بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۱۴۲
●و قال علیه السلام : اذَا هَبت اَمرا فَقع فیِه، فَان شدَه تُوقیِه اَعظَم مِما تَخاف مِنه
▪︎حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون، برای مقابله با ترس یه جمله خیلی زیبایی رو فرمایش میکنن میفرماید:
اذا، یعنی هنگامی که هَبِت وقتی که میترسی از یه چیزی اَمرم، از یه چیزی میترسی خوف داری خب فقع فیه هر وقت از چیزی دیدی می ترسی خودت رو سریع بنداز توش.
این راهکارش اینه بعد می فرماید: فان ، شده توقیه به خاطر اینکه سختی، دوری از اون پرهیز از اون همین که می ترسی و نمیری جلو،
اینها سختیش اعظم مما تخاف منه ،
از اونچه که می ترسی بیشتره. پس چون سختی پرهیز از اونچه که میترسی بیشتر هستش.
آدم بالاخره باید بره بزنه تو دل کار دیگه،
اونجا میگه بعضی ها مثلا از ازدواج میترسند، میگن نمیشه فلانه، برو توش.
خدای متعال دستگیری می کنه کمک میکنه هدایت میکند راهنمایی میکنه.
و لذا دیدید دیگه این رزمایش ها برای همینه. رزمایش درست میکنند برای اینکه هی عادی بشه کار از این سختی از اون خیلی ابهت و اینجور چیزا از بین بره.
یا مثلاً مدرسهها میان قبل از اینکه اون کنکور اصلی درست بشه، وقتش برسه چند تا برنامه کنکور درست میکنند ،
این دانش آموز هی بره تست بزنه هی اون عظمت کار و سختی کار و اینا برای بچه شکسته بشه آسون بشه، مدارس از این کارا میکنن .
مثلاً هی چندین نوبت قبل از کنکور اصلی مثلاً کنکور برگزار می کنن کنکورهای مثلا مقدماتی یا خیلی از این نکات هستش.
بعضی هستن از آمپول میترسند آمپول بعد بخوابونیش یه چند نوبت بهش آمپول بزنی این آمپول یه سه چهار بار که آمپول بخوره عادی میشه.
توی سعدی ،توی گلستان، یه داستان زیبایی رو تو همین زمینه نقل کرده میگه که،
پادشاهی با غلام خودش تو کشتی نشست یهو نگاه کرد تو صورت غلام رو دید که غلامه رنگش پریده اصلاً عجیب و غریب هی میلرزه و هی خودش رو به اینور گریه و زاری بدنش لرزه افتاده ،
یه جوری که هر کاری کردن ملاطفت کردن مهربونی کردن، آروم نشد .
پادشاه دید که این کوفت داره میکنه عیشش رو داره منقص میکنه گفت چه کنم و اینها،
یه حکیمی اونجا بود به حکیم گفتش که تو بلدی کاری بکنی حکیم گفت آره من درمانش رو بلدم راهش رو بلدم .
گفت ما رو از این گرفتاری نجات بده ، گفت چه کنیم، حکیم گفت بندازیدش تو آب بعد که انداختنش تو آب و این داشت غرق میشد و دستش رو گرفتن اومد خودش رو رسوند به بدنه کشتی و از کشتی اومد از این دیوار اومد پرید تو نشست آروم شد .
ملک ،پادشاه تعجب کرد پرسید که تو این چه حکمتی بود؟
گفت از اول محنت غرق شدن ناچشیده بود،و قدر سلامت کشتی نمیدونست،
خب می ترسید، و بعدهم قدر اینجایی که الان هست رو نمیدونست.
قدر عافیت کسی دارد که به مصیبتی گرفتار آید، وقتی افتاد توش اون موقع قدر سلامتی…
خیلی از اوقات میشه آدم اینجوری گرفتار یه سری چیزها میشه،
چه ترسی ز امری بینداز خویش
چو ترسی ز امری بینداز خویش
بینداز در آن و به پیرای تشویش خویش، همین که بری توش، بعد این دو دل بودن و خود نگه داشتن بسی سختتر میکند.
قلب ریش، اگه دو دل باشی و برم نرم،
بعضیا مسافرت نمیرن میگن می ترسین برو برو ، ضرب المثلم شده توی زبان عربی ،ضرب المثلش اینه،
ام المقتول طنام و ام المحدت لاطنام
یعنی مادر مقتول ، مادر اونی که کشته شده راحت میگیره می خوابه اما مادر اون کسی که تهدید شده دیگه خواب به چشمش نمیاد.
میبینی اصلاً تهدید شده گفتن خلاصه حسابت رو میرسیم، ببین این خواب به چشمش نمیره.
