بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت به فنائک علیک منی سلام الله
ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
جمله ای که در این سلام میشه ازش استفاده کرد جمله ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
میشه فهمید این سلام اولی که گفتیم قبل از ولا جعل الله گفتیم السلام علیک یا ابا عبدالله
در ادامه اش و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و انهار
و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم فهمیده میشه خود سلامی که دادم نوعی زیارت هست
همان زیارت توجه و روی دل کردنِ اگر فاصله زیاد هست ولی زیارت حساب میشه
وقتی هزینه کردی کربلا رفتی مقابل حرم سلام میدی ، فاصله من تا کربلا را دلها و توجه برمیدارد
خداوند در خلقت ارتباط معنوی قرار داده و که غیر از ارتباط جسمی که با حواس انجام میشه هست مثل دست زدن به لیوان آب
وقتی لمس کردی متوجه داغ بودن و سرد بودن آب لیوان میشوی
الان که شما اینجا هستین خبری از مسجد دارین؟ کی آمد یا کی رفت خیر
ولی اگر ارتباط درونیتون محکم بشه میتوانی از راه دور هم بفهمی که در مسجد چه خبر است
آیت الله مرتضی تهرانی می فرمود: پدرمون چله ای گرفته بود که در آن باید ترک حیوانی بکنی یعنی از لوازم جسمی ات صرفه نظر کنی
این دهان بستی و دهان دیگر باز شد این گوش بستی و گوش دیگر باز شد
یعنی توجه را برمیداری یه چشم دیگر برات باز میشه
شهید برونسی درکتاب خاک های نرم کوشک وقتی بچه بود چشمش رو از حرام بست
سرباز شد کاری بهش دادن خونه یکی از تیمسارها چشمش به خانم تیمسار که وضع بدی داشت افتاد فرار کرد
رفت تو پادگان چشمش رو از حرام بست گوشش رو از حرام بست وقتی رفت تو جبهه
حضرت زهرا و حضرت زینب رو دید در جبهه که گفتن ما کسی رو که برادرمون رو کمکش میکنیم خط و رمز بهش دادن
جنگی که مغلوب بودن رو یکدفعه ورق بر می گشت و پیروز میشدن و میگفتن چی شد
شهید میگفت من حضرت زهرا رو دیدم گفتن این طوری کنید! چرا ؟چون گوش و چشمش رو از حرام بسته بود صدای ملکوتیان رو می شنید.
پدر حاج آقای تهرانی آمیرز عبدالعلی چله گرفته بود ترک حیوانی کنه
امور مربوط به جسمانی رو کمتر بهش بپردازه مثلا روزه میگیرند شب ها زنده دارند
قرآن میخوانند یا گوشت نمیخورند غذای چرب نمیخورن در آخر چله روحشون بزرگ میشه و بالا میره
توجه اش که از بدن کم بشه روحشون بزرگ میشه و بالا میره
چهل روز ترک حیوانی کنه تا یه اتفاقی بیافته در زندگیش.
