بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۱۱
●و قال (علیه السلام ):اَعجَز النَّاس من عَجز عن اکتِساب الا خوان و اعجز مِنه مَن ضیع مَن ظَفر به مَنهم
●ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است، و از اون ناتوان تر انکه دوستان خود را از دست بدهد .
▪︎حضرت میفرماید: عاجز ترین مردم اون کسی هست که رفیق نمیتونه بدست بیاره.
ناتوان ترین مردم کسی است که رفیق نمیتونه گیرش بیاد مثلا پول گیر آوردن مگه زحمت نداره مثلا بری یه جایی کار کنی میتونی یه ثروتی بدست بیاری،
رفیق گیر آوردن از پول گیر آوردن اسون تره.
شما الان میایید مسجد با چهار نفر رفیق میشی ولی میخوای پول گیرت بیاد باید بری بازار اینور اون ور کنی ،
رفیق به دست آوردن از پول به دست آوردن اسون تره حالا ببین بد بخت و بیچاره کیه که رفیق هم گیرش نمیاد .
چقدر بد بخت بیچاره هست عاجز تر از این کیه؟ ناتوان عاجز، بد بخت، اونیه که رفیق نمیتونه پیدا کنه.
عاجز تر و بدبخت تر از این هم هست ، اون کسی هست که رفیق داره، رفیقش رو ضایع میکنه. از دست میده، میاد یه چیز میگه ..
و لذا آدم باید خیلی مراقب باشه رفیقش رو از دست نده .
رفیق خوب آدم رو خوب میکنه رفیق بد آدمو بد میکنه.
از قدیمم گفتن هرکی هرچی میشه از رفیق ،فاب کمک میگیره؛ اون رفیقس که زغالش میکنه این رفیق خیلی موثره از پدر ثاثیرش بیشتره از مادر تاثیرش بیشتره،واقعا هست از همسر تاثیرش بیشتره این رفیق.
مثل این عطار هارو دیدید عطر میفروشن. میری تو مغازش بوی عطرش لباستو خوشبو میکنه بعد میای تو خونه خانمت میگه کجا بودی تو میگی ،ما یه رفیق داریم عطر فروشه.
حالا یه وقتی هست تو شیشه س این بوی خوشش میزنه بیرون ، یه وقتهایی اون قلبه بوی خوش داره تو قلبشه میزنه تو رو هم متاثر میکنه .
زکریا مسیحی بود اومد پیش امام صادق رو دید، آدم با امام رفیق باشه با اهل بیت رفیق باشه .
همچین که اومد پیش امام اصلا این اخلاقش عوض شد اخلاقش امام صادقی شد آدم رو متقلب میکنه به اخلاق حسنه ،
متقلب میکنه به آداب کریمه، بعد این اومد تو خونه رفتارش ۱۸۰ درجه با مادرش عوض شد.
برا مادر پیری که تا دیروز هی نق نق میزد براش این چه وضعشه درست غذا بخور، ریختی رو فرش، هی آب دهنت میره .
الان دیدید پیر مرد پیر زن ها رو نوه ها دیگه نمیپسندن میگن این مثلا اون جا برو بشین اینجا نشین جاتو بنداز اون جا اونور برو ،اذیت میکنن پیر مرد پیر زن ها رو .
اینکه باید یه چیز رو خوب انجام میدن یکی آب پرتقال میگرفت براش آب هویج براش میگرفت رسیدگی میکرد .
گفت تو تا دیروز اینجوری نبودی با من اینطوری نبودی مهربون نبودی ، گفت من رفتم امام صادق رو دیدم بعد همینجوری صحبت آقا خوشش اومد اخلاق خوب اینجوری،،،
رفته یک ساعت امام صادق رو دیده با ما رفاقت کرده اینجوری شده که یه روز صدا زد،
اینی که میگی رو به منم بگو منم مسلمون بشم گفت و یه نماز ظهر و عصر خوند و بعد نماز مغربم بعد چون اون پسره میگفت مادرم تکرار میکرد خلاصه مغرب شد مادره گفت بیا بگو دوباره گفت مادره نماز رو خوند ، تموم کرد.