مادر مقتول به خواب میره ولی مادر کسی که تهدید به قتل شده به خواب نمیره .
هست دیگه اینجوریه دیگه و لذا این جمله امیرالمومنین امروز صبح این شد ،
یه وقتایی به بچههاتون اجازه بدید برن توی کار برن ، مثلاً یه دختری میترسه غذا درست کنه بزار درست کنه فوقش اینه که خراب میکنه میسوزه از بین میره،
باید هی تمرین کنه ،هی خراب بکنه باید بری توش .
اذا هبت امراً فقع فیه، وقتی از یه چیزی ترسیدی پس خودت رو توش بنداز. اون شده توقیه دوری سختی دوری، اعظم مما تخاف منه .
ما یه استاد داشتیم ایشون می فرمود : تو جبهه یهو نصف شب حمله میکردن صدام یهو حمله میکرد ، بعد میگفت یه وقتی من رفتم تو سنگر یه چیزی بردارم دیدم دور تا دور سنگر همینجوری یه عده نشستن دارن میلرزن عجیب و غریب میلرزیدن ترسیده بودن ،دیده بودن
بعد میگفت رنگا پریده بود و اینها، خب مواجه نشده بودن با این صحنهها با این اتفاقها،
میگفت یهو به هم ریخته بودن. قاطی کرده بودن حالا یه چند بار همینجوری تکرار بشه میبینی اون ترسه، عادی میشه از بین میره میزنه .
تو قلب دشمن میره و میاد و مثل شهید که حالا اعلام کردن نکردن متوسلیان و اینها اگر به درجه شهادت رسیده خدا مقاماتش رو عالی کنه،
اگر هم هست ان شاءالله خدا بهش صبر و ان شاءالله استقامت عطاء بفرمایید.
خب یه جمله هم عرض مصیبت، عرض روضه
امروز روز یکشنبه است دلهامون رو ببریم در خانه آقا امیرالمومنین
امیرالمومنین پدرماست افتخار این رو داریم که به آقا امیرالمومنین بگیم بابا
واقعاً همه ما شیعیان افتخار میکنیم محبین حالا من که خودم جرات نمیدم بگم شیعه محبین
افتخارمون اینه که یه بابای مهربونی مثل علی علیه السلام داریم
قربون آقا امیرالمومنین بشم
میخوام امروز برا آقا امیرالمومنین یه دو سه جمله روضه بخونم شماها هم انشالله با من همراه باشید
استاد ما می فرمود به اقا امیرالمومنین عرضه داشتن آقا اون بهترین لحظه عمر شما کی بود ؟آقا امیرالمومنین فرمود غدیر روز غدیر بهترین لحظه عمر من بود
بعد سوال کردن اگر میشه بفرمایید سخت ترین لحظه ی عمر شما کی بوده ،تلخ ترین ؟
اینجا دارد آقا امیرالمومنین بغض گلوش رو گرفت اشک تو چشما جاری شد از چشما جاری شد
بعد فرمود اون لحظهای که خانومم بین در و دیوار منو صدا میزد
اون لحظه سختترین لحظه عمر من بود تلخترین لحظه عمر من بود
خدا نیاره برای هیچ مردی ببینه جلو چشمش به زن و بچهاش حمله کردن
ببینه زن و بچهاش زیر چکمهها و زیر پای این و اون داره همین جوری داره لگد مال میشه
او صدا میزنه او هم نمی تونه کاری بکنه
فدای دلت بشم یا امیرالمومنین
هیچ مظلومی اینجا به مظلومیت امیرالمومنین نمیرسه فدای مظلومیتت یا علی
السلام علیک یابن الحسن یا علی ابن ابیطالب یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولا انا توجهنا وستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا
همه با هم یا وجیهه عندالله اشفع الله عندالله
هستیم بودی رفتی از دستم
تو چرا رفتی من چرا هستم
دو سه جمله بگیم از امیرالمومنین التماس دعا.
از کفم رفتی ای امید دل
زندگی بی تو شد به من مشکل
فاطمه جانم فاطمه جانم فاطمه جانم
من نشانت از میخ در جویم
میروم با چاه درد دل گویم
همین عبارت پدر و مادر ها فیض ببرن
ذوی الحقوقیمون فیض ببرن
شما هم ان شاءالله روزیتون بشه نجف
کنار حرم امیرالمومنین یه ناله بزنید
همه دلت اینجا باشه همین یه بند و از همه التماس دعا
گریه بر طفل بیگنه کردم
تو کتک خوردی من نگه کردم
فاطمه جانم فاطمه جانم فاطمه جانم