بسم الله الرحمن الرحیم
? شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام
? القاب حضرت عباس علیه السلام
در رابطه با اصحاب امام حسین علیه السلام صحبت میکنیم .
موضوع بحث ما در رابطه با آقا ابوالفضل العباس هست القاب و اسامی اون حضرت
امروز در رابطه با کنیه آقا صحبت میکنیم ابوالفضل مشهورترین کنیه آقا این هستش
خب اینکه حالا ابوفاضل میگن ابوالفضائل میگن این رو چه حسابی هست ؟
آیا آقا فرزندی داشته به نام فضل ؟ بله فرزندی هم داشته به نام فضل
که بسیار بسیار زیبارو بوده جناب فضل و در کربلا هم شهید میشه و سر او رو از بدن جدا میکنند
وارد کوفه که میکنند یه عده اصلاً از زیبایی این سر تعجب میکنند
میگن این پسر کیه ؟ میگن پسر عباس بن علی علیه السلام است
خیلی زیبا رو بوده به نام فضل که تو کربلا شهید میشه از او خب دیگه عقبی نمیمونه
و بعضیا میگن به این جهت آقا رو ابوالفضل میگن یعنی پدر فضل
همونجور که امیرالمومنین رو میگفتند ابوالحسن
برای چی میگفتند ابوالحسن ؟ چون پدر فرزندی هست به نام حسن
بعضیا هم گفتن که تو خاندان بنی هاشم هر کسی که عباس نام داشت بهش ابوالفضل هم میگفتند
همچنان که عموی پیغمبر اسمش عباس بود بعد ابوالفضل هم صداش میکردند
بعضیا گفتن که این کنیه برگرفته از برتری و فضلی بوده که از کودکی در این آقا نمود داشته و ظهور داشته
خب بالاخره یه شخصیتی بوده صاحب فضیلت بوده صاحب کرامت بوده صاحب جایگاهی بوده صاحب مقامی بوده
رو این حساب او رو ابوالفضل می نامیدند حالا این کنیهها لزوماً این نیستش که حتماً یه فرزندی داشته باشه ، نه
خب جایگاه خاصی داره امتیاز ویژهای داره مثلاً در نقل داریم که یه کسی رو آقا شنید صداش میزنن ابو الحکم
پیغمبر فرمودند به این بگید بیاد اینجا حکم یعنی داوری حکم خداست برلی خداست
گفت تو رو چرا حکم میگن گفت من قبیله ام فامیل هام دور وریام هر وقت سر یه مسئلهای اختلاف پیدا میکنند
میان پیش من ، من بین اونا داوری میکنم و بعد یه چیزی میگم اختلاف برداشته میشه
اختلاف برطرف میشه بعد پیغمبر فرمودند چه کار خوبی میکنی
اینکه مثلاً یه حرفی میزنی اختلافو از بین میره مثلاً زن و شوهر با هم دعوا دارن یه چیزی میگی اینا آشتی میکنن
چه چیز کار خوبی میکنی و بعد حضرت داشتن این کنیه رو برا او بدون اشکال دونستند
اینکه بهت میگن ابوالحکم یا ابوالحکم بیجهت نیست بی دلیل نیست تایید کردند.
آقا ابوالفضل العباس رو هم به همین حساب که خب صاحب فضیلت صاحب کرامته
واقعا مثل ماه میمونه رو این جهات او رو ابوالفضل علیه السلام می نامند
نثار آقا ابوالفضل یه صلوات قشنگ بفرستید.
حالا اما در مورد کرامات آقا ابوالفضل خدمتتون عرض بکنم که نقد میکنند توی بروجرد یه شخصی بود یهودی
به نام یوسف که دکتر هم بود ثروت زیادی داشت اما اولاددار نمیشد بچهدار نمیشد
یهودی ثروتمند اما بدون بچه برای اینکه بچهدار بشه چند تا زنم گرفت
مثلاً سه تا چهار تا زنم گرفت و از هیچ کدوم از اون زنا هم بچهدار نشد
بعد هرچی که میدونست هرجا که میتونست رفت و حتی سمت دعا هم رفت آقا چه دعایی بخونیم
این دعا دارو فایده نکرد که نکرد مایوس نشسته بود
یکی از این مسلمونا اومد گفت که چیه چرا افسرده ای
گفت که چرا افسرده نباشم چند میلیون ریال مال و ثروت جمع کردم برای دشمنان خودم
آخه من بچه ندارم که بعد از مرگم مالم رو اوقاف میاد وارث میشه
و مثلاً خرج یه چیز دیگه میشه و مال برا دشمن دارم جمع میکنم من که بچه ندارم
این مسلمون خب پاک نیت بود گفت من یه راه خوبی بلدم اگر توفیق داشته باشی میتونی از این طریق به مقصودت نائل بشی
و خلاصه خدا بهت یه بچه بده گفت ما مسلمونا یه باب الحوائج داریم که نامش ابوالفضل العباسه
هرکی به این بزرگوار متوسل بشه ناامید نمیشه
گفت ما به این حضرت متوسل میشیم حاجتمون رو به وسیله او از خدا میگیریم
تو هم حالا مخفی مخفیانه خدمت آقا برو عرض حاجت کن تا فرزنددار بشی
دکتر یوسف میگه که حرف این مرد مسلمون به دلم نشست
