حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد

و آله الطیبین الطاهرین والعن دائم علی اعدام اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت به فنائک

علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقیت و النهار و لا جعل الله آخرعهد منی لزیارتکم

السلام علی الحسین

و علی بن الحسین

و علی اولاد الحسین

و علی اصحاب الحسین

عرض کردیم از این فقره زیارت عاشورا فهمیده میشه که

این سلامی که ما می‌دهیم زیارت هستش زیارت هم به معنای توجه قلبی هستش

و در زیارت اون چیزی که مهم هست حرکت قلبی هست یعنی شما خودت رو در حضور اون شخص زیارت شونده ببینی

و دلت بسوزه برای اون مصیبت‌ها و اشک چشمت جاری بشه این میشه زیارت

و خب ما که سلام میدیم باید توجه درست بشه و جواب سلام هم اینجوری میاد که

شما وقتی روی دلتون می‌کنی فاصله‌ها رو برمی‌داری با این دلت

جواب سلام هم میاد جواب سلام که اومد این جواب سلام یه آثار تکوینی داره

معلوم می‌شه که خب حضرت این آمد شما رو قبول کرده و جواب داده

و این جواب هم باید تو زندگی شما خودشو نشون بده

وقتی می‌بینی که حالت عوض شده فکرت عوض شده زندگیت عوض شده این نشون دهنده

اینه که اون جواب سلام هستش جواب سلام آقا زندگیتو تغییر میده

اصلاً یه مرتبه از بعضی از کارها منصرف میشی تصمیم می‌گیری دیگه از این به بعد این کار رو تو زندگیت نکنی

یا تصمیم می‌گیری دیگه از این به بعد نماز شب رو هم جزو برنامه‌هات قرار بدی

خب خوش به حالت معلومه امام حسین جواب سلامتو داده این میشه اول زندگی معنوی

این میشه اول زندگی روحانی و خب مسلمونی هم یعنی همین

مادنگاه که می‌کنیم می‌بینیم اهل بیت اینو از ما می‌خوان

هر مسلمانی باید اینطوری باشه اینجوری باشه از خود امام حسین سوال کنیم

بگیم یا اباعبدالله ما چه جوری باید همراه شما باشیم چه جوری باید ملازم شما باشیم

چه جوری باید در صف اصحاب باشیم حالا دیگه ما می‌خوایم زندگیمونو تغییر بدیم دیگه

این جواب سلام‌ها گاهی اوقات بعضیاشون انقدر شیرینه آدم هی دوست داره سلام بده که امام حسینم جواب بده

یا اباعبدالله ما می‌خوایم مثل اون شخص مسیحی بود که اومد امام حسین رو دید یهو زندگیشو تغییر داد

روز عاشورا یک ماه از ازدواجش می‌گذشت چند روز از اسلام آوردنش می‌گذشت

روز عاشورا حول و حوش ۱۷ روز یعنی این موقعی که ازدواج کرده بود

داماد یکی دو هفته‌ای بود یکی دو هفته بود تازه دامال شده بود

خانمشم یکی دو هفته بود تازه عروس شده بود عروس عروس یه هفته‌ای

و داماد یه هفته‌ای از دیدن امام حسین زندگیشون تغییر کرد تغییر درست کردند

راه افتادن دنبال امام حسین علیه سلام خب اینا روز عاشورا حاضر بودن یه کاری انجام بدند

و اون این بود که حاضر بودن جونشونو فدای امام حسین بکنن خودشون رو آماده کرده بودن برای فداکاری

در این مدت اسلام آوردنشون که ۱۷ روز بود مسلمون شده بودند

توی این ۱۷ روز آماده شده بودند برای ملاقات با خدا هم آقا داماد هم عروس خانم هم مادر این آقا داماد

رسیده بودن به یه نقطه بلند شما تو همین فیلمه دیدید

این روحیه این مادر رو که سر عزیزترین کس خودش رو جانش رو

دیگه بچه جون آدمه دیگه این سر عزیزترین کس خودش رو بدون اینکه ببوسه

بدون اینکه سر این پسرشو شونه کنه گلاب بزنه ببوسه به بغل بفشرده بدون هیچ کدوم این کارا

