بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۱۶۷
●قال(علیه السّلام) :مَن حَاسَبَ نَفسَهُ رَبِحَ وَمَن غَفَلَ عَنهَا خَسِرَ وَ مَن خَافَ اَمِنَ وَ مَنِ اعتَبَرَ اَبصَرَ وَ مَن اَبصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ
●کسی که خود را حساب کشد، سود می برد. و آن که از خود غفلت کند، زیان می بیند.
وکسی که عبرت آموزد آگاهی یابد. و آنکه آگاهی یابد می فهمد.
و آن که بفهمد دانش آموخته است.
■ امیرالمومنین علیه السلام جان عالم به فداشون میفرمایند که :
کسی که حاسب، یعنی حساب کنه، نفسه ، نفسشو به حساب بکشه .
کسی که نفسشو به حساب بکشه ربح، سود میکنه سود. آخر کار این ضرر نمیکنه سود میکنه .
پس کسی که حساب کتاب بکنه ،حاج آقا مرتضی تهرانی خدا رحمتش کنه ایشون میفرمودند:
انسانی که محاسبه نداشته باشه عبارت دومش، من غفل ، غفلت کنه میگه، حساب کتاب نداشته باشه ، خب این تا زنده است گمان میکنه آدم خوبیه.
شما حساب کتاب بکنی آخرش میگی آقا من ۴ تا اینجا گناه کردم استغفرالله
چهار تا کار خوب کردم الحمدالله، این تهش سوده دیگه.
چون اونجا که ميگه الحمدالله زیاد میشه. اونجا که میگه استغفرالله داره کم میشه. قبل از دادگاه قیامت اینجا داری تمیزش میکنی .
خب این سوده اما وقتی که شما حساب کتاب نکنی، نه میدونی چند تا گناه کردی بعد هیچی،
بعد همشم فکر میکنی چی آدم خوبی هستی.
آقا مرتضی می فرمود کسی که حساب کتاب نداشته باشه گمان میکنه آدم خوبیه، بعد ولی وقتی مرد معلوم میشه وضعیتش چیه؟ اون موقع بعد میگه که با همه اعمال خوبمون با اون کار زشتمون از بین رفت نابود شد.
پس آقا چه بهتر که آدم قبل از اینکه از دنیا بره خودش حساب کنه کتاب بکنه، یه دو دوتا چهارتا بکنه حالا نمیخواد خیلی هم ریز کارهای روزشو بررسی کنه ،
همون درشت درشتاشو بررسی بکنه، اونجا امشب من دل فلانیو شکوندم با اون حرفم .
یه حلالیتی میگیره یه خورده دست و پاشو جمع میکنه اینا پیش میاد.
پس توی محاسبه خیلی مهمه .
دو. و من خاف ، خاف یعنی خوف از خدا داشته باشه.
اونی که دنیا خوف از خدا داشته باشه امن، ایمن میشه از عذاب خدا در قیامت.
ما قبلا برنامه ای که داشتیم صبح بررسی وصیت پیامبر بود به جناب ابوذر.
تو اونجا پیغمبر فرمودند که دو چیز هیچ وقت با هم جمع نمیشه،امن و خوف.
اونی که تو این دنیا ایمنه ، آقاخدا ما رو میآمرزه و خیالش راحته روز قیامت ترس داره .میترسه ،
اونی که تو این دنیا میترسه اونور ایمنه. اینجا بترسی از خدا از عذاب و اینها ،اونور خدای متعال نجات میده.
اونجا ترسید اینجا ایمنه. اینجا ایمن باشه اونجا میترسه.
خب اینم دو قسمت از بحث.
بریم سراغ قسمت سوم، و من اعتبار ابصر
هرکسی که عبرت بگیره. ابصر، بینا میشه. شما مثلاً تو زندگیت تو این عمری که داری نگاه کن ببین فلانی از کجا ضربه خورد، ببین فلانی چجور شد زمین خورد.
همین که نگاه عبرت بگیری ،کم کم خورده خورده خورده آگاه میشی بصیرت پیدا میکنی .
و من ابصر کسی که بصیرت پیدا کرد، فهم میفهمه ، فهم پیدا میکنه .
هر چیزی که حالا روزیت شد دیگه خورده خورده بصیرت پیدا بکنی، عبرت بگیری.
میگن شیخ جعفر بر شوشتری خدا رحمت کنه شیخ جعفر شوشتری رو آشیخ مرتضی انصاری با اون عظمتش میگفت برید پا منبر آشیخ جعفر شوشتری.
خیلی، یه چیز وقتی از نجف اومد همین جاها تو تهران یه لاتی اومد جلوش گفت ما همینی هستیم که هستیم، شما چی؟ شما هم همینی که هستید.