گوش کردم و مخفیانه از چشم زنها و همسایهها و فک و فامیل راه افتادم با یه کاروان رفتم کربلا
اونجا وارد حرم آقا ابوالفضل العباس شدم عرض کردم که
به قول حاج آقا اتابکی بیشتر گوش کنید عرض کردم یا ابوالفضل دشمنت اومده چون من یهودی بودم
گفتم دشمنت و دشمن پدرت در خونت اومده کارش گیره
خیلی رفتم اینور اونور نشده اومدم در خونه تو بچه میخوام بچهدار نمیشم
حاشا به شما که منو ناامید برگردونی حاجت خودمو گفتم و از حرم اومدم بیرون و باز به طور مخفیانه با یه قافله دیگهای برگشتم بروجرد
میگه به خدا قسم بعد از سه ماه خانومم حامله شد
یه بچه به دنیا آورد یه پسری به دنیا آورد من اسمشو گذاشتم غلام عباس
میگه چند وقت دیگه گذشت اون یکی خانومم باردار شد
اسم اون یکی بچهمو گذاشتم غلام حسین یهودیهای بروجرد فهمیدن و به اعتراض اومدن پیش من
که مرد حسابی ما یهودی هستیم این اسما دیگه چیه برای بچههات میذاری و اینا هی اینجوری کردن و
گفتن آقا یعنی چی آخر سر دیگه دیدم حریف اینا نمیشم مجبور شدم قصه رو تعریف کردم
گفتم به خدا من این دو تا پسر رو از ابوالفضل عباس مسلمونا گرفتم
از اول تا آخر رو نقل کردم و اینها بعد جالب اینجاست که شیعهام نشد
ولی بازم یهودی موندش این یه حکایت این یک کرامت
یه کرامت دیگه هم بگم که میگه یکی از بزرگان اهل منبر نقل کرد از واعظی
که شنیدم که میگفت تو قوچان بودم یه یهودی من رو برای روضه خوندن صدا زد
یه یهودی دعوت کرد ما رو خونه
و خیلی شگفت زده منم رفتم گفت که میخوام مسلمون بشم
وقتی رفتم تو خونشون گفت میخوام مسلمون بشم
علت مسلمون شدن که اسلام میخواد بیاره رو پرسیدم
برای چی میخوای مسلمون بشی گفت آقا خانوم من مریض بیمار بود
دیشب موقعی که من برگشتم خونه دیدم خیلی گریه کرده
از علت گریه کردنش پرسیدم گفتم که چیه گفت ببین من شرمنده ام
۱۷ ساله رماتیسم دچار شدم بعد دیگه الانم فلج شدم و از حرکت عاجز شدم
تو هم این همه خرج کردی من شرمنده ام آخرشم خوب نشدم
امشب میخوام به ابوالفضل مسلمونا متوسل بشم
چون بعضی وقتا دیدم خانومای مسلمون همدیگرو برای روضه صدا میکنن
منم از اینا پرسیدم گفتم چه خبره گفتن که ما مجلس عزاداری حاضر میشیم
اونجا متوسل به ابوالفضل میشیم خدا به واسطه این توسل مریضای ما رو شفا میده حاجتهای ما رو برآورده میکنه
منم امشب میخوام متوسل به این آقا بشم
برا مظلومیت این آقا اشک بریزم اگه شفا گرفتم حاضری با هم دوتایی مسلمون بشیم
خانومم به من گفت حاضری دوتایی با هم مسلمون بشیم گفتم بله تو خوب بشو اگر خوب شدی گفت باشه
یهو شروع کرد گریه کردن و خانومم هی گفت یا ابوالفضل یا ابوالفضل یا ابوالفضل انقدر گفت یا ابوالفضل میگه من خوابیدم خوابیدم یهو دیدم خانمم صدا میزنه
میگه بلند شو نگاه کن بلند شدم دیدم اتاق که تاریک بود روشن شده
خانومم با حالت سلامتی روی پا وایستاده اون خانمی که فلج بود
از حرکت وایساده بود هیچ کاری دیگه نمیتونست بکنه میگه دیدم سر پا وایساده
گفت الان ابوالفضل اینجا بود گفتم قصهتو بگو خانوم
گفت شما که خوابیدید انقدر تضرع کردم انقدر زاری کردم انقدر گفتم یا ابوالفضل یا ابوالفضل
تا اینکه به خواب رفتم تو عالم خواب دیدم یه آقای جلیل القدری به من میگه بلند شو بلند شو
گفتم قدرت برخاستن ندارم آقا دستتو به من بده تا من بلند بشم
میگه تا گفتم دستتو بده من بلند بشم دیدم این آقا یهو یه غمی تو چهره اش بشینه محزون شد
یه نگاه کردم دیدم دست در بدن نداره به قربون اون دوتا دستانت بشم یا ابوالفضل
ایشالا حرم آقا ابوالفضل گریه کنیم حرم آقا ابوالفضل ناله بزنیم
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
سر عباسشو به دامن گرفت میخواست بدن برادر رو سوی خیمهها برگردونه
دید دارن به خیمههاش حمله میکنن رها کرد عباس شو
سمت خیمهها اومد حرامیا رو از سمت خیمهها دور کرد
یه مرتبه ببیند سری به نیزه بلند در برابر ابی عبدالله
این سر سر ماه پاره جناب عباس
حسین جان حسین جان