بسم الله الرحمن الرحیم
■ حکمت شماره ۲۰
●وَقال(علیه السلام) :مَن اَبطَاَبِهِ عَمَلُهُ لَم یُسرِع بِهِ نَسَبُهُ.
کسی که کردارش اورا به جایی نرساند، افتخارات خاندانش اورا به جایی نخواهد رسانید.
▪︎ حضرت می فرماید اون کسی که عملش اورو کند کنه عملش یه جوریه که اینو جلو نمی بره در جا میزنه هی میگه چی دنده عقب میره بجا اینکه دنده جلو بره، هی دنده عقب میره
بعدم میگه چه سرعتم زیاده خب منتها عقبکی ها،
سرعت جلوییش زیاد نیست عقبش زیاده، این مَن اَبطَا بِه عَمَله کسی که عملش او را کند کرده داره چیکار می کنه؟ ابطا یعنی کند میکنه.
لَم یَسرع بِه نَسَبه نسبش به او سرعت نمی بخشه، بله یه وقتی هست آدم پدر مادر خوبی داره پدر فاضل مادر فاضل، بابابزرگها همه فاضل، مامان بزرگها همه فاضل، اما خودش یه کارایی داره میکنه که نه با عقل جور درمیاد نه با شرع جور در میاد ،
خب تو اگه عملت خوب نباشه اون عملت بدرد نمیخوره ، نَسَبت یه موقع بدرد می خوره که عملت با اونا بخوره دیگه،
آهان مثل جعفر طیار تو بابات امام هادی، برادرت امام حسن عسگری، برادر زادت حجه ابن الحسن ولی عملت چیه؟
میگه چیزیه که هی تو رو داره چیکار میکنه ؟ کندت
میکنه تو صاف میری تو جهنم.
زیدالنار برادر امام رضا، آقا فرمود تو باشه بابات موسی بن جعفر ولی تو عملت چیه؟
کارت چیه؟ رفتارت چیه؟ کردارت چیه؟ باید عملت درست باشه.
اِن اکرمهم عندالله اتقاکم گرامی ترین شما پیش خدا کیا هستن؟ با تقوا ترین شما هستن.
اونی که تقوا داره جلو هست والا ما بگیم چون باباش فلانی، چون مامانش فلانی
این مثلا ارجح، نه هیچ ترجیحی نیست حاج آقا. مثل پسر حضرت نوح، بابات ولی خب ببین با کیا رفتی گشتی ،
با کیا نشستی، با کیا برخواستی، خب کردارت عملت رفتارت یه جوری بود که حاج آقا خب این بدرد نمیخوره.
یه شعری هم دارن این جا که بچه ای بود خلاصه این رفت از خانواده خوبی بود رفت مدرسه و برگشت با یه لاتی چیز شد و اینا،
گفت تو جانشین باباتی گفت آره جانشین بابامم، بعد اینم اومد تو خونه مادرش گفت پسرم برو درس هارو حفظ کن مثل بابات باش،
ببین پدرت اینارو باید یاد بگیری ، باید نماز بخونی، نماز میخونی نافله ها رم بخون،
خلاصه این فکر می کرد چجوری اون لاته شده جانشین باباش این هم میشه جانشین باباش، بدون هیچی مفتی مفتی، مجانی مجانی، بعدم بزرگ شد و اینا.
بردنش اینور اونور بعد یه مسئله ای شد و این مثل چیز گیر کرد نتونست حل کنه مسئله رو،
یه نفر اونجا بلند شد گفتش فلانی گیرم پدر تو بوده فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل،
تو خودت چی داری؟ بابا تو ول کن الان اینجا مسئله ما رو میتونی حل کنی؟
هی نگو بابام بابام فلان، تو الان میتونی این مسئله رو حل کنی و لذا آقايون خانوم ها هر کاری کردین
به عمل خودتون ، عمل خودتون مهمه اینجا نَسَب کار نمی کنه بله نَسَب خوبه . مثلا به ما دستور دادن میخوای دختر بگیری از کجا بگیر؟
الان شما میخوای دختر بگیری از کجا میگیری؟ چرا اینجوری منو نگاه می کنید؟ اونور اصفهان…
عرضم به خدمتتون فکر کردم میگه از زیر پل می گیرم نه، عرضم به خدمتتون دستور داریم از خانواده ای بگیرید که نَسَب خوبی داشته باشن،
ریشه داشته باشن، صالح باشن، متقی باشن،
اون دختره تو اون خانواده عزیز بوده باشه، تو سری خور نبوده باشه ، دستور داریم به اینا.
یا مثلا موارد دیگه توصیه کردن به نَسَب خوب.