سر رو برداشت گفت الان میره سمت این کسی که سر رو پرتاب کرده

سر پرتاب کرد گفت ما سری که در راه خدا دادیم پس نمی‌گیریم

ببینید روحیه رو از همه چی حاضر شده بگذره این زنو دیگه نباید اسمشو بذاری عبید الدنیا

این زن دیگه بنده خداست عبدالله این زن که حاضر شده از مالش بگذره

حاضر از جانش بگذره ، وقتی دیدید که اسلام در خطره

حاضرید از جون خودتون از جون فرزندتون بگذره از مالتون بگذرید معلومه تو این ۱۰ روز محرم

جواب سلامی از امام حسین به سمت شما رسیده

اگر لازم شد برای ترویج شعائر حسینی شما مالتونو خرج بکنید خونتون رو پایگاه قرار بدید

معلومه که از طرف امام حسین یه جوابی به سمت شما اومده شما حاضر شدی از جانت بگذری مالت بگذری

معلومه شما دیگه عبید الدنیا نیستی وارد حیات روحانی شدی وارد حیات معنوی شدی

این قلبت آماده است برای ملاقات با

خدا ، خدا ان شاءالله این توفیق رو به همه بده که همه تو این مسیر قرار بگیرند.

این نسیم‌های رحمت به سوی همه وزیدن بگیره

کافی انسان تو زندگیش گذشت داشته باشه بگذره اینکه بگذره خیلی اتفاقای خوبی هم تو زندگیش می‌افته

یه شهیدی هست به نام شهید احمدعلی نیری که این تحولش شنیدنیه

که چه جوری بود تحولش برای رفیق خودش تعریف میکنه

میگه با رفقا و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند که تمام رفقا مشغول بازی بودن

و سرگرمی فوتبال بازی می‌کردن یا والیبال بازی می‌کردن یکی از این بزرگترا گفت

احمد آقا بلند شو برو این کتری رو آب کن برش دار بیار یه چایی زغالی درست کنیم

میگه نشون داد گفت اونجا یه رودخانه‌ایه برو از اونجا آب بیار

میگه منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید و

یه نسیم خنکی هم از سمت آب به سمت من اومد از لابلای درختا و بوته‌ها به رودخانه نزدیک شدم

تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرمو انداختم پایین و همون جا نشستم

بدنم شروع کرد به لرزیدن نمی‌دونستم چیکار کنم همونجا پشت درختا مخفی شدم

کسی اون طرف من و نمی‌دید اصلاً کسی متوجه من نمی‌شد درختا و بوته‌ها مانع خوبی بودن برای من

این رفیقش میگه من خیلی با تعجب داشتم گوش می‌کردم ببینم این چی می‌خواد بگه

اون طرف بوته‌ها کنار رودخونه مگه چی بوده که این میگه که فلان

میگه منتظر بودم ببینم احمد چی میگه چرا اینقدر ترسیده بود

احمد گفتش که من می‌تونستم به راحتی گناه بزرگی انجام بدم

پشت اون درختا کنار رودخانه چند تا دختر جوان مشغول شنا کردن بودند

من همون جا پشت ببینید این گذشته آدم بتونه بگذره عبور بکنه از اینجور چیزها

میگه من همونجا تو دلم خدا رو صدا زدم گفتم خدایا کمکم کن

خدایا الان شیطان به شدت داره منو وسوسه می‌کنه که من بلند شم از پشت این بوته‌ها نگاه کنم

هیچ کسی هم متوجه نمی‌شه اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می‌گذرم

کتری خالی رو برداشتم سریع از اونجا دور شدم بعد هم از جای دیگه‌ای بلند رفتم آب تهیه کردم و اومدم پیش بچه‌ها

