بسم الله الرحمن الرحیم
💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل علیه و آله و سلم
در رابطه با حوادث سال هفتم هجری عرض کردیم که
پیامبر اکرم صلی الله و سلم نامههایی رو تنظیم کردند و به حالا قدرتهای جهان ارسال کردند
یکیش امپراطوری روم بود قیصر که دیروز عرض کردیم
یکی از نامهها هم که فرستاده شد به سمت قدرتها نامه پیامبر بود به دربار ایران
که حالا این نامه تنظیم شد و خب فرستاده شد به سمت خسرو پرویز
که ببینید این خسرو پرویز ۳۲ سال قبل از هجرت آقا رسول خدا نشست به تخت
و حکومتش خیلی فراز و نشیب داشت تلخی و شیرینی داشت
و او تونست انقدر پیش بره و با رومیا درگیر شد تو اون جنگ اول
حتی صلیب مخصوص مسیحیا رو از اینها گرفت و بعد این صلیب رو آورد
تا مدائن خوگب اونا هم مسیحیا هم رو این صلیب حساس بودن
انقدر براشون مهم بود این صلیب حاضر شدن با ایرانیها صلح بکنند اما این غرور بیحد و حساب خسرو پرویز و زمامدارها
دیگه این رو به باد داد یعنی اونها حاضر شدن تن بدن و یه سری و اگر این اتفاق میافتاد
این وسعت ایران خیلی زیاد میشد ولی خب اونا تن به صلح ندادن و مغرور بودن آدمای مغرور عیاش آدمهای بیبند و بار
و همین غرورشونم کار دستشون داد خب صلح نکردن تو جنگ دوم چه اتفاقی افتاد شکست خوردن
حتی تا مدائن اینها نزدیک بود که دیگه تمام اصلا پایتخت هم از دست بدن
خب حالا به هر حال پیامبر اکرم نامهای رو تنظیم کردند به یکی از افسران ارشد خودشون به نام عبدالله بن حظافه
عبدالله بن حظافه این نامه رو دادند عبدالله بن حظافه این رو بیاره بده به دست خسرو پرویز
خب متن این نامه من حالا تعجب می کنم بعضیا اینجا خودشون یه چیزایی در میارن
متن نامه اینه بسم الله الرحمن الرحیم از محمد فرستاده خداوند به کسری بزرگ ایران
ببین شما این نامه چقدر زیبا درود بر آن کس که حقیقت جوید
و به خدا و پیامبر او ایمان آورد و گواهی دهد که جز او خدایی نیست و شریک و همتایی ندارد
و معتقد باشد درود بر کسی که خدا را قبول داشته باشه و معتقد باشد که محمد بنده و پیامبر اوست
من به فرمان خداوند تو را به سوی او میخوانم او مرا به هدایت همه مردم فرستاده
تا اینجاش که بد نیست تو اگر شک داری یه نفرو بفرست تحقیق بکنه در مورد این آقا که داره حرف میزنه
که میگه من فرستاده پیامبرم فرستادی خدا هستم
او مرا به هدایت همه مردم فرستاده یعنی خدا من رو فرستاده برای هدایت همه
تا آنان را از خشم او بترسانم و حجت را بر کافران تمام کنم
اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از ایمان و اسلام سر برتافتی گناه ملت مجوس بر گردن تو است
این متن نامه پیامبر اکرمه که حالا دیگه شعرا اینجا همه اینا رو به شعر سرودن
تو ای عاجز که خسرو نامداری حکیم نظامی و اینا اومدن حالا دیگه اینجا شعر گفتن دیگه
مبین در خود که خودبین را بصر نیست خدا شو که خود دیدن هنر نیست
گواهی ده که عالم را خدایی است
نه برجا و نه حاجتمند ز جایی است
خب این شعرها رو آوردن حالا سفیر پیامبر وارد دربار شد
اینا گفتن نامه رو بده ما میدیم دست خسرو گفتش نه من خودم باید نامه رو بدم دست خسرو
خلاصه اومد داخل و وارد شد و نامه رو داد دست خسرو پرویز
خسرو پرویز مترجم رو صدا زد گفت بیا اینو بخون ببینم چیه
وقتی که خوند همون اول نامه همون اول نامه وقتی دید که اسمش بعد از اسم آقا رسول خدا آمده
داد زد فریاد کشید آدم میگم مغرور فریاد زد و داد کشید و گفت نامه رو بده به من نامه رو گرفت نامه رو پاره کرد
و انداخت زیر پاشو خلاصه گفت اینو از قصر بیرونش کنید
عبدالله رو از قصر بیرونش کردن عبدالله سوار بر مرکب شد برگشت سمت مدینه
جریان این اتفاق رو این گزارش رو به آقا رسول خدا داد
پیغمبرم ناراحت شد خیلی ناراحت شد نفرینش کرد
فرمود اللهم مزق ملک خدایا بارالله رشته سلطنتشو پاره کن
خدایا رشته سلطنتشو پاره کن بازم اینجا ببین شعرا شعر گفتند
همین حکیم نظامی شعر اینجا آورده حالا ما نمیگیم ازش میگذریم
خب حالا خسرو پرویز به هم ریخته آدم مغرور به هم ریخته
واکنش خسرو پرویز این بود که یمن همین یمنی که الان هست
یمن کنترل میشد توسط دربار ایران یعنی خود دربار ایران