دو سه ساعت مانده تا چهلمین روز تموم بشه دید مادرش مریض احوال هست
رفتم و یک تیکه گوشت برداشتم و به سیخ کشیدم و رو آتیش کبابش کردم
گذاشتم تو بشقاب برای مادرم گفتم بخور. مادرم گفت اول تو بخور خواستم مثلا کلک بزنم گفتم بعد از افطار میخورم قبول نکرد
به دلم افتاد پیامبر فرمودند بهشت زیر پای مادراست
خدایی که میخواد با چله نشینی به من یه چیزی بده قادر هست تا بدون چله نشینی هم به من یه چیزی بده
معطل نکردم یه تیکه از گوشت ها برداشتم گذاشتم دهانم از گلوم که پایین رفت
همه چیز برای من عوض شد اینور دیوار و اونور دیوار برای من یکی شد
ما نمیتونیم ببینیم چونکه محدودیم با توجه به اولیا ارتباط قلبی را که محکم کنیم راه باز میشه
وقتی فیلم میبینی یکدفعه دلت میره کربلا میگی الان چقدر زائر در کربلا امام حسین (ع) هست
یک دفعه چشمانت پر از اشک میشه انگار روبروی ضریح امام حسین (ع) هستی
صدا میزنی صلی الله و علیک یا ابا عبدالله همین که دلت متوجه اونجا میشه و اشکی از چشمانت میاد شما هم مثل اون
یک میلیون دو میلیون نفری که دارن تو کربلا زیارت میکنن تو هم در رتبه اونها و زائر هستی
هیچ فرقی با اونها نداری یه کم زحمت میخواد تلاش و کار میخواد تا لطف خدا شامل حال آدم بشه
این جلسات در حکم همون ارتباط معنوی و ارتباط قلبی هست این ارتباط نامرئی هست
در حال شستن ظرف یاد آب فرات بیافت یاد بچه های فاطمه بین دو نحر قطره ای آب بهشون ندادند
یادتشنگی امام حسین ،علی اصغر،حضرت زینب (س) آب به دستت میخوره یاد دستان قلم شده اباالفضل
آب رو روی صورتت میریزی یاد اون لحظه ای که آب را کنار گودال می اوردن خالی میکردن
و میگفتن به تو نمیدیم تو باید از زقوم جهنم بخوری حسین (ع)
میبینی این فرات رو مثل شکم ماهی موج میزنه ما به تو نمیدهیم از این آب فرات
یهودی ها میان میخورن مسیحی ها بخورن سگ ها و خوک ها میان در آن میلولن ولی از این آب به تو و بچه های تو نمیدهیم
زندگی کلا عوض شد شما شدی زائر امام حسین (ع) در ردیف اونها هستی که پول خرج کردن
الان رفتن کربلا و دارن تو خیمه گاه ها میچرخن شما هم با قلبت داری تو خیمه گاه سیر میکنی کنار تل زینبیه داری روضه خوانی میکنی تو قلبت
این میشه ورود به یک جهان معنوی اول راه و ساعت ساعتیِ که وارد شدی
شما هم با قلبت داری تو خیمه گاه سیر میکنی کنار تل زینبیه داری روضه خوانی میکنی
تو قلبت این میشه ورود به یک جهان معنوی اول راه و ساعت ساعتی که وارد شدی
ارتباط با مردم نه ارتباط با معصومین و ولی خدا راه ارتباط ما برقرار شده زندگی معنوی
از خدا بخواهیم این مجالس خدا کمکمون کنه از ورود به این راه و عرصه اون موقع مجلس رفتمون نشستنمون فرق میکنه
یه جا میریم بهمون احترام میگذارن یه جای دیگه میریم بهمون احترام نمیگذارن
بین هر دو مجلس فرقی نمیکنه چرا ؟چون صاحب مجلس رو من چه کسی میدونم اهل بیت میدونستم
برای صاحب مجلس آمدم برای دل حضرت زهرا آمدم دل خانم رو به دست بیاورم برای رفیق و همسایه نیامدم
حاج آقای خسرو شاهی می فرمود دیگه رفتی ده روز منبرت تموم شد
شب آخر یکهو ماشینت پنچر شد نتونستی بری غصه نمیخوری
حالا چرا من شب آخری نتونستم برم که برات مهم نیست میگی من نوکری خودم رو کردم
تلاش خودم رو انجام دادم میخواستم برم مردم رو بگریونم
این اول راهه انشاالله وارد این حیات و دنیای ارتباط بشیم تا این عمیق تر بشه
این روضه ها هم هر کدوم یک بابی است برای ارتباط قلبی
صبح یازدهم عمرسعد لعنت الله وقتی سر ها رو روانه کرد روز یازدهم تا ظهر تو کربلا موند شاید بگین برای چی تا ظهر تو کربلا ماند
