بسم الله الرحمن الرحیم
?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
در رابطه با معجزات نبی مکرم صحبت میکنیم
میفرمایند که از برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم یک سری معجزاتی بوده
که از برای پیغمبران دیگه نبوده مثلاً حالا یکی خود قرآن و همینطور معجزاتی بوده نظیر معجزات پیغمبران دیگه
یعنی همونجوری که همون مدل معجزاتی که اونا داشتن پیامبر ما هم داشته
و ابن شهر آشوب رحمت الله علیه ایشون نقل کرده که
۴هزار و ۴۴۰ معجزه از پیغمبر صادر شده خیلیه این عدد این عدد خیلیه حالا منتها چند تاش ذکر شده از این ۴ هزار و ۴۴۰ معجزه
چند تاش هست موجود می فرماید ۳۰۰۰ تاش ذکر شده و خود آشیخ عباس رحمت الله علیه میفرماید که
اصلاً همه اقوال و اطوار و اخلاق پیغمبر معجزه بوده
مخصوصاً خبر دادن اون حضرت از غائبات از آینده چیزهایی که حالا امور پنهانی محسوب میشه
وقتی خبر میداد از مثلاً فتح ایران که حالا در جنگ ایران و روم به زودی رومیها پیروز میشن
یا مثلا از این اخبار ، می فرماید که معجزاتی که قبل از ولادت هم بوده اینها رو حساب کنید
و معجزاتی که تا حالا آینده هم خود قرآن کریم خود قرآن که بزرگترین و بالاترین معجزات است
و میدونید دیگه قرآن معجزه زنده است همین آلان هم معجزه حساب میشه و این یه چیز عجیبیه
این قرآن حالا بنده امروز یه خورده در رابطه با همین قرآن صحبت میکنم
برای شما که ببینید اصلاً میزان اعتبار عرب فصاحت و بلاغتش بوده
یعنی هر کسی قشنگتر شعر میآورد قشنگتر فصیحتر بلیغتر سخن میگفت این میرفت بالا
اعتبار عرب همین بود یعنی نگاه میکردند ببینن که چه جوری شعر میگه و لذا معجزهای هم که پیامبر اکرم آورد از همین قبیل بود
که وقتی معجزه قرآن اومد این خود این قرآن اینها رو دعوت کرد به تهدی
تحدی یعنی دعوتشون کرد به تحدی قرآن اینها رو دعوت به تحدی کرد حالا یعنی چی یعنی اینکه
اگر میتونید مثل این بیارید دعوت کرد به مبارزه مقابله اگه میتونید بسم الله
اول این آیه اومد که مثل این قرآنو بیارید اگر راست میگید
که من پیغمبرم این معجزه من اگه شما هم میتونید مثل اینو بیارید
که خب میدونید اون عربی که میزان اعتبارش به فصاحت و بلاغتش بود موند
که من نمیتونم مثل این رو بیارم
حالا شما نگاه بکنید عرب اصلاً تمام شبه جزیره عرب نگاه میکردی همه همینجوری صحبت میکردن
فصیح بلیغ صحبت میکردند حالا با این کینهای که داشتن با این بغضی که نسبت به پیغمبر اکرم داشتند
خب با این خرجی که اینا کردن خیلی خرج کردن دیگه
شما ببینید این همه جنگ این همه دعوا بعد پیغمبر دست گذاشته بود رو نقطههای حساس اینها
مثلاً که بت پرستی نباید باشه بت پرستی همه زندگی اینا بود
همه فکر اینا بود خب براشون زحمت چقدر داشت که مثلاً بیان یه سوره بیارن اما نتونستن
از اینکه یه سوره بیارن حالا خدای تبارک و تعالی اول اینها رو دعوت کرد به تحدی از این جهت که اگه میتونید مثل قرآن بیارید
بعد دید اینا بابا اینا نمیتونن بیارن و اینا توی آیات بعد اومد دعوتشون کرد به اینکه اگر میتونی ۱۰ تا مثل این سوره بیارید
۱۰ تا سوره بازم اینا نتونستن تا آخر سر خدای تبارک و تعالی بازم بازتر کرد
فرمود همه با همدیگه معین و یاور همدیگه بشید یه سوره مثل سورههای این قرآن بیارید
که اون عرب که میزان اعتبارش به فصاحت و بلاغت بود بازم نتونست
یعنی حاضر بود بیاد بجنگه پول خرج بکنه کشته بده هزینههای سنگین بکنه
اما نمیتونست یه سوره بیاره از آوردن یه سوره کوچیک عاجز بود
اگر قادر بود میآورد خودشو نمینداخت به مهلکه خودشو نمیآورد به پای میدان مقابل امیرالمومنین حیدر کرار