یک نفر را قرار میداد اونجا کار بکنه مثلاً حکومت بکنه و انتخاب و عزل و مدیریت این یمن توسط ایران بوده
که شخصی بوده به نام بازان اونجا حکمران بوده
این خسرو پرویز نامه مینویسه که بله برو اون آقایی که ادعای نبوت کرده
تازگیا اونو کت بسته بیار پیش من ببین آدم نادان به همین میگن
تو نمیدونی این آقا کیه ننشستی اونجا مشغول میگساری و مشغول عیاشی شدی
نمیفهمی اونجا چه خبره این آقا کیه چقدر نفوذ پیدا کرده
چقدر این قدرتش سیطره پیدا کرد تو میگی برو اونو کت بسته بیار پیش من
اینقدر بیشعور یا کت بسته بیار پیش من اگر نیومد گردنشو بزن سرشو بفرست برام
این نامه خسرو پرویز بود که به اون فرماندار یمن که اینجوری
بعد این اینا اومدن و به بازان گفتن بازان دو نفر از افسران ارشد خودش رو فرستاد به نام فیروز و چی
اینا اومدن طائف و با یه یکی از قریشیها تماس گرفتن
اون قریشی گفتش که اون کسی که شما دنبالشید اینجا نیست مکه نیست
تو مدینه است بلند شد اومد مدینه این دو نفر بلند شدن اومدن مدینه
که خبر رو برسونن به دست آقا رسول خدا خب خبر رو دادن
گفتن که ببین اینجوریه دیگه قصه اینه که قدرت ساسان خانههای شما رو ویران میکنه
مردان شما رو میکشه یالا تسلیم بشید با همدیگه بریم به دربار بازان
و از اونجا هم شما رو منتقلتون کنیم به مدائن
پیامبر با کمال خونسردی حرفهای اینا رو شنید بعد در پاسخ
اینها رو به اسلام دعوت کرد همونجوری که خسرو پرویز رو به اسلام دعوت کرد
اینها رو هم به اسلام دعوت دارد عزیزان قیافه این سربازها این مدلی بود
شکلشون سیبیلای بلند ریشا تراشیده که پیغمبر خوشش نیومد از قیافه اینا
این هست تو نقل وقتی اینجوری دید فرمود خدای من به من دستور داده
که محاسن رو بلند کنم شاربها رو کوتاه کنم حالا نه اینکه با تیغ بزنن
نه شاربها رو کوتاه کنم پیامبر از قیافه اینا خوششون نیومد
بعد این عظمت پیغمبر هیبت پیغمبر خونسردی پیغمبر چنان اینها رو مرعوب به خودش
بعد دارد وقتی پیغمبر میگفت اسلام بیارید اینا بدنشون میلرزید
همین دوتا سرباز که بعد آقا رسول خدا فرمود امروز برید فردا بیاید
نزد من من خبر رو به شما میدم که میخوایم چیکار بکنم
حالا جبرئیل نازل شد گفت یا رسول الله خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه کشته شده
فرداش این دو تا سرباز اومدن گفتن خب آقا چی شد پیغمبر فرمود
برید پی کارتون خدای من به من خبر داده که خسرو پرویز به دست شیرویه پسرش کشته شده
برید پی کارتون بعد اینها وحشت زده شدند اومدن پیش بازان
به بازان گفتن که والا قصه اینه داستان اینه بازان گفت
اگر این خبر درست باشه او از پیامبران خداست
بدون شک مکاتبه کردند اینا نامه شیرویه اومد به سمت بازان
که من پدرم رو به خاطر فسادی که کرد و به خاطر چه و چه و چه و اینا کشتم و
تو هم باید برا من بیعت بگیری بیعت جمع بکنید
تو نامه نوشته بود با اون کسی هم که ادعای پیغمبری کرده کاری نداشته باش
با خشونت باهاش رفتار نکن اون چیزی که پدرم بهت گفته رو ولش کن
که بد دارد بازان و همه اطرافیان بازان و همه اطرافیانش همه کسانی که در حکومت بودند
همشون مسلمون شدن ایران اگه مسلمون نشد یمنیها همه مسلمان شدند.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروز پنجشنبه است دلها بیقراره حرم امام حسین علیه السلام میشه
همه دلها نه فقط دلهای ما دلهای اولیا بیقرار حرم امام حسین علیه السلام میشه
تو کامل الزیاره هستش ببینید قصهها هست
انبیا دلهاشون بیتاب حرم امام حسین علیه السلام میشه
حضرت موسی پیامبران اولوالعزم دلهاشون بیتاب میشه
من بگم فقط دلهای انبیا نیست دلهای اهل بیتم بیتاب میشه
امشب که شب جمعه میشه فاطمه زهرا هم بی تاب کربلا میشه
وقتی بیاید سمت کربلا وقتی روضه بخواند صدا بزند
من حالا یه زبانه حال رو میخونم میخونم شماها هم یه اشکی از گوشه چشمتون بیاد
خدا میدونه آتشهای جهنم را همین اشکای چشم بر حسین علیه السلام خاموش میکنه
فاطمه زهرا صدا بزند
گر کشتن چرا آبت ندادند
اگر کشتن چرا خاکت نکردند
عزیز دلم اگر کشتن چرا مویت کشیدند
چو گرگان پنجه بر رویت کشیدند
حسین جان حسین جان