بسم الله الرحمن الرحیم
■ حکمت شماره ۶۸
● وَ قَالَ ( عليه السلام ) : قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ .
قال الرضي : و هي الكلمة التي لا تصاب لها قيمة و لا توزن بها حكمة و لا تقرن إليها كلمة .
▪︎حضرت امیر صلوات الله علیه میفرماید : قیمت و ارزش هر کسی به اندازه اون کاریه که میتونه اون رو به خوبی انجام بده.
سید رضی همونی که نهج البلاغه رو جمع آوری کرده،
او گفته که این حکمت امیرالمومنین از کلماتیه که قیمتی برای اون تصور نمیشود.
همین جملهای که امیرالمومنین فرمود:
در برابر کل دنیا را قرار بده ، کل دنیا رو بدی این یک جمله رو بشنوی.
این جمله امیرالمومنین جملهای هست که هیچ قیمتی براش تصور نمیشه و هیچ سخن حکیمانهای هم وزن این جمله که شما داری میشنوی پیدا نمیشه و هیچ سخنی نمیتونه هم ردیف این جمله قرار بگیره پس این جملهای که امروز صبح داریم محضرتون عرض میکنیم جمله بسیار بسیار مهمیه،
یک بار دیگه میخونم ،
ارزش هر انسانی به اندازه اون کاریه که میتونه به خوبی انجام بده.
حالا شرحش میفرماید که ؛ حسب و نسب و پست و مال مثلاً یکی وزیر رئیس، یکی نماینده هست ، فرمانده هست، هیچ کدوم دلیل بر ارزش انسانها نیست .
من پسر فلانیم من مادرم کی بود من برادر فلانیم ،من پسرم شهیده،
حسب و نسب، مقام ،مال من، انقدر مال دارم انقدر زمین دارم باغ دارم خونه دارم بچه دارم که چی؟!
اینا هیچ کدوم دلیل بر ارزش انسانها نیست.
ارزش واقعی انسانها کارهای مهمی تشکیل میده که از عهده اونها بر میاد .
جراح بسیار ماهر، معلمی شایسته ، شاعری توانا نویسنده قوی ،فقیهی ماهر، که میتونه مردم رو به احکام الهی آشنا کنه،
ارزش اونها به اندازه همون کاریه که به خوبی از عهده اون کار برمیان.
ارزش یک عالم به اندازه اون کاریه که انجام میده، میاد صحبت میکنه.
با عملش با رفتارش مردم رو سوق میده به سمت خدا ، ارزش او اینه .
میفرماید نه تنها در نزد مردم چنین است بلکه در نزد خدا هم کسانی قیمت و ارزش دارند که اعمالشون شایستهتر. با اصلاحات بیشتری انجام بدن .
تو تفسیر دومی گفته شده که همه ارزش انسان به معرفت و دانشی که فرا گرفته،
بعضیا هم گفتن ارزش هر کسی به اندازه احسان و نیکوکاری او هست .
مثلاً یه کسی میبینی دو ساعت قبل از نماز صبح تهجد و بیداری داره. نماز شب میخونه گریه میکنه تو اینو داری برابر میکنی با اونی که میخوابه نماز صبحش هم ۵ دقیقه قبل از طلوع آفتاب پا میشه میخونه،
اینو با اون یکی میکنی؟!
ارزش هر انسان به اون کارای خوبیه که انجام میده.
یکی میبینی یه کامیون سیب میاره بین فقیر، فقرا تقسیم میکنه. یکی هم میبینی ناخن خشکه ، هیچ چیز ازش در نمیاد.
بهای انسانها به اون که خوشنودی خدارو بخر برای خودت.
غلام داریم تا غلام ، وزیر داریم تا وزیر ،رئیس داریم تا رئیس…
هر کی تو چه عالمی سیر میکنه.
امیرالمومنین فرمود: بدنهای خودتون رو به کمتر از بهشت نفروشید.
یه طلا بده دست یه بچه نمیفهمه از رو بی شعوریش، طلا رو برمیداره میبره تو خیابون ،
یه کسی میگه آقا پسر میای این طلا تو به من بدی، من یه پفک بهت بدم؟
پفک میگیره طلا میده چه میفهمه، ارزش طلا رو نمیدونه.
اونیکه میاد کولر گازی مسجد میدزده ،اونیکه میاد قالپاق ماشینتو میدزده ،
این نمیفهمه داره خودش رو به چی میفروشه.
ارزش انسانیت رو نمیفهمه.خودش داره بدبخت میکنه .
امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: فلانی تو که داری آتیش میبینی ،
گفت برید علی رو بیارید. بعد آقا که اومد فرمودند :چی میخواهید؟
من میبینم تابوتی از آتش آوردن که منو بزارن توش ببرن یه کاری برا من بکن ،میدونه کار دست امیرالمومنین علیه السلام،
همشون میدونن .مگه اونها دیده بودن خورشید رو،
امیرالمومنین با اشاره چندین مرتبه برگردوند ،
دیده بودن تو مکه، تو مدینه، حضرت امیر صلوات الله علیه با خورشید حرف زده ،معجزات عجیب و غریب دیده بودن ،میدونستن این آقا اشاره کنه بخواد چه میشه ….
