بسم الله الرحمن الرحیم
خب بعد از نبی مکرم اون چیزی که اتفاق نباید میافتاد افتاد
و حوادث بسیار تلخ و اینکه مسیری که پیامبر اکرم مشخص کرد برای امت
برای اینکه به کمال برسند به سعادت برسند این مسیر یه مرتبه منحرف شد
و متاسفانه حالا بگیم به قهقرا رفت یا اینکه مثلاً از قهقرا هم بدتر
به هر حال نخستین کسی که بعد از رسول خدا حکومت رو دست گرفت و قدرت رو دست گرفت
شخصی است به نام ابوبکر فرزند ابو قحافه این شخص دو سال از رسول خدا کوچکتر هست
و پس اگر آقا بگیم آقا رسول خدا در ۶۳ سالگی از دنیا رفت
پس بنابراین ابوبکر ۶۱ سالش بوده و حالا خب ابوبکر که کنیه است
اسمش رو بعضیها گفتن عبدالله بوده بعضیا هم گفتن عتیق بوده
که حالا اختلاف نظر هست اما یه عدهای اصرار دارند که بگن اسمش عبدالله بوده
اما خب قولهایی هم هست که خیلی قرص و محکم و سفت و اینا
که اسمش عتیق بوده به هر حال کاری نداریم طایفه بنی تیم
یه طایفهایه که حالا تو جاهلیت خیلی موقعیت خاصی نداره مثلاً قبیلههای دیگه جایگاه ویژهای دارند
اما قبیله بنی تیم خیلی موقعیت خاصی نداشت شاهدم داریم برای این قصه
که ابوسفیان بعد از اینکه ابوبکر سر کار اومد بهش گفتش که چه شده است
که حکومت در دست کم جمعیتترین و ذلیلترین قریش افتاده است
این حرف ابوسفیان بود خب از این حرف معلوم میشه که قبیله بنی تیم جایگاه خاصی نداشته
و همینطور از جاهای دیگهای هم ثابت میشه مثلاً یه حکایتی نقل شده که ابوبکر با شخصی به نام زعفر درباره نسبش حرف میزد
حاصلش این شد که گفتش که طایفه بنی تیم ضعیفترین طوایف قرش شناخته شده
بعد یک بار هم خود ابوبکر به قیس بن عاصم گفت چرا دختراتون رو شما زنده به گور میکنید
ابوبکر به قیس گفت شما چرا دختراتونو زنده به گور میکنید
قیس گفت برای اینکه بچهای مثل تو نزایند حرف عجیبی زد این قیس
ولی کارشون رو توجیه نمی کنه که دخترا رو زنده به گور بکنن
ولی خب یه چنین حرفی زد گفت دختراتون زنده به گور میکنه که مثل تویی رو نزاین
خدمتتون عرض بکنم که در مورد شغل ابوبکر تو جاهلیت اختلاف نظر هست
که بعضیها دنبال اینن که یه دست و پا میزنن که موقعیتی برای ابوبکر تو جاهلیت درست بکنند
و اومدن و الکی همینجوری رو هوا شغلش تاجر بوده
میگن تاجر بوده در حالی که نقلهایی هستش که این نبوده شغلهای سادهای داشته مثلاً شیر دوشی میکرده
ابوبکر تو جاهلیت شیردوش بوده و خدمتتون عرض بکنم که
نقل دیگهای هم داریم که گرفتاری مالی داشته بسیار بعضیام گفتن که
تو معلمیت مثلاً به کار معلمی مشغول بوده بعد تو اسلام وقتی که مسلمان میشه و اینها
به شغل خیاطی مشغول میشه اینم در مورد شغل ابوبکر
یعنی چیرهایی که ما داریمو مثلاً سندهایی که ما داریم مدارک که ما داریم میگه اینه دیگه
حالا به هر حال ابوبکر گفتیم دو سال از رسول خدا کوچکتر بوده
بعضیها اومدن یک فضیلتی چه جوری درست کنن و اینها
که او از جمله نخستین مسلمانها بوده یعنی از نخستین کسانی که اسلام آورده
اما نقلهای دیگهای داریم که او پنجاهمین نفر بوده که اومده مسلمان شده
و خدمتتون عرض بکنم که مطلب مهمی که اینجا باید گفته بشه این هستش که
در تمام سالهایی که ابوبکر تو مکه هست اصلاً فشار خاصی بهش وارد نمیشه
نکته است ها باید دقت کنید به شخصی مثل بلال فشار وارد میشه