منتها اینا موقعی خوبه که اون دختره خودش عمل داشته باشه والا بابا مامانش خوب باشه خودش یه تیپ مزخرفی بزنه ،
روسریش رو گردنش باشه بعد دیگه چیزهای دیگه ش هم بماند،
خب دیگه به چه دردی می خوره حالا مادرش چادری ولی خب خودش عملش بده این به درد نمی خوره ،
وقتی خودش عمل خوبی داشته باشه ، پدر و مادرش هم خوب باشه اینو رو هوا بزنش،
نیاریش تو زمین بزنی، زمین بزنی خطرناکه میره دادگاه شکایت می کنه، طلاق و طلاق کشی میشه.
خدا به حق محمد وآل محمد به ما توفیق بده که عمل صالح داشته باشیم، ضرر هم میکنیم ضرر بزرگی،
والعصر ان الانسان لفی الخسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
میدونی فرعون رو چرا قبول نکردن؟ فرعون اونجا که آخرش تو نیل داشت غرق میشد گفت آمنتم آمنتم، خدا به جبرئیل گفت : جبرئیل از اون
ترکها میگن پالچوق ، از اون گل های چیز، گل کف نیل بردار بکن تو حلق فرعون، چرا؟ چون الان دیگه وقتش نیست من انقدر به تو وقت دادم عمل صالح انجام بدی ،
انجام ندادی، مدرسه دیر شدها ، حاج ناصر رفت خاموش کنه.
صل الله علیک یا اباعبدالله
ما یه استادی داشتیم آشیخ جواد روحش شاد. بعد ایشون یه خورده که کش میداد جلو جلو برقها رو خاموش می کرد
دیگه می گفت آره دیگه بسه بیا پائین، حالا مدرسه ما هم دیر شد باید بياييم پائین. خب
صل الله علیک یا اباعبدالله
ان شاءالله امام حسین دست ما رو می گیره
امروز خب من دل هاتون رو ببرم دم خونه سه ساله اباعبدالله الحسین،
امام حسین یه سه ساله داره به همه دخترهای دنیا می ارزه، این سه ساله امام حسین چه بگم
انقدر خسته شد پای پیاده دوید رو خار مغیلان آنقدر زمین می افتاد.
شما دیدی یه دختر بچه از یه بلندی رو زمین بیفته همین که می افته زمین
سرش رو بلند میکنه بزرگتر خودش رو پیدا کنه که او رو با نگاهش بسوی خودش بکشه که منو بلند کن بغلم کن،
این دختر بچه می خورد زمین نه مادر داشت، نه پدر داشت، فداش بشم
فقط تو اون لحظه یه نفر باید بیاد کمکش کنه اون هم عمه جانش زینب کبری.
می فرمایند تو بعضی از منازل این دختر بچه ها بعضی هاشون زمین می افتادن بعد میگه
که خب دارن سوار ناقه شدن یهو یکی شون می افتاد زمین ، بعد دیگه یه نیزه داری که این سر اباعبدالله رو حمل می کرد
میگه احساس کردم این نیزه وزنش شده وزن کوه، هر کاری می کردم از زمین جدا بشه نمیشد ،
میگه چند نفرم اومدن کمک کردن نمی شد. آخر سر پرسیدم حالا یا از حضرت زینب پرسیدن یا از چه،
فرمودن گویا یه دختری از دخترها جا مونده تو همین دل بیابون افتاده روی زمین ،
گفتن آقا کجای این بیابون بریم بگردیم ، تو این بیابون مگه….
آقا فرمود ببینید رأس مبارک بابا مون حسین به کدوم سمت نگاه میکنه همون سمت رو بگردید همون دختری که زمین افتاده رو پیدا می کنید.
خود بی بی انگار می خواست بیاد دختر رو برداره ولی نگذاشتن . آقايون خانوم ها میدونید کی اومد ….زجر اومد،
زجر وقتی رسید بالای سر این دختر اولین کاری که کرد یه لگد زد به این دختر، بلند شو بعد موی سرش رو گرفت و کشید و گفت کاروان رو معطل خودت کردی .
صل الله علیک یامظلوم یا اباعبدالله
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره پر شده آبله
پدر فدای سر نورانیت
سنگ جفا که زد به پیشانی
بابا پای کبود زخمیمو ببین چشم هاتو باز کن. صورت نیلی مو ببین
بابا یه نگاه کن به رقیه ات
کبودی بدنش رو ببین. آخ بابا
هر کاری که کرده دلش آرام نشد اینجا می فرماید خم شده باشد لبها را روی لبهای بابا گذاشته ، انقدر گریه کرد
بابا کی رگهای گردنتو رو بریده
کی محاسنتو به خون سرت خضاب کرده
حرف آخر، بابا کی منو یتیمم کرده
یه وقت دیدن سر یه طرف نازدانه هم یه طرف
حسین جان حسین جان