بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سیزدهم
بحث در رابطه با خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیهاست
رسیدیم به این عبارات که حضرت فرمودند اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له
خب این شهادت یک ظاهری داره و یک باطنی داره
خب این توحید رو خدا در ضمن قلب ما قرار داده و ضمن القلوب موصولها
اینا رو دیگه توضیح دادیم خیلی دیگه توقف نمیکنیم
خب این از جهت عقلی هم قابل اثباته بحث توحید
بحث توحید رو هم خدای تبارک و تعالی اندیشهها رو در این درک عقلی توحید رو خدا روشن کرد
در کجا روشن کرد در عقلها در تفکر روشن کرد یعنی اگر کسی واقعاً بشینه
خورده شیشه نداشته باشه بشینه فکر کنه توحید خدا برای او از جهت عقلی ثابته
تا اینجا که حضرت میفرماید حالا که ما میگیم از جهت فکری و عقلی بحث توحید قابل اثباته
یه وقت این توهم پیش نیاد این تصور پیش نیاد که
خب پس خدا قابل چیه چون به فکر میاد چون از جهت فکری روشنه
چون صحبت عقل شد چون صحبت فکر شد حالا یه نفر توهم بکنه تصور بکنه
پس خدا قابل روؤیته خیر خدا قابل رویت نیست
الممتنع من الابصار رویت و… و زبانها هم قادر به توصیف او هستند یا نیستند
آقا شما چیو میتونی توصیف بکنی چیزیو که ببینی
بگی چقدر قشنگه چه رنگی یا مثلاً این خوشگلا چقدر این خوشگله چقدر زیبایی توش به کار برده شده
وقتی چیزی که دیده نمیشه به چشم سر چیو میخوای توصیف بکنی
پس زبانها قادر به توصیف نیست ببخشیدها حالا یه موجود خیلی خوشگلی رو می بینی
بعد میای میگی من رفتم فلان جا یه چیز دیدم اینطوری اینجوری
خیلی معرکه بود خیلی خوشگل بود خب حالا که خدا تو خدا رو مگه دیدی که توصیفش کنی
پس زبان تو قادر نیست به توصیف حق تعالی این یه مطلب مهمیه ها
خدا از این جهت که جسم نیست پس قابل رویت با چشمم نیستش
و از این نظر که وجود و کمالات وجودیش نامتناهی با زبان و امثال این زبان هم قابل توصیف نیستش
و کیفیت و چگونگی خدا هم در وهم نمیگنجه
وهم و خیال کارش چیه وهم و خیال کارش اینه مثلاً یه چیزی درست بکنه
مثلاً اسب بالدار خب اسب بالدار رو ببخشید چه جوری درست میکنه
اسبو میبینه بالم میبینه خب اینو میذاره رو اون بعد درست میکنه
اصلاً خدا به وهم هم تو مثلاً یه چیزی رو برداری از به یه چیز دیگه بچسبونی بکنی خدا
وهمم پس خدا پندار بشر عاجزه از درک چگونگی خدا
چون اصلاً خدا کیفیت نداره کیفیت اون به معنای اعمشو عرض میکنم
خب پس یعنی چی یعنی حقیقت خدا اینکه واقعیت خدا
چه جوریه ذهن و فکر بشر به اون میرسه یا نمیرسه نمیرسه
حالا یه نفری میاد تو خونش نشسته میگه خدا مثل یه گنبد نوره
از کجا درآوردی خدا مثل گنبد نوره دیدید ما بچه بودیم من قشنگ یادم میاد
فکر می کردم خدا یعنی از این گنبدای مسجد هست گنبدهای بزرگ
فکر می کردم خدا یه گنبد بزرگی دوتا پا کوچولو هم داره
حالا مورچه فکر میکنه خدا چه جوریه اینو امیرالمومنین فرمودنا
تو نهج البلاغه هم گویا هست که مورچه چون کمالش تو شاخه
با شاخکاش همه چیزو میفهمه دیگه غذا رو اینا اطلاعات و خبر و خونه رو اینا رو
اون شاخکاش خیلی مهمه چون شاخکش کمالشه فکر میکنه خدا هم دو تا شاخ داره
این وهم مورچه است از خدا حالا یکی مثل ما فکر میکنیم
خدا مثل یه گنبدیه بزرگ گنبدی از نور یکی دیگه فکر میکنه
خدا اون بالا بالاها رو تخت نشسته و سلاطین و اینها داره فرمانروایی میکنه
و اینا همش مال وهمه خدا به وهم و به اوهام درک نمیشه
چون که خدا دارای کم و کیف نیستش که کم و کیف مال ماده ست
مال ماده است که شما نگاه میکنی یه سیبو میگی چه رنگ خوشگلی داره
نرمه اینا رو با حست درک میکنی بعد هم میای و یه چیزی مثلاً از اینها
از ترکیب اینها درست میکنیم خب خدا رو چه جوری تو درک کردی با حست درک کردی
که بخوای بعدش چیکار کنی یه چیزی درست بکنی تو ذهنت
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
خدا بیامرزه حکیم سنایی را این شعر مال اونه
بعد حضرت زهرا میفرماید خدا اشیا را آفرید منتها نه از چیزی که قبل از اون وجود داشته
ببین مثلاً این بشر هواپیما رو ساخت چه جوری ساخت
موادی که تو طبیعت بودو برداشت از این پرنده یه الگو گرفت
که چه جوری و مثلاً به چه شکل و فلان و اینا اومد اینا رو به هم چسوند و ..