از طلوغ آفتاب تا سر ظهر چیکار داشته میگن داشته برای کشته شده های سپاه خودش نماز میخوند
و خاک کرد و پیکر عزیزان فاطمه (س) و یاران حسین (ع) عریان روی زمین باقی ماند
بعد بازماندگان امام حسین (ع) رو کوچ داد چطوری بر شتران بی جهاز سوار کردن
الان شما چادر سرتون هست مقابل نامحرم طوری سر میگیرین
چادر ها شون رو برداشته بودن با روهای گشوده در میان سپاه دشمن
وقتی میامدن سمت کوفه شترهاشون محمل داشت سایه بون داشت
یه لحظه تصور کنید دختر علی (ع) شما اگر یه خانمی محترم از سر خیابان بیارنش
با وضع بدی حالتون دگرگون میشه تصور این شما ها رو دختر شیر خدا دختر زهرا زینب کبری سوار ناقه ای بشه
که نه محملی داره نه سایه بونی داره اینا امانت پیامبر (ص) بودن همچون اسیران ترک و روم تو سخت ترین شرایط
به اسیری بردن امام سجاد (ع) را قول و جامه به گردنش آویختن
قول و جامه طوق آهنی که از دو طرف زنجیر داره بر گردن میگذارن و بوسیله اون دست ها به سوی گردن جمع و بسته میشه
و دو طرف زنجیر بعد از زنجیر شدن دست ها و به خاطر گداختن یا کوبیدن اینا به هم وصل میشه
که دیگه از هم جدا نمیشه زین العابدین از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام این جامه به دست و پاهاش بود
این خودش راه گریه تونه وقتی دستت رو دراز کردی پاتو دراز کردی
یاد دست و پای زین العابدین بیافت که اون دست و پا روی گردن بسته بودن تا شام
یک مرتبه نشد باز کنن چون با گداختن یا کوبیدن به هم وصل میشه
مگر آهنگری بیاورند تا قول و جامه رو باز کنن این قول و جامه تا مجلس یزید موند
یه وقتی طناب نازکی بر دست ببندی جاش می مونه آهن سنگین به دست و پای امام سجاد
دلاهتون برای کربلا تنگ نشده بسم الله یک لحظه چشم سرت رو ببند برو کربلا
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
گوشه ای از کربلا جا و مکانم بده حسین جان
من برای تو آمده ام این اولین مجلس زنونه است میخواهیم تا آخر صفر برات گریه کنیم
تا آخر صفر چشمان پر باری داشته باشیم روز اولی به امام حسین بگو حسین جان
دستم به دامنت یه کمکی بکن این چشم من به چشمه فیاضیت الهی وصل بشه
هیچ وقت تمومی نداشته باشه تا آخر صفر گریه کن حسین باشم
کسی که عزیز از دست میده میگن سریع بدن عزیزش،رو از جلوی چشمش بردارید
این بچه ها میخوان سمت کوفه برن این نامرد دستور داد همه رو بیارید از کنار گودال عبور بدین
چقدر سخته برای این زن و بچه ها چشمانشون به بدن مبارک بابا بیافته
این کشته ها اینهایی که وقتی چشمشون به بابا افتاد بابا چه بابایی که سر نداره
بابایی که زیر سم اسب ها بدنش تکه تکه شده یک لحظه صورت باباهاتون رو در نظر بیارید
کدوم بابا بالاتر از حسین ،علی اکبر ،ابالفَضل العباس اینها پدران واقعی ما هستن
وقتی چشم این زنها و دخترها به اون بدن ها افتاد سیلی به صورت زدن
صدای سیحه و ندبه بلند کردن گریبان چاک دادن حالتی داشتن عجیب و قریب به فدایت شوم زینب کبری (س)
قافله سالار من کجایی ای دوای دردم
پی تو هر کجا میگردم تو رو تو قتلگاه گم کردم
این بدن صد پاره رو خاک داغ این صحرایی چرا تو مقطع الاعضایی
بگو کجا برم تنهایی حسین جان داداش
چشت روشن بزم حرامم بردن
چشت روشن تو ازدحامم بردن
وای من از عاشورا زمین و آسمون غمگینه
یه خواهری داره میبینه یکی میشینه روی سینه
وای من از عاشورا باید بمیره از غم
دنیا تو قتلگاه به پیش زهرا دوازده ضربه میزد اعدا امروز روز اول اسیری زینب
آی خواهرا شماها شاید بعضی هاتون خشته باشید ده روزه دارید از این مجلس به اون مجلس می چرخید
گریه میکنید دیشب راحت رفتید تو تو بستر خوابیدید اما دیشب اول آوارگی و اسارت زینب