گفت آقا یه کاری کن برا من ،گفت باشه یه کاری برات میکنم به یه شرط ،همین الان بیای جلو مردم مدینه، جلو جمع ،
ما میگیم همه بیاید یه صلاة جامعه میدیدم همه میان مسجد بیا اونجا فقط یه جمله بگو ،
بگو، حق با علی بن ابی طالب
همین یه جمله رو بگو بقیش با من . گفت ما برا ریاست سر شکوندیم ،حالا بیام آخر کاری بگم حق با علیست.
قیمتشو این آدم بین چیه .قیمت تو به اینه که خوشنودی خدا بدست بیاری، بعد دنبال رئیس بودن بودی تو این دنیا .
یادم نمیره حاج آقا خسرو شاهی میفرمود:
بعضیا انقد بدبختن، بیچاره اند ،که آخر عمری میبینن بچه ها دیگه حرفشون گوش نمیکند ،
میبینه زنه هم دیگه حرفش گوش نمیکنه، آدم هرچی ضعیف میشه ،هی کم کم خورده خورده، میبینی هیشکی حرفت گوش نمیده ،
میگفت انقدر ذلیله نفسشه ها ،میره سرویس های عمومی یه صندلی میزاره اونجا سر اونایی که میان از سرویس استفاده کنند فریاد میزنه اون آفتابه رو بردار ، بزار اونور، اونو پرتش کن، اینو خالیش کن .
میخواد اونجا هم حس ریاست داشته باشه ،میخواد کدخدایی رو تو اونجا هم ثابت کنه
بعد این همچین که میشینه برا قضای حاجت سرشو میاره پایین ملائکه یه پس گردنی همونجا بهش میزنن،میگن ها قیمت تو اینه ها ،..
خدا لعنت کنه شریح قاضی رو ،خدا لعنت کنه عمر سعد رو، وقتی ابن زیاد بهش گفت بیا برو کربلا کارحسین یکسره کن.
گفت یه ماه بهم فرصت بده که ببینم انجام بدم یا ندم؟
ابن زیاد گفت یه ماه؟ حسین بن علی کربلا س
الان داره میرسه کوفه ،گفت یه شب فرصت بده گفت باشه ،یه شب بهت وقت میدم فردا جوابو برام بیار.
رفت تمام شب فکر میکرد،میگفت برم کربلا پسر پیغمبر رو بکشم ملک ری گیرم بیاد .
خودش رو به ملک ری فروخت .اما اگر نرم کربلا خب حکومت ری گیرم نمیاد.
اگر برم پسر پیغمبر بکشم خب گناه بزرگیه جهنم برا خودم خریدم ،اینا همش جملات عمر سعد لعنت الله علیه ،گفت هی تا صبح گفت چه کنم چه کنم..
آخر سر گفت میگن بهشتی هست ، میگن جهنمی هست ما میریم کربلا کارمون میکنیم.
پسر پیغمبر میکشیم حالا یه دوسال دیگه میاد میریم ملک ری هم گیرمون میاد ، بعد آخر آخراش یه توبه هم میکنیم،
کار درست میشه. اومد نوشت گفت بنویس که من برم کربلا بعضی ها اینجوری خودشون فروختن ، بعضی ها هم ب کمتر از اینها.
امروز صبح دلمون ببریم کربلا بگیم حسین جان برای چند درهم چند درهمت کردند
بعضیها برای یه انگشتر
چجوری نانجیب دلت اومد انگشت ابی عبدالله رو صدمه بزنی برای یه انگشتر
خیلی از جاهای مقتل نرسیده به گوشتون برای یه تیکه لباس
بدن پسر پیغمبر تیکه تیکه کردن
خدا رحمت کنه مختار اونها رو گرفت
گفت اونایی که چکمه از پای ابی عبدالله در آورده بودن
اونایی ک زره برداشته بودن
عمامه پیغمبر رو عمامه حسین رو برداشته بودن
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست
حسین جان برادر
سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری
حسین جان
من یه جمله هم عرض کنم که پدر مادرا فیض ببرن
خواهرش زینب نگاه میکرد
دید بدن برادرش رو زمینه هرچی دستشه داره میزنه
روش کرد سمت عمر سعد صدا کرد آیا تو میبینی پسر پیغمبر دارن میکشن
عمر سعد پشتش کرد به خیمه یعنی انگار من نمیشنوم چی میگی
اما همین عمر سعد خدا لعنتش کنه
وقتی میدید بیبی زینب وارد گودال شد
بدن برادر به آغوش گرفت
وایساد بالای قتلگاه
زار زار گریه کرد .مگه بیبی زینب چه کرده
خم شد تو اون لحظه پا رو روی رگهای برادر گذاشت
حسین جان