بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۴۶
●و قال (علیه السلام ): اِنًَ لِلقُلوبِ اقبالً و ادباراً
حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون میفرمایند که :
برای قلوب ، برای دلها یک اقبالیست ،
اقبال یعنی روی آوردن . یهو میبینی رو میاره گاهی رو میاره پرنشاط میشه.
مثلاً دوست داره نماز اول وقت بخونه دوست داره زیارت عاشورا بخونه
دوست داره نماز های مستحبی بخونه نافلهها رو بخونه هر چی مستحبی توی مفاتیحالجنان هست همه رو میخواد انجام بده
خوش اقبال میخواد زیارت عاشورا رو با صد لعن و صد سلام بخونه
میشینهها میشینم پاش میخونه قشنگ درست حسابی ،
خب گاهی اوقات دیدی دلت میکشه همه رو دوست داری انجام بدی.
و ادباراً ، یه وقتایی هم میبینی این دل پشت میکنه یعنی نمیکشه اصلاً ،
حوصله همین نماز واجبت رو هم نداری مثلاً همین واجبت رو هم میخوای بخونی میبینی کشش نداری،
خب حالا یه دستورالعمل فَاِذا اَقبَلَت
هر وقت دیدی دلت رو آورد فَاحمِلوها عَلَی النَوافِل
وقتی که رو میاره این دلت اون رو به انجام نوافل و مستحبات چیکار کن؟
وادار کن هی بخون هی بخون واسه هرچی میکشه بخون .
وقتی که دلت رو آورد دیدی روداده تو هم بخون پر و پیمون برو جلو .
وَ اِذا اَدبَرَت ، اما هر وقت دیدی پشت میکنه بینشاط میشه.
فَاقتَصِروها بِها عَلَی الفَرائِض
فقط به انجام واجبات اکتفا کنید، قناعت کنید بهش دیگه فشار نیار نمیکشه دیگه.
حالا واجبت رو خوندی پاشو برو..
هی بشینی هی کشش بدی و هی یه مستحبی اینو بخونم اونو بخونم ، یهو دیدی دل زده شدیا.
آخه بعد کم کم آثار داره دیگه ، پس اگر یه وقت بالاخره آدم خسته میشه دیگه ، مشکلات دنیایی هست ناراحتی های جسمانی هست.
حوصله هیچ کاری رو نداره تو چنین شرایطی فقط به واجبات قناعت کنید.
چون پرداختن به مستحبات که انسان داره به خودش یه جورایی تحمیل میکنه مستحب رو اون نافله رو حضور قلبی هم توش نیست .
نشاطی توش نیست ، این سبب ارتقاء روح و قرب به پروردگار نمیشه .
چه بسا اگر مستحبات رو تو چنین حالی به آدم تحمیل کنه به جا بیاره به واجباتم یه وقتی دیدی ضرر وارد کرد .
یه تنفری یهو میبینی درست میکنه ، تنفر نسبت به مستحبات .
بعداً دل زدگی میاره و اینجور چیزا..
هم به واجبات لطمه وارد میکنه هم نسبت به مستحبات یه تنفری درست میکنه .
پناه بر خدای متعال .
امروز روز شهادت امام حسن عسگری علیه السلام است
جانهای عالم فدای اون آقایی که عمر زندگیش کوتاه بود
به قول حالا قدیمیا میگفتن چند تا بهار بیشتر نداشت زندگیش
حدودا سی و خوردهای سال بود امام حسن عسگری عمر مبارکشون بود
و جوان بودن و خب آقایی که جوان بودند
بعد همون عمر کوتاهشون رو هم بازم بیشترش رو تو زندان سپری کردند
خیلیش رو تو زندان سپری کردن
راوی میگه حالا نقل اینطوره که آقا فرمودند: برو داخل فرزندم رو صدا بزن بیار
کسی که مسموم میشه زهر بهش میدن این خب تشنه میشه
بعد دیگه عطش یهو میبینی غلبه میکنه
و دارد امام زمان علیه السلام تو اتاقی تو سجده بودند
اومدن آقا رو صدا زدن گفتن یابن رسول الله شما تشریف بیارید امام حسن عسگری صداتون میزنه
وقتی امام زمان علیه السلام اومدند آقا امام حسن عسگری خب هر پدری به دیدن فرزند خوشحال میشه دیگه
اینجا دارد امام حسن عسگری علیه السلام خوشحال شدند
یا سید اهل بیتِ ای آقای اهل بیت یعنی تو آقا و سید این خانهای
بعد اونجا حضرت طلب آب کردن
امام زمان یه ظرفی رو پر آب کرد آورد به دهان امام حسن عسگری
این بدن امام حسن عسگری میلرزید چون مسموم شده بود میلرزید
وقتی میلرزید این دندونها هی به کاسه آب میخورد بعد صدا میداد
همون یه جرعه میخواست آب بخوره ها این دندونا هی به کاسه آب میخورد صدا میداد امام حسن عسگری علیه السلام آب رو نوش جان کرد و سیراب شد
اما من میخوام از این صدا دادن دندان یه جا دیگه هم دلاتون رو ببرم
فدای اون دندانهایی بشم که با چوب خیزران هی صدا می داد
اون نامرد با چوب خیزران هی به لب و دندان ابی عبدالله میکوبید
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
آقا جانم یا امام حسن عسگری امروز مهمان شما هستیم
روز شهادت شما
امام حسن عسگری امروز بر شما امام زمان نماز خواند
شنیدید جعفر کذاب اومد جلو ،امام زمان او رو عقب که داد
صدا زد عمو جان کنار برو نماز بر بدن بابا خواند بدن رو دفن کردن با احترام
اما عرضه بدارم لا یَوم کَیَومُکَ یا اباعبدالله
به فدای اون بدنی که سه روز روی خاک گرم کربلا
بِلا غسلً بلِا کفنً
حسین جان حسین جان