خب تمام ابطال عرب آقا شما میدونید پهلوونهای نامی عرب با اومدن امیرالمومنین هیچ اسم و رسمی ازشون دیگه باقی نموند
خب مگه مریضه خب بره یدونه سوره بیاره دیگه اگر می تونست باید می آورد دیگه
نمیاومد خودشو به کشتن بده
نقل می کنند که در حدیث هست زمان امام صادق علیه السلام این دعوت قرآن مخصوص به همون زمان آقا رسول خدا هم نبود
بلکه ادامه داشت تو زمان آقا رسول خدا حالا من اینو بگم براتون بعد اون امام صادق علیه السلام رو هم میگم
زمان خود آقا رسول خدا جمع شدن پیش خب همه اینا فصیح بودند بایغ بودند
جمع شدند پیش ولید بن مغیره
ولید بن مغیره یکی از حکمای بزرگ عرب بود و خیلی فصیح بلیغ
گفتند که برو ببین برو یه خورده از این کلام محمد رو بشنو
برو حرفاشو گوش کن ببین چی میگه ما چی باید بگیم مثلاً اگه از ما پرسیدن که این این چیه
این آقا داره میگه ما چی بگیم در مقابل این ولید بن مغیره اومد پیش پیغمبر
اسم آقا رسول خدا رو آورد گفت که حالا یا من میگم یا رسول الله اون گفت یا محمد
شعر خودتو برا من بخون شعرتو بخون ببینم پیغمبر فرمود شعر نیست
ولکن کلام خداوندیه که پیغمبران رو فرستاده
بعد حضرت رسول شروع کرد حا میم رو خوندن
سوره سجده رو خوند این آیه رو خوند فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود
آقا این ولید بن مغییرهای که خودش از بزرگترین فصحا و بلغا بود
یهو بدنش لرزید موهای بدنش راست شد بلند شد مثل دیوونهها مثل خل و چلا برگشت سمت خونه
این قریش ترسیدند مردم قریش بزرگای قریش همه ترسیدن که نکنه این مسلمان شده
از این وضع اینو از این قیافه از مدل ولید ، گفتند این هم از دست ما رفت
بعد ابوجهل برادرزاده همین ولید بن مغیره بود
اومد گفت عمو چی شد چی شد ما رو سرشکسته کردی ما رو رسوا کردی تو هم به دین او در اومدی
گفت نه من بر دین شما هستم منتها سخنی صعب شنیدم که بدنها رو میلرزونه
من و شماها نمیفهمیم فصاحت و بلاغت قرآن رو
منتها اونهایی که عرب باشن اونها خوب میفهمن این قرآن یعنی چی
گفت به خدا قسم سخنی صعب شنیدم ابوجهل گفت شعر بود
گفت شعر نبود گفت خطبه بود گفت به خدا قسم خطبه هم نبود
خطبه به هم متصل این کلامیه پراکنده منتها بعضی به بعضی اصلاً نمیمونه
چنان حلاوتی داره چنان شیرینی داره چنان قشنگی هست که اصلاً وصف ناپذیر گفت پس کهانت گفت نه
گفت پس چی بگم گفت بزار یه خورده فکر کنم مثلاً فردا بیا از من بپرس
فردا اومدم بهش گفتن ولید بن مغیره اگه کسی از ما پرسید این حرفا چیه چی بگیم گفت بگید جادو
چون دلها رو میبره دلهای مردم رو میبره بگید جادو هستش
ببینید میخوام بگم که این حرف اینا زمان خود آقا رسول خدا بوده
زمان امام صادق هم بوده ابن ابی العوجا سه نفر از این ملاحده گفتن مگه قرآن دعوت نکرده به تحدی
به مبارزه خب بیاید چهار نفر شدن گفتن بریم هر کدوممون تا یک سال بعد
یه سال بعد قرار گذاشتم فلان جا هر کسی یه ربع قرآن بنویسه
یه ربع مثلاً چیز کنه یه کتاب بکنیم بگیم آقا بیاید اینم قرآن
شماها میگید قرآن اینم قرآن ما تقسیم شدن و رفتند هر کسی رفت یه طرفی بعد یک سال یه ربع یعنی یک چهارم مثل قرآنو بیاره
رفتن و سال بعد جمع شدن و کنار مقام ابراهیم جمع شدن
گفتن چی شد این به اون گفت اون به این گفت یکیشون گفتش که من وقتی رسیدم به این آیه قرآن که میگه
یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر
فهمیدم که معارضه قرآن نمیشه کرد دست از معارضه برداشتم
اون یکی گفت من رسیدم به این آیه ناامید شدم از معارضه
