوهای درست کنیم، بعد از یه آدمایی بوده که قهوه خور بوده و همینجوری خلاصه تا صبح ببینیم چی میشه میگه اومدیم و آتش روشن کردیم و قهوه را درست کردیم .
قهوه هم به اندازه یه نفر بود یهو دیدم در باز شد یه آقایی وارد شد شبیه عربها من تا دیدم این اومد یه غمی هم تو دل من اومد، غمه برای چی بود؟
برای قهوه بود گفتم این الان یه دونه است من تا به اندازه سهم یه نفره اینم میاد الان من مجبور میشم به اون تعارف بزنم اونم برداره بخوره ما امشب چیکار کنیم؟
یه غمی اومد تو دل من. میگه همینجوری نشسته بودم و این آقا اومد و بعد نشست و منو به اسم صدا زد گفتم شاید منو میشناسه مال قبیله فلانه، گفتم تو مال فلان قبیلهای، گفت نه گفتم مال فلان قبیلهای ،گفت نه.
میگه همه قبیلهها رو پرسیدم گفت نه گفتم پس تو حتماً مال یه چیز بیمعنی گفتم گفت حالا چه فایدهای داره که تو بدونی من مال کجا هستم ،حالا بگو ببینم تو چی میخوای، گرفتاری تو برای چی اومدی، میگه منم عصبانی بودم گفتم دونستن اینکه من برای چی اومدم به چه درد تو میخوره.
میگه دیدم لبخند زد گفت حالا چه ضرری داره به من بگی که گرفتاریت چیه مشکلاتت چیه؟ میگه اینجوری که دیدم با نرمش حرف میزنه محبتش رفت تو دلم میگه قهوه رو تعارف کردم ایشون قهوه رو گرفت لبی زد به این قهوه بعد قهوه رو گذاشت زمین و من خودم برداشتم خوردم گفت حالا بگو ببینم گرفتاریت چیه مشکلاتت چیه ؟
گفتم این آخوندا میگن هر کی ۴۰ تا شب چهارشنبه بیاد اینجا امام زمان حجت بن الحسن را میبینه، آقا رو میبینه به من اینطوری گفتن ما هم پا شدیم اومدیم امشب هم شب آخره امام زمانمون هم ندیدیم .
میگه من بیخبر که آقا حجت بن الحسن روبروی تو نشسته امام زمان علیه السلام روبروی تو نشسته .
میگه اون آقا به من گفتش که مرضت که خوب شد همین که قهوه رو خوردی مرضت خوب شد .
فرمود اون دختره رم که بهت میدن ازدواج میکنی. اما فقرت به مصلحتته باهاش بساز.
بعد میگه من خیلی مثلاً برام جالب شده بود این آقا گفتم خدا را شکر خدا تورو فرستاده مونس من بشی.
گفتم آقا میای بریم حضرت مسلم رو زیارت بکنیم گفت مانعی نیست عیبی نداره میگه بلند شدیم دوتایی با اون آقا رفتیم سمت قبر حضرت مسلم .
میگه وقتی وارد شدیم ایشون گفتش که دو رکعت نماز تحیت بخونیم، میگه ایشون وایساد یه جا منم وایسادم یه طرف تو نماز وسط نماز یهو من به خودم اومدم صدای حمد اون آقا رو میشنیدم به خدا اصلاً تو عمرم اینطوری ندیده بودم سوره حمد بخونه انقدر زیبا .
یه دفعه یه تلنگری به خودم زدم امشب که شب آخره توسل من هستش و این آقا هم از کجا اسم منو میدونست اینجوری شد و اینها میگه یه لحظه گفتم نکنه این آقا امام زمان علیه السلام باشه،
سرم رو چرخوندم دیدم یک نوری این آقا رو احاطه کرده میگه دیگه نمیدیدمش دیگه اصلاً نفهمیدم چطوری نمازم تموم شد و اومدم دیگه آقا رو نمیدیدم در یه هالهای از نور میدیدم .
گفتم یاابن الحسن ، یاابن رسول الله شما وعده دادی که با هم دیگه تا قبر حضرت مسلم بریم حضرت مسلم رو زیارت بکنیم میگه ایشون فرمود بله حرکت کردن من پشت سر این آقا حرکت میکردم انقدر گریه میکردم حال خوشی داشتم که حجت بن الحسن علیه السلام رو ببینم.
میگفت بله این طوری هم شد مرضم خوب شد بعد یه مدت دختره رم بهم دادن و ازدواج کردیم.
بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین
یا امام زمان آقا جان دست ما رو هم بگیر میگن تو آخرالزمان همه حوائج به دست با کفایت امام زمان برطرف میشه.
شما بری در خونه امام حسین امام حسین هم حواله میده به امام زمان علیه السلام
امروز دست گدایی دراز کنیم بگیم آقا جان ماه رمضون دیگه هفته اولش تموم شد ما به خودمون بیایم تموم میشه یه نگاهی پرمهر بکن به ما که انشالله این ماه رمضونممون قیمتی بشه بگیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
مگه اینکه امام حسین ما رو نگاه بکنید آقا جان اشک چشم ما برای جد غریبت ببینی و یه نگاه پر محبت بکنی
من آقا جان روضه جد غریبت حسین رو میخونم عزیزانمون اینجا هم گریه میکنند اشک میریزن
دیگه خودت میدونی شما کریمی شما آقایی یا صاحب الزمان جد غریب شما حسین روز عاشورا ساعتها جنگید
خسته شد گفت یه نفسی چاق کنم همین که وایساد از دور یه سنگ قلاب زدن به پیشونی سنگ قلاب شتاب داره
این سنگ قلاب که خورد به پیشونی
امام حسین پیشانیش شکست صورت غرق در خون شد
پسر فاطمه زهرا این دامن عربی رو داد بالا خون صورت را پاک بکنه خدا لعنت کنه حرمله رو
سپیدی سینه امام حسین را هدف قرار داد سینه ابی عبدالله رو با تیر سه شعبه چنان زد به این قلب
امام حسین علیه السلام آقا اباعبدالله الحسین میخواست این تیر را از جلو در بیاره اما عزیزان تیر سه شعبه اگر بیاد بیرون خیلی جراحت و صدمه وارد میکنه نمیتونست امام حسین تیر رو از جلو میگن خم شد از پشت تیر رو بیرون آورد تو این لحظه بود که میگه مثل ناودون خون از بدن امام حسین جاری شد
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
عزیز دل زهرا حسین جان ابی عبدالله
رو سوی خیمهها کرد خواهر پیشانی رو ببنده نمیدونم تو اون لحظهای که این زن و بچه چشمشون به پیشانی شکسته افتاد چه کاری کردند
از همه سختتر عزیزان میدونید کدوم لحظه بود اون لحظهای که این سرو بالای نیزهها ببینن
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
حسین جان
یک دیدگاه
عالی