به خانم بگو میخوام باهات عهد ببندم خانم پا به پات بیام بی بی جان دعا کن
یه کربلا برام جور بشه خواهر ها امروز نیت کنید مثل زینب زینب وار گریه کنید انشاالله
مثل زینب اربعین زائر این شش گوشه باشید یا الله رحمت خدا به گریه و ناله ها
بسم الله یه وقت بی بی زینب یه نگاه کرد دید یک مشت مرد نامحرم دارن میان سمت خیمه نیم سوخته صدا زد
عمر سعد این مردها چی میخوان از جون ما گفت میخوان خانم ها رو سوار بر ناقه کنن
بخدا من آتیش میگیرم برای همین یه حرف گفت عمر سعد بگو اینها کنار برن
ما خومون خودمون رو سوار میکنیم لا اله الا الله امان از دل زینب عمر سعد دستور داد همه برگردن
اما نگاه هاشون بر نمی گشت یه عده از عرب های بی غیرت دارن به ناموس خدا نگاه میکنن
این دو تا خواهر دست به دست هم دادن زینب و کلثوم (س) فضه تو هم بیا کمک کن
زینب رو شما هم با گریه هاتون کمک کنین آی رباب میدونم داغ دلت سنگینه تو هم بیا کمک کن
زینب رو هر خانمی که سوا میکردن تو بغلش یکی دو تا بچه هم میگذاشتن
همه رو سوار کردن زینب سلام الله علیه روش رو کرد به خواهر گفت خواهر
دستت رو به من بده تو هم سوار شو زینب (س) خواهرش کلثوم رو سوار کرد
حالا دارن نگاه میکنن زینب مانده زین العابدین آمد جلو کوه غیرت امام سجادِ دیگه
صدا زد عمه جان غصه نخوری ها من هستم با این بدن تب دارم برات زانو میزنم
عمه جان پات رو بزار روی زانوی من سوار ناقه شو همچین که زانو زد
زینب سلام الله علیها پا روی زانوی امام گذاشت امام نتونست خودش رو کنترل کنه افتادن رو زمین
بگم چی شد شمر با تازیانه آمد بلندشین یه کاروان معطل شماست
امان امان داد بیداد چشت روشن حسین جان به گریه هم خندیدن به گریه هام خندیدن
چشت روشن روسریم رو دزدیدن حسین عزیز دلم
ابی عبدالله قافله سالار من کجایی ای دوای دردم کجایی ای دوای دردم کجایی ای دوای دردم
اینم بند آخرم هر کی باهاش کار داره بسم الله هرکی میخواد کربلایی بشه بسم الله
هر کی هر حاجتی داره بسم الله میان نی با نعل تازه دیگه روشون به رومون بازه لشکر دشمن ای وای به روی پیکرت میتازه
آخ راه افتادن زن و بچه چشمشون به بدن ابی عبدالله افتاد
سر در بدن نداره بدن پای مال اسب ها شده یه آقای میگفت آقا این بدن اگر رو زمین باشه
اسب پا روش نمیگذاره اسب ببینه آدم روی زمینه پا روی اون بدن نمیگذاره چجوری میگین بدن پایمال اسب ها شده
می گفت بند زیارت عاشورا رو نگاه کن میگه و تنقبت لقتالک جلو چشم اسب هاشون رو بسته بودن که اسب ها نبینن اینجوری پایمال اسب ها شدن
الهی دورت بگردم بی بی جان عرضم تمام همچین که چشمشون به اون بدن افتاد
زین العابدین نزدیک بود قالب تهی کنه بیکار نباش گریه کن صدات رو رها کن انشاالله کربلا
یه وقت صدا زد ای پسر برادرم با خودت چه میکنی عزیز دلم
اینجا اینطوری نمی مونه پدرت رو هم دفن میکنن اینجا بارگاه و حرمی میشه ازهمه جای عالم میان زیارت میکنن
اینقدر گفت گفت که زین العابدین به خودش آمد نفسش بالا آمد یه جمله گفت
عمه جان ببین کشته های خودشون رو دفن کردن بابای من رو حتی مسلمان هم نمیدانن همینطور رها کردن
صدات رو رها کن حسین آرام جانم حسین روح و روانم حسین درمان دردم حسین دورت بگردم
با توجه چشم سرت رو ببند دلت رو ببر حرم السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح الی حلت بفنائک
علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی الیل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین علیه السلام
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
الهی به زینب المظلومه فاجبنا یا الله