اون یکی گفت منم همینطور اون یکی گفت منم همینطور
همون لحظه امام صادق علیه السلام از کنار اونها عبور کرد
خب اونها که نگفته بودن ما برا چی جمع شدیم
امام صادق به معجزه این آیه رو بر اونها خوند
قل لئن اجتمعت الانس و الجن
اگر همه انس و جن جمع بشن
علی آن یاتوا بمثل هذا القرآن لا یوتون بماله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا
پشت به پشت هم بدید تا قیامت نمیتونید یه سوره مثل این سوره یه قرآن قرآن بیارید
این قرآن اصلاً تکرار نمیشه چون زنده است شما هر روز داری سوره حمدو چند مرتبه میخونید
منتها خسته نمیشید بریده نمیشید خب معجزه معجزه قرآن چیز عجیبیه
همون زمان آقا رسول خدا یه عدهای تصمیم گرفتن برن یه سوره درست کنن
از جمله مسیلمه کذاب این مسیلمه کذاب اومد
مثلاً گفتش که انا اعطیناک الکوثر
گفت خب عیب نداره من میگم انا اعطیناک الجاهر
ببین اصلا به هم نمیخوره نمیاد فصل لربک هاجر
ان شانک هو الکافر بعد همه بهش خندیدن اون یکی اومد گفتش که الفیل ملفیل
فیل تو چه میدونی فیل چیه و لهو الخرطوم طویل
فیل یه خرطوم چی داره طولانی داره و لهو زم و البیل یه دم چی داره کوچولو داره
آقا همه خندیدن یعنی هر کی شعر آورد بهش خندیدن
خود فصحا و بلغا خندیدن ها ، آقا اینکه قرآن معجزه است بعد میگه شما نمیتونید بیارید
از چه جهت نمیتونن بیارن از این جهت که قرآن خیلی فصیحه اینا نمیتونن به اون درجه برسن
یا اینکه نه میتونن بیارند منتها هر وقت میخوان بیارن مغزشون قفل میکنه
یعنی خدا یه کاری میکنه مغزشون قفل بشه
کدومه ؟ دو تا نقله یکی اینکه این از بس قرآن از بس فصاحت و بلاغت داره که به اونجا عرب راه نداره نمیرسه
این یک ، دو اینکه چرا میتونه بگه عرب میتونه یه سوره بیاره
ولیکن هر وقت میخواد بیاد مبارزه کنه بیاد معارضه کنه
خدا یه کاری میکنه که این مغزش چی میشه هنگ میکنه کدومشه
یعنی خدا راه رو بسته اما خدا راهو میبنده هر وقت میخوان بیان بشینن فکر کنن یه سوره بیارن گیج میشن
مثلاً زبونشون بند میاد مغزشون هنگ میکنه کدومه
حالا جفتشم میتونه چی باشه چون اولی که قطعاً هست اون دومی هم ممکنه باشه
اگه میتونستن میآوردن منتها حالا یا اینکه اوج این کلمات انقدر اوج داره این کلمات
یا اینکه گیج میشدن دیگه مغزشون هنگ میکرد خب خدا یه کاری میکرده چشم و دل اینها بسته بشه
عرضمون تمام یه جمله هم ذکر مصیبت کنیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروز روز جمعه است دلهامونو ببریم حرم باصفای آقا ابوالفضل العباس قمر منیر بنی هاشم
صدا بزنیم ایشالله فرج امام زمان باشه ایشالا رفع همه گرفتاریها باشه
برآورده شدن حاجاتمون باشه نورانیت قلوبمون باشه
ای ساقی لب تشنگان
ای جان جانانم سقای طفلانم
داغت شکسته پشت من
ای راحت جانم سقای طفلانم
همه با هم بگیم
ای ساقی لب تشنگان
ای جان جانانم سقای طفلانم
من بی برادر چون کنم
با این سپاه دون در دامان هامون
بینم تو را در ابر خون ای ماه تابانم
ای ساقی لب تشنگان
ای جان جانانم سقای طفلانم
یه مرتبه دید برادر دست در بدن نداره اومد سر برادر رو بغل گرفت
گفت داداش یه چشمم سالمه اما خون جلو چشمم رو گرفته نمیتونم ببینمت
برادر دست ندارم اگر میشه این خون رو کنار بزن
یه بار دیگه جمالتو ببینم حسین جان اینجا دارد ابی عبدالله خون را کنار زد یه نگاه به صورت برادر کرد
شروع کرد به گریه کردن داداش برا چی گریه میکنی
شاید اینطور گفته باشد
برادر الان سر من تو دامن توئه یه ساعتی دیگه داداش کی میاد سر تو رو به دامن بگیره
ای حسین غریب همه با هم
حسین جان حسین جان