به شخصی به مانند جعفر فشار وارد میشه که بعد بلند میشه جناب جعفر و یه عدهای میرن حبشه
اما اصلاً به ابوبکر فشاری نمیاد هیچ فشاری نمیاد نه تحت فشار قرار میگیره و نه مهاجرت به حبشه میکنه
راحت زندگی می کرده تو مکه این مطلب مهم که بعد هم که
خب قصهشو میدونید دیگه بنابر نقلی که ابوبکر میاد و میبینه پیامبر تو بستر نیست
جاش امیرالمومنین خوابیدند میگه که یا علی پس پیامبر کجاست
آقا امیرالمومنین میفرماید پیامبر رفت سمت غار حرا
که دنبال آقا رسول خدا میره اصلاً داستان هجرتشم این مدلی میشه
و الا شاید اگه این نبود این اصلاً هجرتم نمیکرد کاری به کارش نداشت که
اونجا داره زندگی می کنه کار میکنه و میخوره و میخوابه و کسی هم نمیگه بالا چشمت ابروئه
ببینید پس داستان هجرتشم این مدلیه این شکلیه که از قضا و از اتفاق و
حالا به چه شکل و اینا رو من سر در نمیارم ولی خب اینطوری همراه میشه و با پیامبر میاد
ارتباط ابوبکر با رسول خدا از کی قوی میشه ؟
از وقتی که دخترش عایشه رو میاره به ازدواج آقا رسول خدا در میاره
عایشه ببینید عزیزان بزرگواران یه زنی زیرکه که بسیار زیرک و حسود
و حالا اهل تسنن میگن که عایشه حسادت داشته
یه آدم حسود و یه آدم زیرک و آدم کینه توز و تمام تلاشش رو میکرد که
توی تحولات جاری سیاسی نقش داشته باشه خنثی نبودش
مثل شاید بعضی از خانمها خنثی بودند و کاری نداشتن اما این زن
توی جریانات سیاسی یه نقش پررنگی داره مثلاً تو داستان نمازی که ابوبکر
ابوبکر خب میدونید دیگه زمان آقا رسول خدا هیچ سمتی نداشته هیچ جایگاهی نداشته
حتی دو سه بار برای اینکه بیلیاقتی او ثابت بشه یه کارهایی رو بهش میسپارند
بعد از دستش میگیرند اینکه آقا رسول خدا پرچم رو میده وسطای راه میگیره پرچمو
میخواد بگه که آقا نمیشه این جور در نمیاد با عقل جور در نمیاد
خب که بعد عایشه ببینید اواخر زندگانی آقا رسول خدا یه کاری برای ابوبکر بکنه
برای پدرش که این بحث نمازی که برو بخون و آقا رسول خدا حالش خوب نیست
و میاد تو مسجد و بعدم نمیذارن مسلمونا نمیذارن ابوبکر بیاد نماز بخونه
اما خب اگر برگردید به داستانهایی که ما قبلاً گفتیم که چی شد ابوبکر
اومد راس کار و دیگه بحث اختلافها و تعصبهای جاهلیت و اینا رو گفتیم بحثش رو
که یه مرتبه این آدم اومد و اصلاً خودشم شاید باورش نمیشد که
من اینو میگم خندم گرفتش که حالا کانال عوض نکن
عرضم به خدمتتون که منتها ابوبکر یه شانس جدی به دست آورد
و شانس جدیش ببینید اصلاً کشور به هم ریخت وقتی ابوبکر اومد اصلاً کشور اسلام داشت نابود میشد
اختلافهای بسیار شدید یه وقتی کرونا به داد بعضیا رسید
من می گفتم این کرونا همون اوایل کرونا که اومد یه خورده برگردیم به عقبش
من قشنگ حضور ذهن دارم اوضاع اوضاع کشور خیلی آشفته بود خیلی آشفته بود
کرونا که اومد دیگه همه نشستن تو خونههاشون و تحمل کردن سختیهای گرانیهای بازار و اینا رو تحمل کردند
یعنی میگم کرونا از یه جهتی هم برای این کشور یه لطف خفی بود یه لطف مخفی بود
حالا شاید الانم همین قصه تکرار بشه خدای تبارک و تعالی یه لطف دیگهای بکنه
و اینا یه قصه دیگهای درست میشه اما وقتی ابوبکر میاد در راس کار قرار می گیره
کشور یهو به هم میریزه کشور منظورمون مدینه است مدینه خب پایتخت اسلامه دیگه