میگه هنوز دیدم رفقای مسحدی دارن بازی می کنند

منم رفتم آتیش درست کردم این چوبا رو جمع کردم به سختی آتیشو آماده کردم

وقتی داشتم آتیش آماده می‌کردم هی دود توی چشمم می‌رفت

میگه اشک همینطور از چشمام جاری بود همینجوری از چشمام اشک می‌اومد یادم افتاد که

حاج آقا منظور حاج آقای حق شناس حاج آقا گفته که هر کس برای خدا گریه کنه خدا او رو خیلی دوستش داره

همینطور که داشتم اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد دیگه من برای خدا گریه می‌کنم

همونجا اتقدر حالم منقلب شد از اون امتحان سختی که کنار رودخونه برام پیش اومد

از این گریه‌ای که کردم برای خدا هی می‌گفتم یا الله یا الله یا الله یا الله

تکرار می‌کردم یه دفعه صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می‌شد

از جا بلند شدم به اطراف نگاه کردم دیدم صدا از تمام سنگریزه‌های بیابون شنیده می‌شه

از تمام درختا و کوه‌ها و سنگ‌ها صدا میاد همه می‌گفتند

سبوح قدوس ربنا و ربنا و رب الملائکه و الروح

وقتی این صدا رو شنیدم صدا از کوه‌ها آسمون ناباورانه و اطراف خیره شدم

دیدم بچه‌ها دارن بازی می‌کنن فهمیدم که اینا چیزی نشنیدند

چون اگه اینهام شنیده بودن باید بازی رو ول می‌کردن دیگه

میگه من تو اون لحظه بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می رفتم می‌دیدم از تمام ذرات عالم این صدا میاد

این آغاز راه شهید احمد علی نیری

تحول تغییر در زندگی حالا خواهرا بزرگواران شما بعد از این دهه اول اگر تو زندگیتون تغییر می‌بینید

این آغاز راهه ببینید اینجوریه جواب سلام اینطوریه که آدم وقتی که قلبش متمایل می‌شه به حق

متمایل میشه به خدا متمایل می‌شه به امام حسین یک مرتبه اگر جواب سلامی بیاد این جواب سلام اینطوری زندگی رو دگرگون می‌کنه

زندگی دیگه زندگی مادی نیست زندگی الهیه خوشا به حال اون‌هایی که

چشمشون گوششون قلبشون به این معنویت‌ها روشن می‌شه

و به معنویت‌ها باز می‌شه حالا همین مجلس می‌تونه کلید زندگی معنوی باشه

به شرط اینکه هر کسی تو این مجلس هست این دلش رو متوجه کنه

توجه قلبی می‌خواد تو این روضه‌ها شما می‌تونید توجه قلبی داشته باشید

حضرت زینب این خانمی که واقعاً آدم وقتی نگاه می‌کنه گوش می‌کنه

سرگذشتشو حال دلش عوض می‌شه اشک چشمش جاری می‌شه

این خانوم چقدر سختی کشید چقدر گرفتار شد آخه این خانم کجا مجلس ابن زیاد کجا

برای همین مجلس ابن زیاد آدم باید چقدر گریه کنه که

این خانم رو با اون وضع ، سید بن طاووس میگه که

ابن زیاد تو کاخ اختصاصی خودش نشست بار عام داد سر امام حسینو آوردن برابرش گذاشتند

به خدا آدم برای این مصیبت دق بکنه قلبش از حرکت وایسه جان بده جا داره

زنان و کودکان امام حسین را به مجلس آوردند حضرت زینب دختر امیرالمومنین به طور ناشناس

با پست‌ترین جامه‌ها با لباس‌هایی که خب خیلی مناسب زن بزرگوار نیست

زن‌های شایسته و بزرگوار لباس‌های مثلاً فاخر تنشون می‌کنند لباسهای مناسب تنشون می‌کنن

اما خب این‌ها یه سری لباس‌ها رو به غارت برده بودند این خانم لباسش خاکی شده پاره شده

