بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه اول
یکی از احادیثی که خیلی مفید هست برای خودسازی شاید میشه گفت که
برای خودسازی حدیثی کاملتر از این حدیث پیدا نمیشه
حدیث عنوان بصری که آیت الله سید علی آقای قاضی ایشون برای گذشتن از نفس عماره و خواهش های نفسانی
به شاگردانش به مریدانش دستور میداد سفارش میکرد که
اگر سیر و سلوک می خواید این روایت عنوان بصری رو بنویسید
و این روایت رو که نوشتید بهش عمل بکنید این بهترین دستورالعمله
برای سیر و سلوک بهترین دستورالعمل برای مبارزه با نفس و…
و میفرمودند که به این دستورات اینها عمل بکنید یعنی در واقع
یه دستور اساسی و مهمی هستش که اگر کسی عمل طبق مضمون این روایت بکنه
خب موفق میشه علاوه بر این آسید علی آقای قاضی فرموده بودند که
این حدیث رو که نوشتید در جیب مبارکتون قرار بدید
و هفته ای یکی دو بار حداقل این حدیث رو مطالعه کنید
این روایت رو خلاصهای بگیم بعد انشالله اصل داستان رو خورده خورده هر روز یه بخشی اش رو خدمتتون عرض میکنیم
اینم از حاوی مطالب جامعی هستش در رابطه با کیفیت معاشرت و خلوت و کیفیت مقدار غذا
کیفیت تحصیل علم کیفیت حلم مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان
مثلا بعضی ها هرزه گویی می کنند و اینها در مقابلشون چقدر حوصله کنیم
چه جوری جواب بدیم و اینها بعد
مقام عبودیت چه جوریه مقام عبودیت یعنی چی تسلیم و رضا
پس ببینید یه حدیثی که خیلی جامع و سرلوحه حوزه است
حالا من یه بخش کوچکی از این قصه رو عرض بکنم
عنوان بصری یه پیرمرد ۹۴ ساله حدود دو سال با مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی
عنوان میگه من میرفتم پیش اون رفت و آمد میکردم حدود دو سال
حدود دو سال میرفتم پیش اون و خب موقعی که امام صادق علیه السلام وارد مدینه شدند
خدمت اون حضرت میرسیدم و دوست داشتم که از اون حضرت هم یاد بگیرم
همچنانی که از مالک یاد می گرفتم اشتباهش اینجا بود
ببین داره امام صادق رو میذاره کنار این ردیف این که اشکالش اینه
بعد میگه که یه وقتی حضرت به من فرمود که ببین من همش میرفتم میخواستم یاد بگیرم
حضرت فرمود من از طرف حکومت تحت نظرم و علاوه بر اینکه
من هر روز در هر ساعت از شب و روز یه اورادی دارم یه اذکاری دارم
یه برنامهای دارم اینها که باید اینا رو بگم منو از گفتن این اذکار و اوراد بازم ندار
پاشو برو دنبال من نیا همونطوری که قبلاً میرفتی پیش از مالک بن انس
حالا برو مسائلت رو از مالک بن انس بگیر عنوان میگه من از این حرفهای امام صادق غمم گرفت غمگین شدم
ناراحت شدم و پیش خودم گفتم که اگر در من خیری بود
اگر در من امام صادق خیری میدی منو از خودش نمیروندش
و به مالک حواله نمیداد میگه رفتم مسجد رسول صلی الله علیه وآله وسلم
میگه به آقا رسول خدا سلام دادم به نبی مکرم سلام کردم بعد دو رکعت نماز خوندم
گفتم خدایا از تو میخوام که دل جعفر بن محمد را به طرف من متمایل کنی
و از علم او نصیبم کنی تا اینکه با اون من به راه راست هدایت بشم
خب تا اینجای قصه باشه ببینید اصل داستان چه جوری شروع میشه
انشالله جلسات بعد خورده خورده از این حدیث خدمتتون عرض میکنیم
یه جمله هم ذکر مصیبت و ذکر روضه کنیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امام زمان علیه السلام می فرماید که الشمر الجالس علی صدره
شمر روی سینه آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام جالسون یعنی نشسته
خب ببینید تصور کنید حجت خدا ولی خدا روی زمین
رذل ترین پستترین فرد این عالم روی سینه حجت خدا نشسته
یه لحظه اگه تصور کنی حال دلت عوض میشه
نامرد محاسن اباعبدالله رو با یه دست گرفته بود
بعد با خنجر داشت هی میکشید روی گلوی ابی عبدالله
بعد نامرد دید که این خنجر اثر نمیکنه ابی عبدالله فرمود
آخه اینجا بوسهگاه پیامبر خداست همینو که امام حسین می فرماید
این نامرد متنبه بشه و عوض بشه منتها عوض نمیشه
ابی عبدالله فرمود شمر یه قطره آب بده پیش جدم رسول خدا تورو شفاعتت کنم
گفت حسین جایزههایی که یزید به ما میده از شفاعت تو و جدت بالاتره
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
زینت دوش نبی
روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین
منزل و مأوای تو نیست
حسین جان حسین جان