توی مدینه تمام خط و خطوطها از مدینه داره انجام میشه نشر پیدا میکنه
مدینه یک مرتبه چند دسته میشه که بعد شانسی که ابوبکر میاره
شانسی که اینجا ابوبکر میاره یک مرتبه ظهور پیامبران دروغین بود
که دیدن که اصل اسلام در خطر هستش که اینجا دارد همه دیگه
یک دست شدن و الا اینطوری نبود که تن بدن به خلافت ابوبکر
یعنی انصار که قبیله بسیار بزرگی بودن و بسیار هم نفوذ داشتن
اینا به همین آسونی تن نمیدادن به خلافت اینجا دیگه به هر حال این داستان پیش اومد
و ابوبکر خلیفه شد و همه هم باهاش بیعت کردن و کارهایی انجام داد
که ان شاءالله در جلسات آینده بهش میپردازیم
پس از فردا صبح انشالله قصه ما مباحثی هستش که مربوط به شخص ابوبکر هستش
اقدامات ابوبکر در این دوران حکومت و در این دورانی که حالا قدرت به دستش افتاد
اگه امیرالمومنین علیه السلام هم سکوت نمیکرد و مثلاً دیگه اگه حضرت اونجا اسلام کلاً میپاشید از بین میرفت
خب امروز روز نوزدهم ماه مبارک رمضان هستش ضربت خوردن آقا امیرالمومنین
آقا امیرالمومنین رو نافله صبح زدن تو نماز صبح نبوده
بعضیا تصورشون اینه که اشتباهم میگن حضرت تو نماز صبح ضربت خورد
نه تو نافله صبح بود که بعد وقتی ضربت به فرق مبارکشون اصابت کرد
حسنین دویدن و آمدن آقای ما امیرالمومنین فرمود
حسن جان نماز صبح رو بخون یعنی با این حال حضرت تو فکر اقامه نماز صبح به جماعت بود
اقامه نماز صبح خوشا به حال اونهایی که توفیق دارند
نماز صبحهاشونو به جماعت میخونن و آقا ما بالاخره ادعا میکنیم شیعه امیرالمومنینیم دیگه
تو این یه دونه یه جوری باشیم بگیم امیرالمومنین ما امروز میخوایم به شما اقتدا بکنیم
نماز صبحامون انشالله اینجا بیایم به جماعت بخونیم
اما دارد من روضه میخوام بخونم کوتاه میخوام بخونم مختصر میخوام بخونم
شماها عرض ادب بکنید عزیزان رفقا وقتی فرق امیرالمومنین با این ضربهای که ابن ملجم زد شکافته شد
تا ابروان آمد خب مثل الان فرش و سجاده و اینا که نبود که
حضرات خود آقا امیرالمومنین اصلاً مردم تو کوفه رو خاک نماز میخوندن
فوقش اینکه یه تیکه یه جایی مثلاً یه حصیر مانند چیزی باشه
حضرت رو خاک بودن داشتن نماز میخوندن که وقتی فرق مبارک شکافته میشه
دارد آقا امیرالمومنین فورا خاکی که تو محراب بوده رو میریزن رو سرشون
این خاک که میریختن رو سرشون برای چی خاک میریختند
خب من حالا نمیخوام اینو توضیح بدم خاکی که اونجا بود تو اطراف
اینو هی میریختن تو جای زخم حالا شاید یه جهتش این بوده که
بچهها نبینند این شکاف رو شاید مثلاً تو نظرشون این بود که
الان ساعتی دیگه منو میبرن منزل شاید یه بچه کوچیکی تو خونه باشه دختری پسری
این اگر مثلاً این صحنه رو ببینه شاید دلش یه مرتبه یه طوری بشه
و لذا آقا امیرالمومنین با خاک پوشوندند فرق مبارک رو با خاک پوشون
میخوام بگم لایوم کیومک یا اباعبدالله
حسین جان سر بریده تو را با چی پوشوندن
سر مبارک تو رو تو خرابه شام با چه چیزی میخواستن بپوشونن
نامردها سر رو گذاشتن جلو دختر نازدانه دختر سه ساله ابی عبدالله
وقتی سر مبارک رو که دید این نازدانه انقدر بی تاب شد جان به جان آفرین تسلیم کرد
علی لعنت الله علی القوم الظالمین وسیعلم الذین ای منقلب ینقلبون
برای امیرالمومنین صلواتی بفرستید.