با این وضع وارد شد يه گوشه‌ای نشست و کنیزا اومدن دورشو گرفتن

چون اهل بیت کنیز داشتن دیگه اونجا تا دیدن خانم نشست کنیزها دورش کردن

ابن زیاد بلند شد سوال کرد گفت این زن کیه خانم پاسخشو نداد

دوباره پرسید یکی از کنیزا بلند شد گفت این زینب دختر علی و فاطمه زهرا دختر رسول خداست

ابن زیاد ملعون رو به خانم کرد گفت الحمدلله که خدا شما رو رسوا کرد

خدا شما رو کشت دروغتون رو در اونچه که می‌گفتید آشکار کرد

حالا دیگه این داره رجز خوانی می‌کنه خانم زینب صدا زد گفت الحمدلله سپاس خداوندی رو که

ما رو به وسیله پیامبرش گرامی داشت ما را از پلیدی‌ها پاکیزه کرد

آیه انما یرید الله عنگم الرجس و یطهرکم تطهیرا این در شان ماست

همانا فاسق رسوا میشه بدکار رسوا میشه تبهکار دروغ میگه و او ما نیستیم او دیگری

ما چرا باید رسوا بشیم ما چه کردیم که رسوا بشیم ابن زیاد جواب داد

گفت زینب دیدی خدا با برادرت حسین چه کرد دیدی خدا با خاندان حسین چه کرد

حضرت فرمود ما رأیت الا جمیلا ما که من که جز خوبی چیزی ندیدم

که این‌ها همه افرادی بودند که خدا سرنوشتشونو شهادت رقم زده بود

لذا اون‌ها رو به خوابگاه‌های ابدی خودشون بردند

به همین زودی خدا بین تو و اون‌ها جمع می‌کنه تا تو رو محاکمه بکنه

بعد اون موقع می‌فهمی که پیروزی از آن کیه مادرت به عذات بشینه پسر مرجانه

ابن زیاد اینجا دارد خشمگین شد انگار تصمیم به کشتن خانم زینب گرفت

می‌خواست که دستور بده گردن خانم رو بزنن عمر بن حریص بلند شد

گفت بر گفته زنان مواخضه‌ای نیست دست بردار انقدر به این خانم مثلاً جوابشو نده

ابن زیاد ملعون گفت خدا با کشتن حسین و سرکشان و نافرمایان این کسانی که نافرمانی کردند دل من رو شفا داد

خانم زینب شروع کرد به گریه کردن فرمود به جان خودم قسم

که تو بزرگ فامیل منو کشتی شاخه‌های منو بریدی ریشه‌های منو کندی

حسین ریشه من بود اگر شفای دل تو در اینه باشه ابن زیاد گفت

این زن چه با قافیه حرف می‌زنه به جان خودم مثل پدرش هم او پدرشم همین جوری مثل شاعرانه حرف می‌زد

خانم فرمود پسر زیاد زن رو با قافیه پردازی چه کار اونچه که بر زبان من اومد سوز سینه‌ام بود سوز دلم بود