پس قبلش یه چیزی دید که اومد هواپیما رو چیکار کرد ساختش
اما خدای عزوجل اینطوری نبوده که یه چیزی باشه از روی اون کپی کنه
این خلقت رو بنا بکنه خب این هم از این و خدا اشیا رو ایجاد کرد بدون اینکه
از نمونه هایی تقلید کرده باشه اینطور نبوده که مثل مهندسها مخترعا
یه نمونهای مثالی مثلاً از قبل داشته باشه از روی اون بیاد اشیا رو خلق بکنه
و ایجاد بکنه خدا موجودات رو به قدرت خودش ببینید میگه
خدا با قدرتش این عالم رو به وجود آورد به خواست و معشیتش خلقش کرد
خب اگرچه اسباب هست ننه ای هست بابایی هست پرستاری هست این اسباب رو من
میبینم منتها خب خدمتتون عرض بکنم که به این معنا نیستش که
اینها کارهای هستند این اسباب و علل ظاهری توی عالم تکوین هست
ولی بالاخره همه اینها با چی خلق شدند با قدرت و مشیت الهی
پس علت العلل کیه خدای تبارک و تعالیست که همه چیز رو با قدرت و اراده خودش آفریده
بدون اینکه خدا به تکوین موجودات احتیاجی داشته باشه
حالا آفرید احتیاجی داره و در صورت بندی اینها سودی براش حاصل میشه
نه حالا یکی از بچهها به من گفتش گفت حاج آقا خدا چرا خلق کرده
چرا باید ما رو بیاره اینجا بنده اونجا بهش گفتم جوابی که اونجا بهش دادم این بود
گفتم بابا یه کسی پولداره اومد یه آپارتمان داد به آقای حسنزاده
آپارتمان داد به آقای حسینی یه آپارتمان داد به حاج آقا …
همین امروز صبح دم در یقشو میگیری میگی چرا دادی
نه تشکر می کنی میگی خدا پدرتو بیامرزه همیشه از این کارها بکن
همیشه از این کارا بکن خدا پدرتو بیامرزه آقا از این کارا زیاد بکن
بابا این عالم اینجوری خدا درست کرد بعد نیازی داره به ما نه نیازی نداره
بعد حالا تو باید یقشو بگیری بگی چرا آفریدی چرا خلق کردی
بعد یکی به من گفت باشه نیازی نداره برا چی خلق کرده
گفتم به تو چه عشقش کشید خلق بکنه دوست داشت خلق بکنه
دوست داشت یه تفضلی بکنه اینا عبارات عبارات خیلی صحیحی نیست
که ما به زبان بیاریم از جهت فلسفی ولی خب خدا میخواست
جود کنه خدا میخواست خلق کنه به چه کسی ربط داره
حالا که خلقتت کرده پررو شدی پررو شدی میگی چرا منو آوردی
چرا منو خلق کردی بگو خدایا شکرت خدایا منو هستی دادی منو آوردی اینجا به کمال برسم با تو آشنا بشم ارتباط بگیرم
حالا اومده میگه همه این دنیا با همه بدبختیهاشو گرفتاریهاش تموم که بشه اگر مومن باشه
آدم اونور کیف میکنه صفا میکنه بعد میگه ای کاش تو این دنیا یه قیچی برمیداشتن این هیکل ما رو با قیچی ریز ریز میکردند .
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا
این سفره سفره فاطمه زهرا سلام الله علیهاست
اگر بشریت با این معانی و با این اصطلاحات ارتباط میگرفت
قطعاً الان وضعیت جامعه جهانی این نبود که ما داریم می بینیم
ااینا همش به خاطر دوری از این کلمات و این خانواده است
خب این خانواده رو به جای اینکه بیارند در راس قرار بدن ازش استفاده کنند
گوشه نشین شون کردند خانه نشینشون کردند به همینم اکتفا نکردند
آتش آوردند این خیلی ها این که هیزم بردارن بیارن
در خانه وحی این خیلی سخت دردناک این غم و غصه رو آدم گجا ببره
اینکه این بشریت نادان کارش به جایی رسید که اینطوری بیاد
هیزم بیاره در خانه وحی و نبوت رو به آتش بکشه
اون دری که از اون در انسانها به اله میرسند به پروردگار میرسند
بعد همسر مظللومه .. روضه من این باشه
به حضرت امیر گفتند شما بالاتری یا نوح آقا امیرالمومنین فرمود من بالاترم
گفت چرا شما بالاتری حضرت گفت مگه با نوح چه کرده بودند
خب یه خورده زده بودند گوشش خون اومده بود غش کرده بود
همین دیگه بیشتر از این که نبوده ولی من رو همسرم رو بین در و دیوار
جلو چشمم خانه ام رو بچه ام رو کشتند بعد هم همسرم
می خواست نفرین کنه من نگذاشتم نوح نفرین کرد تمام عالم رفت زیر آب
اما من … به قربان مظلومیت آقا امیرالمومنین
هستیم بودی رفتی از دستم
تو چرا رفتی من چرا هستم