میگن ایشون انقدر گریه کرد. ببین از همین یه چیز کوچولو عبرت شد براش.
آشیخ ما همینی هستیم که هستیم شما چی شما اون چیزی هستید که هستید، بعد این آقا انقدر به هم ریخته بود مثل بچه گریه میکرد .
می گفتن حالا چی شده مگه ،گفت این حرف این منو تکون داد .
آقا راست میگه اون یکی هست دیگه من این ظاهرم اینه نکنه باطنم یه چیز دیگه باشه.
این حاج آقا فهم، میفهمه فهم پیدا میکنه،
و من فهم علم ،هر وقت فهمید عالم میشه، دانا میشه.
خدای متعال ایشالا به حق محمد و آل محمد توفیق بده که بهمون بتونیم عبرت بگیریم تا بصیرت پیدا کنیم. بصیرت پیدا بکنیم تا بفهمیم فهم پیدا بکنیم تا عالم بشیم.
انشالله خدای متعال کمکمون بکنه.
خب از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است.
دیشبم من عرض کردم گفتم که این آخر قصه ،کل منبر یه طرف، کل منبر اینه من با شما حرف میزنم شما با من گوش میکنی و بحث میکنیم اینا …
اما این آخرش من و شما نیستیم ، ما وامام حسینیم
شما و امام حسینید این آخرش عشقه آخرش گل کاره آخرش زیباست
داریم ارتباط میگیریم با اون آقا
هم بنده هم شما این آخرش گل کاره بعضیا میگفتن روضه نمک منبره ، نه این نیست اونا نمک این روضه است
آخر مجالس خیلی مهمه
این روضه های آخر مجلس رو قدر بدونید
من دیدم بعضیا تا میگه آقا صلی الله علیک اباعبدالله پا میشن میرن فکر میکنن خب مجلس تموم شد
نه اتفاقا اونجا که میگه صل الله علیک یا اباعبدالله
اونجا باید محکم مثل میخ خودتو بچسبونی به زمین بگی الان شروع شد رفتیم کربلا سفر معنویش آغاز شد
دم آخر مجلس رو دو دستی بهش بچسبید ول نکنید
ارتباط این زلفتونو گره بزنید به دامن امام حسین علیه السلام
حالا روضه من امروز صبح چی باشه
آقا گفتن اولاد بازم من یاد بعضی از مصائب این بچهها میافتم
اینا رو براتون بگم تو یکی از مسیرها این خدا لعنت کنه ابن زیاد سرهای شهدا رو سرهای امام حسین و آقا ابوالفضل اینا رو هم یه دستور داده بود
با نیزه این سرها رو میگردن تو نیزه حالا به چه شکل خدا میدونه
جلو چشم این زن و بچه بعد میآوردن تو بعضی از منازل
این میرسیدن سرها رو از تو نیزه در میآورد بعد میذاشتن توی صندوقچه
توی یه منزل رفت راه ندادن اهل اون منزل راه ندادن مجبور شدن یه منزل دیگرم سریع برن
خلاصه رسیدن یا نرسیدن اینا خسته شده بودن
این نیزهداری که سر ابی عبدالله را حمل میکرد میگه من دیگه انقدر خسته شده بودم گفت وقت نکردم سر ابی عبدالله رو از نیزه در بیارم بزارم توی صندوق
همینجوری کنار خودم گذاشتم زمین میگه یه ساعتی که گذشت دیدم
یکی از این دختر بچهها هی آروم آروم داره میاد سمت سر
اما چون میترسه هی برمیگرده عقب میگه نکنه این نیزهدار بیدار باشه پاشو منو یه دست کتک بزنه
و لذا هی میترسه میگه من خودمو زدم به خواب عمیق گفتم بزنم ببینم این چه میکنه
میگه دیدم آروم آروم این خیالش راحت شد که من خوابیدم
آروم آروم نزدیک این نیزه شد سر بابا رو از تو نیزه درآورد میگه که شروع کرد به بوسیدن
نیزهدار میگه من آروم آروم داشتم نگاه میکردم ببینم این بچه چیکار میکنه میگه دیدم صورت بابا رو داره میبوسه میگه تعجب من اون موقعی بیشتر شد که دیدم بابام داره صورت این دخترو میبوسه
صلی الله علیک یا مظلوم
صدا بزنه بابا کوچه به کوچه رفتی پیش ما نیومدی
کنج تنور رفتی پیش ما نیومدی
صورت بابا رو بوسه زد نمیدونم چه گفتن شاید از بابام وعده گرفتن
بابا خرابه شام منتظر تو هستیم بیا همینم شد نیمههای شب سر بریده برا دیدن دخترا اومد
مخصوصاً برا اون نازدانه اومد
حسین جان حسین جان