منتها چجوری تموم کرد با مسلمونی. این اخلاق خوب اینجوری …
ان شاالله ما هم رفیق خوب گیرمون بیاد، البته من دارم رفیق خوب خب همه شما رفقای خوب من هستید من به شما افتخار میکنم وخدا متعال ان شاالله به ما توفیق بده که ما شما رو از دست ندیم .
خب ان شاالله از دست امیر المومنین سیراب بشیم ، واقعا هیچ رفیقی بهتر از امام حسین و اهل بیت نمیشن.
هرکسی هر جایی بچرخه اینور اونور کنه بهتر از اینا گیرشون نمیاد .
دو نفر اومده بود پیش امام صادق ، آقا چرا اینقدر اینور اونور میری برو مغرب برو هر جا میخوای برو هیچی گریت نمیاد مگر از پیش ما.
هیچ علم صحیحی گیرت نمیاد . پس ان شاالله از خدا بخواهیم به قلوب این چهاده معصوم رو متوجه کنه
صلی الله علیک یا ابا عبد الله
امروز میخوام دل هاتون رو ببرم کربلا
ضریح شیش گوشه ابی عبدالله رو بغل بگیرید صورت رو ضریح شیش گوشه
صدا بزنیم امتم حسین روز عاشورا ساعت ها جنگید اقایون خانم ها حتما تشنه بود هم گشنه بود
با شکم خالی کسی گشنه باشه چقدر توان داره آدم وقتی اینو میشنوه جیگرش میسوره
قلبش به درد میاد میگفت بابا جون دادن هم جون میخواد یعنی کسی میخواد سرش رو از بدنش جدا بکنن قوه باید داشته باشه
اگه مثلا گرسنه باشه گشنه باشه این براش خیلی سخته شما حسابش رو بکنید این آقا ۳ روزه آب نخورده چند روزه گرسنس خب هی جنگید چه جنگی کرد
سال های سالیان کوفیان تا کنار هم میخواستن بشینن از مردی شجاع یاد بکنن دیگه نمیگفتن علی میگفتن حسین
حسین چه کرد روز عاشورا اینقدر جنگید جبرئیل نازل شد یا حسین خدا میگه میخوای چیکار کنی بعد عرضه داشت به خدا بگو که قصد خدا چیه اراده خدا چیه
رفت و برگشت گفت یا حسین خدا دوست داره تو رو کشته ببینه
زن وبچه ات رو اسیر ببینه اینجا میگن تن داده به شهادت
همچین که ازاسب پیاده شد دید دل داد به نیزه هی نگاه به راست میکرد نگاه به چپ میکرد پشت سر میکرد میدید هیچکی نمونده
بیابون به جز زن و بچه صداش که بلند شد گفت علی اصغرم بی تابی کرد
برا غربت بابا ابی عبدالله اومد بچه رو بغل گرفت دید این بچه تو خیمه ها جون بده زن ها این خانم ها خواهر ها همه هلاک میشن
و لذا ابی عبدالله میبرم سیرابش میکنم
اصغر من کی به زبان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
اینکه به این کودکی گناه ندارد
یا که سر وصله سپاه ندارد
گفتم یا علی مدد هر کی گرفتار امروز صبح صدا بزنه ناله کنه بخواد از خدا
همچین که داشت حرف میزد نزاشتن حرفش تموم بشه چنان با تیر سه شعبه گلو ی این بچه رو هدف قرار دادن
یه جورایی میشه سر بچه از یه طرف افتاد
ابی عبدالله بچه از این گوش تا اون گوش ضبح شد
دست و پا میزد اصغر علی جان کودک من میخوام تیر از گلویت بکشم
حسین جان ، حسین جان