آه دلم بود که نامرد رو کرد به امام سجاد علیه سلام گفت این کیه

گفته شد این علی بن حسینه ببینید مجلس چه مجلس سنگینیه

ابن زیاد گفت مگه علی بن حسین رو خدا نکشت تو کربلا

حضرت سجاد فرمودند که من برادری داشتم که نام او علی بود مردم او رو کشتن

گفت بلکه خدا او رو کشت حضرت آیه‌ای رو تلاوت کرد

ابن زیاد خشمگین شد گفت دستور داد این رو ببرید گردنشو بزنید

اینجا دارد عمه سادات خودشو انداخت رو بدن امام سجاد هی فریاد میزد

تو کسی رو برا ما نگذاشتی اگه تصمیم داری این رو هم بکشی

پس منم با او بکش اینجا دارد خانم زینب کبری سلام الله علیها

اینطوری که بی‌قراری می‌کرد اینجوری که هی گریه می‌کرد هی شاید به سر و صورت می‌زد

می‌گفت به خدا نمی‌ذارم بکشیدش امام سجاد فرمود عمه جان آرام باش

بزار من باهاش حرف می‌زنم رو کرد به اون ملعون فرمود

پسر زیاد ما رو به مرگ می‌ترسونی مگه نمی‌دونی کشته شدن عادت ماست

شهادت مایه سربلندی ما ابن زیاد دستور داد از اینجا به بعد روضه رو من می‌گم

تو رو خدا دلت اینجا نباشه دلتو ببر کربلا به خدا همین یه روضه بسه برا خوب شدن ما

همین یه روضه بسه برای عوض شدن حالمون هرکی دلش حرم می‌خواد بسم الله

بغلم کن حسین بغل تو پناه منه بغلم کن حسین بغل تو پناه منه

دستور داد سر مقدسو آوردن گذاشتن رو زمین هی نگاه می‌کرد به رگ‌های بریده حسین

نگاه به چشمای امام حسین می‌کرد پوزخند می‌زد

میگن تو دستش یه غضیبی بود میگن یه شمشیر تیزی

این شمشیر رو بلند می کرد هی به دندان های پیشین ابی عبدالله می‌کوبید

جلو چشم زینب جلو چشم سکینه یه نفری بلند شد صدا زد

ابن زیاد این چوب تو این شمشیرتو بردار به خدا خودم دیدم

پیغمبر این لب‌ها و دندونا رو می‌بوسید حسین جان به فدای دلت آقا

یکی دیگه بلند شد صدا زد ابن زیاد من خودم دیدم پیغمبر حسن رو رو پای راستش نشونده بود

حسین رو روی پای چپش نشونده بود دست خودشو رو سر این دوتا آقازاده گذاشته بود

هی صدا نی زد اللهم انی .. خدایا این دو نفر نزد تو به امانت می گذارم

گفت ابن زیاد ببین با امانت‌های رسول خدا چیکار داری می‌کنی

انس بن مالک میگه ابن زیادو دیدم با غصیب به دندونای حسین می‌زد می‌گفت چه دندونای زیبایی داری

گفتم ابن زیاد خودم دیدم پیغمبر این لب‌ها و دندون‌ها رو می‌بوسید

ببین مجلس چه مجلس عجیبیه جلو چشم زینب چه جسارتی دارن می‌کنن

فدای دلت بی بی جان قربونت بشم خانوم

صداتو رها کن حسین

از خانم بخوایما دلم یه کربلا می‌خوام دلم یه گنبده طلا می‌خواد

امشب شب جمعه است شاید خواهرش زینبم بیاد شاید مادرش زهرا هم بیاد

از بی بی بخواه بگو امشب شب جمعه کربلا منو یاد کن

شبای جمعه می‌گیرم هواتو

اشک غریبی می‌ریزم برا تو

بیچاره اون که حرم رو ندیده

بیچاره تر اون که دید کربلاتو

امون از غریبی صبوری

تو مجلس نشستید من یه سوال کنم چند وقته کربلا نرفتید چند وقته حرم نرفتید

دلتون چقدر برا حرم تنگ شده حسین جان

شاه کرامت کجا تو کجا من

این کربلایت چه‌ها کرده با من

حالا بخون بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو

حرم باز پر از بوی سیب

آه خدایا حسینم غریبه

صداتو رها کن حسین آرام جانم

حسین روح و روانم

حسین درمان دردم

حسین دانت بگردم

تویی سالار زینب

تویی غم‌خوار زینب

عرضم تمام ایشالله حرم ابی عبدالله گریه کنی آروم آروم به پای دل وارد حرم شو

آروم آروم روبروی ضریح قشنگ ابی عبدالله بایست دستت رو روی قلب بگذار

السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقیه اللیل و النهار ولا جعله الله آخرعهد منی لزیارتکم

السلام علی الحسین

و علی علی بن الحسین

و علی الاولاد الحسین

و علی اصحاب الحسین

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *